English Version
English

دلنوشته همسفران، معجزه تصویرسازی

دلنوشته همسفران، معجزه تصویرسازی

روزها و ماه‌ها پشت سر هم می‌آمدند و می‌رفتند و من ناامید از زندگی با چه کنم چه کنم های مختلف در درونم روزهای زنگی را می‌گذراندم، دنبال یک‌راه چاره اساسی می‌گشتم که مثل ترک‌های ناموفق قبلی نباشد. کارم این شده بود که در اینترنت مطالب مربوط به ترک اعتیاد را بخوانم بلکه راه چاره‌ای برای این درد پیدا کنم. یک روز تایپ کردم بهترین راه برای ترک اعتیاد چیست؟ مطالب مختلفی بالا آمد شروع کردم یکی‌یکی مطالب را خواندم یک‌دفعه چشمم به یک مطلب خورد که با مطالبی که تابه‌حال خوانده بودم فرق داشت، شخصی تجربه درمان خودش را در کنگره نوشته بود و در انتهای مطلبش جمله‌ای نوشته بود که یک نور تازه‌ای در دلم روشن کرد، فقط و فقط کنگره 60 می‌تواند به یک فرد مصرف‌کننده در درمان بیماری اعتیاد کمک کند.

من در این پنج سالی که از زندگی مشترکمان می‌گذشت و من متوجه اعتیاد همسرم شده بودم به هر دری زده بودم تا کمکش کنم که از شر مواد خلاص شود ولی اصلاً اسمی از کنگره 60 به گوشم نخورده بود، نمی‌دانم چه حکمتی داشت البته بعدها با آموزش‌های کنگره متوجه شدم اذن ورود من به کنگره در این زمان بوده است. به‌هرحال نوری در دلم روشن شد موضوع را با همسرم در میان گذاشتم و او مخالفتی با رفتن من به کنگره نکرد فقط گفت شما برو ببین چه جور جایی هست من بعداً می‌آیم و من ازخداخواسته آدرس نزدیک‌ترین نمایندگی به منزلمان را پیدا کردم و رفتم.

یک روز بارانی و زیبا، هیچ‌وقت خاطره آن روز را فراموش نمی‌کنم خدایا چقدر راه طولانی هست، خدایا چرا نمی‌رسم؟ حدود بیست کیلومتر فاصله منزل تا نمایندگی برای من خیلی طولانی‌تر به نظر می‌رسید ولی در تمام طول مسیر یک نیرویی درونم می‌گفت این دفعه حتماً به نتیجه می‌رسید و من با امیدی تازه و زیبا بالاخره رسیدم با خوشحالی وارد نمایندگی شدم وقتی راهنمای تازه واردین در زمان مشاوره توضیحات لازم را به من دادند امیدم چند برابر شد و زمانی که به منزل برگشتم با خوشحالی همه آن چیزهایی که شنیده بودم به همسرم گفتم و اضافه کردم راه درمان اعتیاد پیداشده و قطعاً خوب می‌شوی.

آن روز همسرم قبول نکرد که جلسه بعد با من بیاید ولی من ناامید نشدم و تا جلسه بعد که قرار بود دوباره بروم به حرف‌های راهنمای تازه واردین فکر می‌کردم، خودم را درون یکی از لژیون‌ها می‌دیدم و با خودم می‌گفتم من هم می‌توانم یکی از آن‌ها باشم بالاخره سه جلسه مشاوره تازه واردین تمام شد و من توانستم راهنما انتخاب کنم و درون یک لژیون بنشینم من حرکت خودم را جدی گرفتم و هرگز ناامید نشدم. مطمئن بودم یک روزی خواهد رسید که اذن ورود همسرم به کنگره داده خواهد شد با امیدواری تمام یک سال و چهار ماه گذشت و من هیچ‌وقت خسته و یا ناامید نشدم.

در هر رهایی و یا جشن تولدی که برگزار می‌شد خودم و مسافرم را در آن جایگاه می‌دیدم و با تمام وجودم خوشحال بودم، در جشن هم‌=سفر بااینکه هنوز همسرم به کنگره نیامده بود من شرکت کردم و همسرم را در بین مسافران می‌دیدم و با این تصویرسازی‌ها حال دل خودم را همیشه خوب نگه می‌داشتم. هیچ‌وقت ناامید نشدم و از این تصویرسازی‌ها خسته نشدم بلکه انرژی زیادی هم می‌گرفتم، همیشه می‌گفتم یک روزی بالاخره همسرم می‌آید و خوب سفر می‌کند و ما هم گل رهایی را خواهیم گرفت و چقدر با این تصویرسازی‌ها خوشحال بودم و لذت می‌بردم.

خدا را شکر بالاخره تصویرسازی‌های زیبای من به نتیجه رسید و حدود چهار ماه هست که اذن ورود همسرم به کنگره داده‌شده است. حالا من هم یک مسافر دارم که در جلسات اعلام سفر کنم و لذت ببرم، چقدر انتظار این روزها را کشیده بودم. خدا را شکر مسافرم سفر خوبی دارد و فرمان‌بردار راهنمای خودش هست و حالش روزبه‌روز بهتر می‌شود. من بازهم به تصویرسازی‌هایم ادامه می‌دهم و این مسیر زیبا را با حسی شیرین و دل‌چسب ادامه می‌دهم در تصویرسازی‌هایم به خدمت‌ها و جایگاه‌های خدمتی کنگره فکر می‌کنم چون ایمان‌دارم که هیچ کار نشدنی وجود ندارد خواستن توانستن است. در آخر از جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر می‌کنم که این بستر را برای درمان امثال من و مسافرم مهیا کردند که به آرامش، درمان و رهایی برسیم به امید رهایی همه سفر اولی‌های عزیز.

 

نویسنده: همسفر مریم (لژیون چهارم)
نمایندگی: همسفران شهرری

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .