چهاردهمین جلسه از دوره بیست و نهم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره 60 ویژه همسفران و مسافران نمایندگی دانیال اهواز با استادی دنور همسفر فروغ، نگهبانی پهلوان مسافر ایمان و دبیری دنور مسافر صفا با دستور جلسه «گلریزان» روز پنجشنبه هفدهم آبان ماه 1403 ساعت 17:00 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان فروغ هستم همسفر. خیلی خدا را شکر میکنم. از ایجنت و نگهبان، دبیر و خزانهدار لژیون سردار، بخش مسافران و همسفران، خصوصاً خانم مرضیه عزیز و آقاایمان؛ که به من اجازه دادند، این فرصت را داشته باشم آموزش بگیرم، خیلی تشکر میکنم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان سپاسگزارم که این بستر را فراهم کردند و بیدریغ بخشیدن و بخشیدن را یاد ما دادند.
لژیون سردار در واقع کلید یک سرزمینی برای من بود؛ که از بیرون دیده نمیشد و در این سرزمین نامرئی، افرادی که در آن هستند میبینند و میدانند که چه کاری انجام میدهند؛ میبخشند و حال خوشی را دریافت میکنند که از بیرون به آنها شوریده حال و سرخوش میگویند. از خودم بگویم از زمانی که وارد کنگره شدم، با آن همه ترس و تخریب؛ وقتی صندلی آخر جلسه نشسته بودم؛ حتی دوست نداشتم یکی، دو تا صندلی را جلوتر بیایم، از شنیدن این جمله که نگهبان تکرار میکرد، تازه واردین در مشارکت نمیتوانند شرکت داشته باشند، احساس امنیت پیدا میکردم.
امروز کنگره و لژیون سردار به من میگوید: ترسهایت کاملا از بین نرفته؛ ولی کمتر شده است. کمی تغییر پیدا کردهای، شجاعتر به نظر میرسی! و این مسئله باعث خوشحالی من است. در لژیون سردار چیزی که یاد گرفتم و تجربهای که خودم داشتم این بود؛ که اول خودم را ببخشم، من کمالگرایی داشتم و همه چیز را کامل میخواستم، به من یاد داد در حال آموزش هستی و یک جایی در زندگی برای اشتباهات خود بگذار؛ اینکه مسائل و مشکلات و آدمها، سر راهم میآیند؛ ولی قرار است نقطه ضعف من را به خودم یاد بدهند، اینکه یاد بگیرم آن قسمتی که میخواهم شکایت کنم و بهانه بگیرم، دقیقا همان قسمتی است که قرار است نقطه ضعف من، تبدیل به نقطه قوت بشود. باید اندیشه خودم را رها نگه دارم تا بتوانم، مالک اندیشه خودم شوم.
لژیون سردار به من یاد داد، صور آشکار و پنهانت را به تدریج یکی کن تا اینکه افکارت، تو را در عمل انجام شده قرار ندهند. امروز من میدانم؛ که افکار من پنهان نمیماند، شاید بتوانم چیزی را پنهان کنم؛ ولی افکارم را هرگز! باید از ناخالصیهای خودم کم کنم تا بتوانم خالصانه و بدون چشم داشت و بدون منت ببخشم. لژیون سردار، مالکیت این لحظه را در زندگی به من داد؛ که شاید فردایی نباشد؛ ولی امروز میدانم با این کار حسرتی برای من باقی نمیماند. شاید نداشتن خیلی چیزها، قبلا برای من نگرانی یا پشیمانی به وجود میآورد؛ ولی امروز میدانم که اگر این لحظه را زندگی کنم ثروتمند میشوم.
اولویتبندی زندگی من را تغییر داد؛ اینکه داشتههای خودم را و نداشتههای خودم را اولویت بندی کنم، اول ببینم آن چیزهایی را که دارم، آن چیزهایی که ندارم میتوانم در ادامه داشته باشم. یک معادلهای در زندگیام درست در نمیآمد، اینکه تجربه این مسئله را داشتم؛ وقتی بهایی را پرداخت میکردم شاید دریافت کمتری را داشتم؛ ولی در لژیون سردار این تجربه را به دست آوردم، بهایی که میدهم کمتر از دریافتی است که دارم. بارها و بارها شاهد معجزاتی بودم که، از لژیون سردار در زندگیام جاری شد. قدرت فراموش شدهای بود؛ که خداوند در همه ما گذاشته بود و این قدرت دوباره شروع به احیا شدن در من کرد و از بابت این مسئله خیلی خوشحال هستم، اینجا تمرین است؛ اینجا مثل یک میدان بازی است برای تمرین کردن و در عین حال تعلق داشته باشم و تعلقاتم را دوست داشته باشم؛ ولی در عین حال رها و آزاد هم باشم.
امسال حس و حال خیلی خوبی را از جشن گلریزان دریافت کردم. این هم آوایی و هماهنگی که میان اعضای شعبه دیدم و این جاری بودن و حرکتی که در شعبه بود؛ برای من خیلی خوشایند بود و تا حالا همچین حسی را دریافت نکرده بودم، انگار آهنگی بود که با آهنگ که در حال نواختن در کنگره بود، هماهنگی داشت. رودخانهای که در کنگره در حال جاری بودن و حرکت کردن است. آقای مهندس، تحقیقاتشان و مقالاتشان رو به گسترش و جهانی شدن است و امروز من هم خوشحالم که، سهم کوچکی میتوانم داشته باشم. من که میدانم؛ وقتی اعتیاد یا هر بیماری دیگری، فقط کافی است یک نفر در خانه گرفتار شود، چه بلایی بر سر بقیه اعضای خانواده میآورد، چگونه بقیه را درگیر میکند.
آقای مهندس همیشه میگویند: دیگران کاشتند و ما خوردیم و ما بکاریم تا دیگران بخورند. در واقع دیگران را؛ خانواده خودم میبینم، نزدیکان خودم میبینم، آنهایی که خیلی نزدیک به من هستند؛ حتی خودشان هم نمیدانند در تاریکی هستند و برای من زنگ خطری است و میدانم تنها کار درستی که میتوانم الان انجام بدهم، حضور در مسیر است و خداوند را هزاران بار بابتش شکر میکنم. بخشش را در همه ابعاد در لژیون سردار یاد گرفتم؛ وقتی که دیدم چگونه با بزرگواری بخشیدن و آن فقط یک بخشیدن ساده نبود، که از این باشد یک مالی سرریز شده باشد؛ بلکه آن را با دل و جان دیدم دریافت کردم و آموزش گرفتم.
برای تمام عزیزانی که در سفر اول هستند از خداوند میخواهم که به زودی زود شاهد جشن رهاییشان باشند و در این سرزمین خوشبختی پایدار بمانند. من فقط یک نکتهای را بگویم؛ چند ماه پیش خدمت مرزبانی؛ وقتی به من رسید توفیقی حاصل شد در زندگیام در تمام عمر برای اولین بار انگار که دیدم، دیده شدم. بابت محبتی که دریافت کردم، اگر بخواهم تا آخر عمر هم در کنگره حضور داشته باشم نمیتوانم آن یک رأی که به من داده شد را جبران بکنم. انشاالله که جشن گلریزان خوبی را گذرانده باشیم و از آن حال خوش، برداشت کرده باشیم و هر لحظه آرامش در زندگیتان جاری باشد.
مرزبان کشیک: همسفر زهرا و مسافر محمد
عکاس: همسفر لیلا رهجو راهنما همسفر زهره (لژیون دهم) و مرزبان خبری مسافر محمد
تایپ: همسفر فاطمه رهجو راهنما همسفر مریم (لژیون یازدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دانیال اهواز
- تعداد بازدید از این مطلب :
423