English Version
This Site Is Available In English

سردار یک میانبر برای ترخیص ما هست.

سردار یک میانبر برای ترخیص ما هست.

به نام قدرت مطلق سلام دوستان پیمان هستم یک مسافر.

امروز ۱۴۰۳/۰۸/۱۰ دقیقاً یک ماه و ۱۲ روز می‌شود که وارد سفر دوم شدم. فکر نمی‌کردم که سفر دوم این مدل باشد تصورم از سفر دوم یکسری چیزهای دیگر بود. ولی کلاً با تصورم ذهنیت من زمین تا آسمان فرق داشت، چیزهایی رو که می‌دیدم حتماً حکمتی در این چیزهایی که روزبه‌روز دارد برایم اتفاق میفتد باقدرت تمام نهفته است. ولی من پیمان از درکش عاجزم روزهای سختی رودارم پشت سر می‌زارم و تنها نوری که امروز دارد برای من وزندگی من می‌تابد نور عشق و محبت راهنمایی عزیزم هست، که به‌جرئت می‌توانم بگویم که برام همه‌چیز شده تو زندگی‌ام تنها کسی که منو درک می‌کند و به حرف‌های دلم گوش می‌دهد فقط ایشان است. در جواب تمام‌کارها و حرف‌ها و رفتارهای خوب و بد من یک برخورد دارد و آن‌هم محبت و عشق بی‌نهایت هست. آن‌قدر خوب هست که من نمی‌توانم که بد باشم و دارم تمام سعی تلاشم رو می‌کنم که خودم را با او هماهنگ کنم، تا شاید بتوانم که روزی مثل ایشان بشوم. در این قسمت از زندگی‌ام به‌جرئت می‌گویم و باصداقت کامل اعتراف می‌کنم که به‌جز ایشان در این ۳۹ سال که زندگی کردم هیچ‌کسی رو به‌خوبی و مهربانی و باگذشت تر ندیدم. حتی همسرم، فرزندم، پدرم و مادرم و خواهرم با همه فرق می‌کند، اصلاً جنسش انگار از ما نیست‌انگار یک نژاد برتر یا یک نیروی برتر که فقط برای من فرستاده‌شده است و همین شده. تمام امید به زندگی من ایشان هست خیلی دوستش دارم حتی از خودم بیشتر. من تا وادی ۱۳ نوشتم و تمام برداشتم تا به امروز این هست: تصور من این هست که وقتی به من مشاوره می‌دادند که با اختیار و انتخاب خودم این زندگی را قبول کردم و تمام این رنج‌هایی که تا امروز من را اذیت کرده و من را به تاریکی و فراز نشیب سوق داد و در عمق تاریکی باز به نور رسیدم و دستان پرمهر راهنمایم رو لمس کردم و سفت گرفتم. تا این‌که به امروزم رسیدم، امروز به این باور دارم که این‌ها انتخاب خودم بوده و هیچ‌کس دخالتی نداشته و فقط و فقط خودم کردم و خودم باعث‌وبانی همه اتفاقات زندگی خودم هستم چه خوب چه بد با کمک راهنمای خودم که جزئی از خودم شده، به نقطه‌ای رسیدم که می‌توانم درست ببینم و بشنوم و درست بجا صحبت کنم. همیشه از زبان راهنمایم شنیدم که می‌گوید بچه‌های شما برای رسیدن به آرامش و آسایش و حال خوب تنها یک‌راه وجود دارد و دنبال راه دیگری نگردید، چون بقیه راه‌ها به بی‌راهه ختم می‌شود، و شمارا به سمت زوال می‌برد شما باید ایمان داشته باشید به خدای بزرگ و مهربان و صبر داشته باشید چون کل هستی از فرایند زمان پیروی می‌کند. من با تمام چیزهایی که در این‌یک سال یاد گرفتم و فهمیدم این بود که برای به آسایش رسیدن باید گذشت کرد، باید صبر کرد، درواقع سکوت و صبر عجیب‌وغریبی و از عوامل ظفرند. آن‌کسانی که خوشبختی رو دربست برای خودشان می‌خواهد هیچ‌وقت به خوشبختی نمی‌رسد. ولی تو در تدارکات و تهیه خوشبختی برای دیگران خوشبخت می‌شوی. چون در کل هستی همه‌چیز قاعده و قانون دارد پس نباید برای هیچ‌چیزی حرص بزنیم، در عمرمان تلاش بکنیم، ولی حرص نزنیم نباید قصه بخوریم برای مثال: الآن فلان کار را نکردم الآن فلان جا نیستم. خب اینجایی که هستیم یک کاری بکنیم دقیقاً همین‌جایی که به من یک راهنما داد، می‌روم جایی که به من قدرت تفکر کردن داد، همین‌جایی که به من حسی رو داد که بتوانم زیبایی‌های خدا را ببینم و بتوانم شکر گذار خداوند باشم. بلکه وظیفه من هست، که الآن اینجا هستم یک کاری بکنم که شاید بتوانم با تلاش کردن خودم در این مرحله یک پیمان دیگر شوم. بتواند تمام چیزهایی را که من داد را بر روی کاغذ بیاورم را متوجه بشود و به آگاهی برسد و امروز در مسیر که داریم حرکت می‌کنیم. برایمان راهی را هموار کردن که به‌آسانی بتوانیم خوشبختی و آرامش و آخر و عاقبت‌به‌خیر تضمینی را به دست بیاوریم. امروز من متوجه شده‌ام که فقط با نظم دادن گذشت. واقعاً انسان به آرامش خاطر می‌رسد و این گذشتی که میگویم شامل همه‌چیز می‌شود. یک نفر از آن چیزهایی که باگذشت به آرامش می‌رسی این هست که یاد می‌گیریم که دیگر از کسی ناراحت نشویم از پدر، مادر، دوست، فامیل و خانواده دیگر از هیچ‌کس ناراحت نشویم و توقعی از آن‌ها نداریم چون آگاه شدیم که هیچ‌چیز بیرون نباید ما را ناراحت کند و همه‌چیز درونی هست به نظرم قسمت قشنگ زندگی فعلی من این هست که قبلاً اگر کم میاوردیم و اگر جا می‌زدیم و دیگر ادامه نمی‌دادم اما الآن کاملاً برعکس شده چون اگر لازم باشد سینه‌خیز هم که شده باشد به سمت هدف می‌روم ولی نه ناراحت می‌شوم و نه جا می‌زنم چون من امروز به خدا نزدیک‌تر شدم چون یک عضو کوچک از اعضای لژیون سردار هستم باافتخار. ما انسان‌ها اگر مفهوم گذشت را بفهمیم با تمام توان و تلاش شبانه‌روزی کار می‌کنیم که عضوی از لژیون سردار شویم. به نظرم شاید این‌یک بلیت باشد برای دیدار معشوق ما انسان‌ها. همگی مال اندونزی را دوست داریم و تا وقتی‌که به آگاهی نرسیم برای انجام
دادنش تمام تلاشمان را می‌کنیم ولی خبر نداریم که در انتها تمام چیزهایی را که با سختی و مشقت جمع کردیم و برای بازماندگانمان به میراث گذاشتیم ولی در عوض آن‌ها برای خرید سنگ‌قبرمان می‌روند چونه می‌زنند که تخفیف بگیرند و اگر در حیات به این آگاه باشیم تمام دارایی‌مان را می‌بخشیم که لااقل حالمان خوب باشد و اگر در مسیر درست قرار نگیریم و آموزش و آگاهی کسب نکنیم و متوجه این موضوع نشویم که تمام این دنیا یک بازی بیش نیست و هدف از این بازی امتحان الهی بوده که ما بتوانیم درنهایت به کلمه‌ای به نام گذشت برسیم و تلاش بکنیم تا انجامش دهیم تا شاید بتوانیم درس‌هایمان را پاس کنیم و از مراحل تغییر،تبدیل عبور کنیم و در پایان ترخیص شویم و به‌سوی جایی برویم که ازآنجا انشعاب یافته‌ایم و در غیرازاین صورت باید درنهایت چیزهایی که برایش یک‌عمر جنگیدیم را رها کنیم و در چرخه تکرار قرار بگیریم چون پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است و باز این اتفاق‌ها با آگاهی و دانش و اختیار و انتخاب خودمان است.و این را باید به یاد داشته باشیم که تمام کسانی که امروز درکنگره۶۰ جمع شده‌ایم دیروز هیولاهای غمگینی بودیم که در عمق تاریکی‌ها فرورفته بودیم و نای نفس کشیدن نداشتیم، تا آن موقع که یکسری آدم‌ها آگاه شدن و از خود گذشتن و حاصل این گذشت شد راهنما و همین راهنما بی‌منت دستان ما را با عشق گرفت و ما را تبدیل به همین چیزی که امروز شدیم و هستیم کردند.فقط باگذشت و بخشش ما هم نباید کار امروز را به فردا بیندازیم شاید فردا دیر باشد و ما به چرخه تکرار انتقال داده‌شده باشیم و دوباره تمام دردهایی را که به خاطرش بارها آرزوی مرگ کردیم را دوباره تجربه کنیم فقط به خاطر اینکه نتوانستیم ببخشیم،… سردار یک میانبر برای ترخیص ما هست. به امید آگاه شدن و سرداری شدن همه اعضای کنگره۶۰

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .