نهمین جلسه از دوره چهل و یکم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی ارتش با استادی پهلوان همسفر فهیمه، نگهبانی راهنما همسفر اعظم، دبیری همسفر مریم با دستور جلسه «گلریزان» در روز سهشنبه ۱۵ آبانماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
ممنون از دبیر و نگهبانِ امروز که این فرصت را به من دادند؛ از ایجنت عزیز و مرزبانهای گرامی که بسیار در این هفته زحمت کشیدند تشکر میکنم، هفته گلریزان و این روز خاص را به همه شما عزیزان تبریک میگویم و خدا را هزاران بار برای این فرصت، این خدمت و شرایطی که امروز برایمان مهیا شد شکر میکنم. در این هفته بسیار راجع به گلریزان صحبت کردیم، راجع به اینکه به دیگران کمک کنیم، راجع به احیای انسانی، راجع به قدرت بخشش و اینکه خدمات مالی ما در کنگره کجا هزینه میشود. بسیار فکر کردم که امروز من چه بگویم تا در این جایگاه حق مطلب را ادا کنم و حداقل خودم از کار خودم راضی باشم؛ یاد خانم فریبای عزیزم افتادم، جایشان خالی است، ایشان حق بسیاری بر گردن ما دارند و در لژیون سردار زحمت زیادی کشیدهاند مطمئن هستم امروز قلباً اینجا حضور دارند؛ یادشان به خیر، همیشه میگفتند فهیمه وقتی میخواهد راجع به موضوعی صحبت کند از ریشه شروع میکند، استدلال میکند و جلو میرود. امروز زبان استدلال، منطق و عقلم قفل است، امروز روز عشق است. واقعاً نمیشود وارد مباحث عقل و منطقی شد، پای استدلالیان چوبین بود، پای چوبین سخت بی تمکین بود. امروز استاد سردار خودشان میزبان هستند و واقعاً فقط روز عشق، نور و روشنایی است. آنقدر انرژی جلسه بالا است که باورتان نمیشود، من اینجا حسهای عجیب و غریبی را پیدا کردهام و انگار روی زمین بند نیستم. این هفته بسیار هفته با شکوهی بود و ماحصل آن امروز است که ما همه کنار هم جمع شدهایم که کار بزرگی کنیم؛ به قول آقای مهندس ما میخواهیم ببینیم برداشتمان از امروز باید چه باشد، میخواهیم چه برداشتی داشته باشیم؟ میخواهیم به آرامش و صلح درونی برسیم، به شادی و شعف واقعی؛ اما این چطور به دست میآید؟ باید ببینیم هدف و منظور از هدف چیست. هدف همه ما کمک کردن است؛ اما منظور ما از این هدف چیست؟ منظور ما رسیدن به شادی و شعف واقعی و رسیدن به حال خوب است. بنابراین در این جهت باید عمل سالم را انجام دهیم و درست عمل کنیم که به این موضوع برسیم. اگر چشم ظاهریمان را ببندیم و با چشم باطنی نگاه کنیم، میبینیم اینجا هیاهو و مراسم ویژهای داریم، واقعاً احساس میکنیم. سیستم آفرینش، سیستم هوشمندی است از حلقههای در هم تنیده شده، حلقههایی که حامل عشق هستند. امروز مهمان بزرگان هستیم؛ مثل آقای مهندس، مثل استاد سردار و همه بزرگانی که از ازل بودند و تا ابد هم هستند؛ آنها در این حلقهها گرد عشق و محبت در حال طواف هستند. امروز میخواهیم وصل آنها شویم و ببینیم که میخواهیم چه کنیم؟ منِ فهیمه امروز چه وظیفهای بر عهدهام است؟ من باید بهترین عملکرد خود را ارائه کنم و در واقع بهترین نسخهی خود باشم. امروز من میخواهم فقط خودم را ببینم، هیچکس دیگر را نمیبینم، هیچ مقایسهای در کار نیست. هر کسی باید امروز در لاین خود به بهترین شکل حرکت کند. ممکن است من پنج میلیون بدهم و شما ده میلیون بدهید، یکی اصلاً فقط چای بریزد، یکی پذیرایی کند؛ اما اینها هیچ فرقی با هم در اصل موضوع ندارند. مهم این است که من باور کنم در این مسیر همه تلاش خود را کردهام و با همه توان وارد میدان شدم. اگر توانستم چنین کاری کنم واقعاً یک عمل سالم انجام دادهام، حالا هدف من چیست؟ میخواهم بدون تعارف وارد چرخه عشق شوم، کنار کسانی که به آن عشق مطلق رسیدهاند. ما امروز تماماً در وادی چهارده قرار گرفتهایم، امروز عاشق و معشوق یکی میشوند و من باید وارد این چرخه شوم، پرواز کنم و انرژیای از این جمع بگیرم که بتوانم صور پنهان خود را دگرگون کنم. باید تمام چهارچوبهایی که مانع حرکت من هستند بشکنم، اگر توانستم چنین انرژی و شادیای را دریافت کنم که واقعاً کار سالم را انجام دادهام در غیر این صورت باختهام و این فرصت هم تمام میشود.
کائنات رسم عجیبی دارد، میگوید شما اگر بخواهید به هر نوع شادیای دست پیدا کنید و برسید ابتدا باید از جنس همان شادی را ببخشید، شادی ما وابسته به شادی دیگران است و ما به تنهایی شادیمان معنا پیدا نمیکند؛ اگر توانستیم به دیگران شادی بدهیم به شادی واقعی میرسیم. این شادی از کجا میآید؟ ما باید آن را تولید کنیم، بدون تعارف شادی از جایی نمیآید. امروز دور هم جمع شدهایم که این شادی را خلق کنیم، برای چه کسی؟ هم برای خودمان و هم برای دیگران، میخواهیم با آقای مهندس، همراهان، استاد سردار و همه بزرگان وارد رقص سمائی شویم. رقص سما را همگی میدانید، عرفا مراسم خاصی دارند و در طی سال رقصهای سمائی را انجام میدهند و یک جورهایی از کالبد جسمی خود خارج میشوند و یکسری حسها پیدا میکنند. وارد حسهای دوم میشوند و لذتها و حظ معنوی را میکشند که شاید برای ما قابل تصور نباشد؛ اما ماحصل این رقصهای سمائی، آذر ماه در شهر قونیه در ترکیه برگزار میشود که از همه جای دنیا عرفا دعوت میشوند و رقصهای سمائی را انجام میدهند و گاهی ساعتها از خود بیخود میشوند و چیزهایی را دریافت میکنند. حالا امروز ما به امید خدا میخواهیم وارد این رقص سمائی شویم، همراه آقای مهندس گرد شمع وجود عشق مطلق بگردیم. باید چه کرد؟ امروز باید بهترین عملکرد خودمان را ارائه دهیم، باور ما این است که مخاطب اصلی امروز خدا است. به خاطر همین است که حس و حال ما متفاوت است و پیوندهایمان قویتر میشوند. شما که اینجا نشستهاید، مهمانهای ویژه و خاص هستید. اصلاً میتوانستید اینجا نباشید، میتوانستید جای دیگری باشید، کسی ما را به اجبار اینجا نیاورده. خودمان با عشق و امید آمدهایم؛ اما وقتی میخواهیم به شادی و شعف برسیم، منظور ما بقا است. شادی هم یک خواسته ثانویه است، ما میخواهیم به شادی درونی برسیم اما در واقع میخواهیم به بقا برسیم، شادی جاودانه میخواهیم که کنار عشاق بچرخیم. امروز چون روز عشق است واقعاً زبانم نمیچرخد چیز دیگری بگویم فقط حسهای عجیب و غریبی که ما را به نور و عشق وصل میکند را میبینم. آقای مهندس چه کاری میکنند؟ چرا این چنین شتابان در حال حرکت هستند و سر از پا نمیشناسند؟ چرا که واقعا در وادی عشق است، در وادی چهاردهم است و به قول خوشان دیگر مهار عقل را پاره کردهاند. در غیر این صورت ایشان کارشان را سالها پیش انجام دادهاند. امروز کجا میروند؟ سوار بر کاروان عشق شدهاند و دیگر اصلاً ایستادن برایشان معنا ندارد. از خداوند میخواهیم که به ما توان، شعور و معرفت بدهد تا در واقع بتوانیم قدر امروز و قدر این لحظات را بدانیم و عمل سالم انجام دهیم. چشم دل باز کن که جان بینی، آنچه نادیدنی است، آن بینی.
مرزبانان کشیک: همسفر امینه و مسافر یوسف
تایپ: همسفر نگین رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون سوم)
عکس: همسفر فلورا مرزبان خبری
ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه خدمتگزار سایت
همسفران نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
309