آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است. تقریباً سه سال است، که از حضور من و مسافرم در کنگره۶۰ میگذرد و ما از همان ابتدای سفر، جلسات را بدون تأخیر حضور داشتیم. دو هفتهای نگذشته بود، که گفتند جشن هفته همسفر است. برایم سؤال پیش آمد که هفته همسفر چیست؟ از راهنمای عزیزم خانم مریم سؤال کردم وایشان فرمودند، آقای مهندس این هفته را برای تشکر و قدردانی از جایگاه همسفران در کنگره بنا نهادند که در این جشن، مسافر در حضور دیگر اعضا و به نشان قدردانی از صبر و همراهی همسفر خود، در این سفر به او هدیه داده و تشکر میکند. با خود گفتم چقدر خوب است؛ ولی ما که فعلا چند روزی بیشتر نیست که آمدیم، اشکالی ندارد انشالله سال آینده که مسافرم تا آن زمان رها شده است میتوانیم در این جشن شرکت کنیم.
در اینجا بود که متوجه شدم آقای مهندس دژاکام با همان درایت همیشگی، در طول سال تحصیلی آموزشی کنگره، چهار جشن اصلی را تدارک دیدهاند؛ جشن هفته همسفر، جشن هفته راهنما، هفته مرزبان و ایجنت و جشن هفته دیدهبان. وظیفه همهی اعضا است، که در جشن هفته دیدهبان، راهنما، ایجنت و مرزبانان و همسفر به نحوه احسن از آنها تشکر و قدردانی کنیم و اما به هفته گلریزان برسیم که اینجا هم برایم سؤالات زیادی پیش آمده بود؛ تا اینکه طبق معمول از راهنمای عزیزم خانم مریم فلسفه گلریزان را پرسیدم، ایشان هم در لژیون راجع به لژیون سردار و هفتهی گلریزان صحبت کردند؛ به راستی که این هفته چه حال و انرژی خوبی دارد.
ایشان برایمان از حس و حال خودشان در مورد لژیون سردار صحبت کردند و من با خودم گفتم؛ آیا روزی میرسد که من هم عضو لژیون سردار شوم؛ البته تعریف از خود نباشد، قبل از ورودم به کنگره هم در حد تواناییام بخشش داشتم؛ اما در کنگره بود، که روش صحیح بخشیدن را آموزش گرفتم و متوجه شدم باید به کسی کمک کرد که خواهان کمک است. خداوند اجازه داد و به لطف آقای مهندس و راهنمایم، عضو لژیون سردار شدم و روزی که اولین واریزی به حساب کنگره را انجام دادم خیلی خوشحال بودم؛ چرا که من هم توانسته بودم سهمی در انجام این عمل و حرکت عظیم داشته باشم و عضو لژیون سردار شوم. با خودم عهد کردم و گفتم که با عضو شدن در لژیون سردار نباید منتظر برگشت آن باشم؛ ولی گرههای بسیاری از زندگیام باز شد.
من در همین مدت کوتاه، شاهد حل شدن مشکلات و معجزات بسیاری در زندگیام بودم و حال و آرامش خوب امروزم را مدیون آقای مهندس خانواده محترمشان، راهنمای عزیز خودم و مسافرم پهلوان اکبر و تمامی خدمتگزاران کنگره ۶۰ هستم. من و مسافرم هیچگاه روزهای زندگی، قبل از کنگره را فراموش نکرده و نخواهیم کرد. انشاالله که، هم من و هم مسافرم توفیق خدمتهای بیشتری در کنگره را داشته باشیم و بتوانیم جایگاه دنور و پهلوانی را هم تجربه کنیم؛ تا بتوانیم ذرهای از آنچه کنگره به ما و خانوادههایی مثل ما داده است را جبران کنیم؛ گرچه ما همیشه بدهکار کنگره خواهیم بود؛ اما باید همانطور که دیگران کاشتند و ما برداشت کردیم، ما هم بکاریم تا دیگران برداشت کنند.
آن روزی که مبلغ سردار را پرداخت کردم و به خانه برگشتم به مسافرم گفتم که عضو لژیون سردار شدم وایشان گفت چه خوب مبارکت باشد و پرسید؛ برای چه عضو لژیون سردار شدی؟ گفتم ما برای درمان تو جایی رفتیم؟ گفت خیر، گفتم همه همسفرانی که برای درمان مسافرانشان، خیلی جاها و راهها رفتند و کلی هزینه کردند؛ اما نتیجهای نگرفتند، ما خوشبختانه اولین جایی که رفتیم کنگره۶۰ بود و نتیجه هم گرفتیم و نه تنها ما؛ بلکه قبل از ما هم کسانی بودند که آمدند و درمان شدند و کنگره از جایی کمک مالی دریافت نکرده و نمیکند؛ پس همانطور که کسانی قبل از ما کمک مالی کردند تا ما درمان شویم ما هم؛ باید این زنجیره را ادامه دهیم تا دیگران بیایند و درمان شوند.
به نظر من مبلغ مهم نیست، مهم این است که همه ما با تمام توان وارد این میدان شویم؛ حالا در این میان کسی توانش یک میلیون است و یکی دیگر نشانی در بینشانی و فقط خداوند است، که قدر و منزلت این عمل عظیم را میداند. قطعاً کسانی که در صراط مستقیم و راه درست باشند روز به روز پیشرفت مادی و معنوی خواهند داشت. من خودم را موظف به انجام این کار میدانم و نه تنها در این هفته با تمام توان شرکت کنم؛ بلکه این فرهنگ را در زندگی بیرون از کنگره هم پیادهسازی و کاربردی کنم. یادمان باشد؛ همچون «ایاز» همیشه گذشته خود را به یاد داشته باشیم. ای که دستت میرسد کاری بکن پیش از آنکه از تو نیاید هیچ کار.
نویسنده: همسفر رقیه رهجو راهنما همسفر مریم (لژیون یازدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
431