به نام قدرت مطلق «الله»
ششمین جلسه از شصتمین دوره سری کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره 60 ویژه مسافران آقا در نمایندگی پرستار، با استادی: ایجنت محترم مسافر حامد، نگهبانی: راهنما مسافر مهدی و دبیری: مسافر مجتبی، با دستور جلسه: «گلریزان» در روز دوشنبه مورخ چهاردهم آبانماه ۱۴۰۳ راس ساعت 17 برگزار گردید.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان حامد هستم یک مسافر،
در ابتدا خداوند را شاکرم که این جایگاه را به عنوان یک مسافر، خدمتگزار، ایجنت و راهنما در حال تجربه کردن هستم، چون از روز اولی که به کنگره 60 وارد شدم اعتقاد داشتم که این روز، یعنی استادی جلسه این روز، برایم یک اتفاق خاص با سختی های مختص خودش است،
از نگهبان لژیون سردار و اعضای گروه سردار بسیار سپاسگزارم که استادی جلسه امروز را به من دادند،
امیدوارم برای خودم سرشار از یادگیری باشد،
چون طبق خلاصه صحبت های سال قبل استاد، که الان خوانده شد، کسی باید در این جایگاه قرار بگیرد که از نظر مالی دارای قد و اندازه مناسبی باشد، که وقتی میخواهد در این باره صحبت کند به قدش بخورد، ولی ظاهرا این تجربه قسمت من بود و خیلی خدا را شکر میکنم که در این جایگاه هستم،
چون من خودم همیشه با نشانه ها زندگی می کنم و همواره فکر میکردم که اگر در چنین روزی استاد جلسه بودم، چه مشارکتی انجام میدادم؟
از روز اول که وارد کنگره شدم حرف برای گفتن داشته ام، همیشه در هر موردی مثل جشن تولد یا دستور جلسات مختلف از خودم میپرسیدم که اگر من بجای او بودم چه میگفتم؟!
در این چند روز خیلی تفکر کردم و در انتها بر اساس نشانه ها به خودم گفتم وقتی خودم در آن جایگاه قرارگرفتم درباره اش فکر میکنم و صحبت میکنم،
بر اساس تجربیات مختلفی که اخیرا" کسب کردم، امشب دوست دارم تجربه خودم را بگویم، تجربه ای که در این 9 سال بدست آوردم را بگویم، چون شما بهتر از همه میدانید که کنگره چه مسیری را طی میکند، پولها در کجا خرج میشود، داستان گلریزان چیست،
جلسه گذشته پهلوان فرخی در این رابطه صحبت کرده و خودش در این داستان در پله های بالایی قرار دارد،
چه سفر اولی و چه سفر دومی بخوبی از این سیستم ورود و خروج پول آشنایی دارند و اینکه داستان گلریزان چیست را بهتر از من میدانید،
پس سعی میکنم در این باره صحبت نکنم و دوست دارم که تجربه و نگاه خودم را به این موضوع عنوان کنم و شما را شاهد بگیرم که خودم در این زمینه رشد کنم،
در کنگره هیچ کسی به هیچ فردی نمیگوید که پول بده یا چقدر بده، من اینجا درباره خودم و برداشتم صحبت میکنم و تفکر خودم را به مشارکت میگذارم،
من همواره میگویم که سه نیرو یا عامل باعث وجود، حرکت، پویایی و یا ادامه مسیر هر ساختاری میگردد،
1- نیروی انسانی
2- علم یا تکنولوژی
3- توان مالی
یعنی اگر بخواهید که یک کارخانه، کارگاه، سیستم و یا یک ساختار را راه اندازی کنید، این سه عامل را حتما باید داشته باشید،
در کنگره 60 علم و تکنولوژی وجود دارد، همانگونه که علاوه بر درمان اعتیاد در زمینه بیماریهای مختلف کار میکند، در واقع یک بحث سطحی، منبری یا پای منقلی نیست، بلکه با آزمایشگاه ها و دانشگاههای مطرح سراسر دنیا کار میکند، از آقای مهندس دعوت به عمل میآید که در بهترین و معتبرترین مجامع علمی سخنرانی کند و این نشانگر این مطلب است که علم کنگره بر حق است و مسیر خود را باز میکند،
دومین مورد یعنی نیروی انسانی هم که تک تک ما را شامل می شود و ما هستیم که نفر به نفر کنگره را تشکیل میدهیم، بطوریکه منِ سفر اولی وارد کنگره میشوم و 10-11 ماه سفر کرده و طی مراحلی خاص تبدیل به خدمتگزار میشوم، از انواع خدمت ها مثل چای دادن، نگهبان نظم بودن و غیره و در ادامه مرزبانی، راهنمایی، ایجنت و دیدبانی را تجربه میکنم، در واقع تمامی افرادی که وارد کنگره 60 میشوند خودشان تبدیل به نیروهای انسانی میشوند. یعنی کمک فرد رها شده به فرد در حال مصرف، بر طبق نوشتارهای خودمان و همین اعضا هستند که اینجا را میچرخانند یعنی افرادی که پشت سر هم در صف منتظر هستند تا من حامد لژیونم را تحویل بدهم و آن را بگیرند و این روند چندین سال است که ادامه دارد و هر روز بیشتر میشود، جواب آزمونها میآید و الان حدود ۱۲ هزار و اندی انسان منتظر هستند که وارد این سپاه شوند و در این صف بجنگند. قسمت بعدی آن قسمت مالی است که خودتان بهتر میدانید من تمام توانی که در این مسیر گذاشتم این بوده است که توانستم مبلغ ۶ میلیون تومان در لژیون سردار بدهم، سال گذشته اعلام کردم و نتوانستم دنور بشوم. کنگره یک زمانی میگفت روانشناسی بخوانید و همزمان من در دوره راهنماییام شروع کردم به درس خواندن و اکنون پایاننامه فوق لیسانسم مانده است و هدفم این بود که در این قسمت از کنگره من هم دستی بر آتش داشته باشم و زمانیکه انسان نیت میکند که در مسیری درست قدم بردارد شرایطش فراهم میشود و به راحتی آمدم و در این نقطه ایستادم این را که گفتم تجربه خودم میباشد.
از نظر خدمت کردن هم تا آنجایی که کاری از دستم برآمده است تا الان انجام دادم، یعنی در سفر اول دبیر لژیون بودم، مدتی فیلمبرداری و عکاسی میکردم، در وبلاگ خدمت میکردم، در اوتی آکادمی بودم، یک سال راهنمای تازه واردین بودم و بعد مسئول تازه واردین آکادمی شدم، سپس امتحان دادم و قبول شدم و آمدم به شعبه پرستار و حدود ۷ سال است که اینجا راهنما هستم، اردوبان شدم و به قول آقای مهندس اجازه آن باید صادر شود و به من اجازه دادند که ایجنتی را هم تجربه کنم و خدا را بابت این، بسیار شاکر هستم دوستانی در این مکان حضور دارند که این جایگاه را تجربه کردند و جایگاه خیلی عجیبی است.
ولی در قسمت مالی در مسائل مالی مشکل داشتم، تاریکترین نقطه زندگی ام زمانی بود که پول زیادی دستم آمد ولی من را خراب کرد و جنبه پول زیاد را نداشتم. همیشه میگویند که باید اول خواسته و هدف داشته باشی، ولی انگار که من هدف نداشتم. در قسمت خدمت و تحصیل کاری که از دستم میآمد را انجام دادم ولی به نظر خودم در قسمت مالی، تمام توانم آن چیزی که باید باشد را نتوانستم به اجرا بگذارم و زیادی تنبلی کردم و فرصتها را از دست دادهام ولی امروز میخواهم از این جایگاه استفاده کنم و برای خودم تعهدی ایجاد کنم، دوست دارم به هستی، به کائنات و به خداوند، به خودم بیشتر سخت بگیرم و توانم را در این جهت بیشتر خرج کنم، زیرا در کنگره میگویند که اول به دست بیاور و بعداً ببخش.
صحبتهای روز چهارشنبه آقای مهندس این بود که کسی نباید چیزی بفروشند و بیاید برای دنوری اقدام کند، زیرا این برای کسی است که مال زیادی دارد و از داشتهها و آموزشهای کنگره استفاده کرده و چیزی به دست آورده است و بعداً از چیزی که پیدا کرده است میبخشد.
این دیدگاه من است؛ نظر من این است که بعضی از بچهها پیش خودشان حساب میکردند که پول سیگار من و پول مصرف مواد من در سال به اندازه یک دنوری بود، خیلی وقتها بدین شکل نیست چون من گاهی اوقات ذره ذره جمع کرده بودم ولی یک نفر آمد و زیر همه چی زد و از بین رفت و آن چیزی که فکر میکردم پس انداز است آن نشد. زمانی خیلی راحت خرج میکردم و به صورت زیاد به دست میآوردم، ولی در زندگی حساب کتاب نداشتم و ممکن است با بعضیها مشترک باشد و با بعضی دیگر متفاوت، یعنی حساب سیگار و موادم را نمیکنم، حساب این را میکنم که خودم چقدر زورم زیاد شده که به عنوان یکی از اعضای کنگره ۶۰ میتوانم از خودم ۶ میلیون تومان بدهم. میتوانم ۵۰ میلیون تومان بدهم، ۵۰۰ میلیون تومان بدهم. میتوانم یک میلیارد بدهم، میتوانم پهلوان بشوم و واقعا از صمیم قلب میگویم این خواسته را دارم. شاید الان توانش را نداشته باشم بگویم که پهلوان بشوم، ولی از صمیم قلبم این آرزو را داشتم و دارم و دوست دارم اینجا بگویم چون گفتن خود یک تعهد است که به زبان می آوریم، دوست دارم بگویم روانشناسی که خوانده ام دوست دارم کلینیک تاسیس کنم، البته درآمدم از جای دیگری است، اعلام میکنم چیزی که درونم وجود دارد اینست که دوست دارم مدارکم را که گرفتم اقدام کنم و کلینیک بگیرم و درمان اعتیاد رایگان انجام دهم، چون اینجا یک معجزهای برایم اتفاق افتاد که جای دیگر نیفتاد. من درگیر اعتیادی شدم که از هر راهی رفتم به نتیجه نرسیدم، آمدم اینجا الان حالم خوب است، یعنی گاهی اوقات پول ندارم ولی حالم خوب است، خیلی از مشکلات گریبان آدم را میگیرد و سه کنج دیوار میگذارد ولی من شکست نمیخورم و می ایستم که قبل از آن شاید خیلی راحت با یک نسیم درختم روی زمین میخوابید ولی الان اینطور نیست، هر کدام از ما چیزهایی اینجا کاسب میشویم. یک نفر میآید و یک ذره رنگ و رویش که خوب میشود برایش کافی است یا مثلا آنقدر که تابلو نیستم دیگر برایم بس است. یک نفر خدمتگزار میشود، یک چیزی پیدا میکند در حد وسعش یک چیزی براش پیدا میشود، من واقعا غبطه میخورم. یکسری میآیند و امیدوارانه حرف میزنند که آدم لذت میبرد، مثلا محمدرضا فرخی که مثل برادر بزرگ من است، بعضی مواقع زیادی احساس صمیمیت میکنم میبینم پهلوان شد چقدر فرق کرده است، میگویم خوش به حالش یعنی مواقعی بعضی آدمها با سرعت از کنارمان رد میشوند، پیش خودم فکر میکنم من چقدر خفن هستم، چقدر فلانم، یعنی بعضی ها بمانند جت از کنارمان رد میشوند. در کنگره هر کسی هرچیزی بخواهد راحت میتواند پیدا کند، کنگره یک وسیله است که میتواند به بهترین شکل به بهترین ابزار تبدیل شود برای پیشرفت و صعود و من از خدای خودم در اینجا میخواهم که به من این توان را بدهد، من آنچه که از دستم برمیآمد را در این زمینه انجام دادم.
برای خودم و تک تک شما آرزو میکنم توان مالی را داشته باشیم که بتوانیم جایگاه های کنگره را یکی پس از دیگری از نظر مالی تجربه کنیم، چون لژیونم را شاید ۶ ماه دیگر یا یک سال دیگر تحویل دهم، ولی برای خدمت مالی کردن دیگر نمیگویند که آقا شما دیگر ۶ سالت پر شده است یا شما ۸ سالت پر شده، در آن زمینه دوست دارم اینکار را انجام دهم، دوست دارم آنقدر وضعیتم خوب شود و یک شعبه راه اندازی کنم. الان هر کسی یک نگاهی دارد، آقای مهندس میگوید: من دوست دارم کنگره جهانی شود، من دوست دارم به اسم خودم از توان مالی خودم یک شعبه تأسیس کنم، حالا این را الان میگویم و این اتفاق هم به زودی خواهد افتاد. دوست دارم امروز به همه عزیزان خوش بگذرد.
خیلی ممنونم که به صحبتهای من توجه نمودید.
عکاس: مسافر کوشیار
تایپ: مسافر مهدی و مسافر کوشیار
ویراست و بارگذاری: مسافر حسین
وبلاگ نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
507