English Version
This Site Is Available In English

کنار زدن سپر ترس و روبرو شدن با صور پنهان

کنار زدن سپر ترس و روبرو شدن با صور پنهان

جلسه دوم از دور اول کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی دماوندبااستادی‌ راهنما همسفر فاطمه و نگهبانی مسافرجواد و دبیری مسافرمهدی با دستور جلسه " گلریزان" در تاریخ 12آبان ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

اگر اشتباه نکنم شعبه دماوند سال اولی است که زیر یک سقف دارد هفته گلریزان را در کنار همسفران سپری می‌کند. سال قبل در پارک برگزار شد، به امید روزی که سال آینده در شعبه خودمان بتوانیم این هفته زیبا را با هم جشن بگیریم.
من اگر بخواهم در مورد این دستور جلسه صحبت کنم، در ایتدا می‌خواهم یک مقدمه بگویم و در ادامه آن را به بخشش، گلریزان در مورد دستور جلسه گلریزان
و تفکرات مالی ربط بدهم.
می‌گویند تخلی کن تا تجلی کنی یعنی چی؟
من مثال جناب مهندس را می‌زنم، و ما هر کدام چه مسافر چه همسفر می‌توانیم آن را ربط بدهیم به درونیات خودمان. شاید همه ما امروز بگوییم که جناب مهندس دژاکام و خانواده ایشان در کاخ خوشبختی به سر می‌برند و بخت و اقبال خوش با این عزیزان یار است. ولی آیا از ابتدا چنین بوده است؟
اگر به کتاب ۶۰ درجه یک نگاهی داشته باشیم، متوجه می‌‌شویم که این چنین نیست. داستان زندگی آنها خیلی با امروز متفاوت بوده است و تجربیات زیادی را کسب کرده‌اند، تا امروز به این درجه از خوشبختی و به این کاخ خوشبختی دست پیدا کرده‌اند.
داستان این بود که هر کدام از ما و جناب مهندس از یک مبدأ شروع کرده‌ایم به حرکت، بی‌پرده صحبت می‌کنم، تک‌تک ما که امروز روی این صندلی‌ها نشسته‌ایم با حال بد وارد کنگره شدیم. کنگره طبق فرمایش جناب مهندس جای کسی که حال خوبی دارد نیست، جای آدمی است که حالش بد است، پس تمی‌توانیم بگوییم حال ما خوب بوده است. مبدأ همه ما همین بود سیاهی، نقص، حال بد، تاریکی‌ها و... برای جناب مهندس هم همین‌طور بوده است.
کاری که ایشان کردند به یک تفکری رسیدند، وقتی تفکر درست را پیدا کردند، راه درست را پیدا کردند، و با استمرار و تلاش خود در آن راه قدم برداشتند و امروز آن تلاش‌ها جواب داد و شد این کاخی که امروز درون آن زندگی می‌کنند. منظورم کاخ فیزیکی نیست این برمی‌گردد به خود جناب مهندس و خانواده ایشان که لذت این تلاش را می‌برند و در آن بهشت و در آن کاخ در کمال آرامش زندگی می‌کنند. می‌خواهم بگویم بدون تلاش و زحمت نبوده است، خیلی سختی‌ها را پشت سر گذاشتند.
همه ما کنگره را یک اقیانوس در نظر بگیریم که هر کدام از ما می‌توانیم لب اقیانوس بنشینیم، نظاره‌گر باشیم و لذت ببریم، یا هر کدام می‌توانیم در اقیانوش شنا کنیم و لذت ببریم. این اقیانوس عمق دارد، عمق بیست یا پنجاه و یا... و در هر عمق آن یک‌سری ماهی‌ها و موجودات و زیبایی‌ها وجود دارد، جناب مهندس استادانی داشتند و ایشان هم می‌توانست بنشیند لب اقیانوس و نظاره گر باشد و لذت ببرد، اما با تلاشی که داشتند، رفتند و روبه‌رو شدند با آن اقیانوس و با تمام سختی هایی که در مسیرشان بود روبه‌رو شدند، هم سختی و درد و رنج را به جان خریدند و هم در نهایت تبدیل شدند و لذت بردند، به شناخت و این درجه از آگاهی رسیدند که من وقتی توانستم عمق بیست متر را تجربه کنم پس پنجاه مت را هم می‌توانم تجربه کنم، پس می‌روم جلو، و اجازه ندادند آن درد و رنج و سختی و عذاب روی دوش‌شان سنگینی کند و آن را پذیرفتند، و نتیجه این شد که ما امروز بر روی این صندلی‌ها نشسته‌ایم.
من این مقدمه را گفتم تا بحث امروز را به خودمان بچسبانیم. من باید تخلی بکنم یعنی از آن صفات منفی که در درونم وجود دارد، اولا بتوانم آن صفات را شناسایی بکنم، دوما که بپذیرم، سوما با تلاش از دردی که قرار است آن را متحمل شوم عبور کنم و به آن روشنایی دست پیدا کنم تا بتوانم در دستور جلسه امروز را برای خودم باز بکنم.
هر چیزی دو تا صور دارد، صور آشکا و صور پنهان. در ظاهر که نگاه می‌کنیم دستور جلسه برای همه است و همه می‌نشینند و گوش می‌دهند به صحبت‌های استاد و مشارکت‌های حضار، ولی چه کسی از این صحبت ها استفاده می‌کند و آن را کاربردی می‌کند.
امروز بخشی از تکامل روح من است چون من باید به آن درجه از آگاهی و بخشش برسم. می‌دانیم که گلریزان از زمان قدیم در ایران بوده و هست و خواهد بود، گلریزان همیشه است، ولی اینکه من چه میزان می‌توانم از این گلریزان برای خودم وام بگیرم، من چقدر می‌توانم برای خودم استفاده کنم. این را هر کسی برود درون خودش و به خودش جواب بدهد.
ما پهلوان داریم، دنور، سردار داریم و دست همه آنها درد نکند. ولی اینکه به معنای واقعی چقدر توانسته‌ام در صور پنهان حرکت بکنم، پرداختی را درونی و قلبا انجام بدهم آن مهم است.
صوراسرافیل دمیده می‌شود و مرده‌ها را زنده می کند. دقیقا کنگره۶۰ و تفکر آقای مهندس برای من صوراسرافیل بود که من در خواب مانده بود، که من را از خواب غفلت بیدار کرد و زنده کرد. این جواب را باید به خودم بدهم که حالا چند درصد زنده هستم، چند درصد می‌توانم قدم بردارم، چقدر می‌توانم در این جشن شرکت کنم و بخشندگی داشته باشم و چقدر می توانم بگذرم و سپر دفاعی که من یا ما برای خودمان درست کرده‌ایم به اسم من، خانواده من که خیلی مهم است، دختر من خیلی مهمه، پسرم و...، الان نمی‌توانم برای کنگره کارت بکشم، نمی‌توانم در قسمت بخشش آن شرکت بکنم و... چقدر توانمندی دارم که سپر را کنار بدهم، آن سپری را که خودم درست کرده‌ام. چقدر می‌توانم سپر را کنار بدهم و با آن عمق اقیانوس روبه‌رو بشوم. آیا می‌خواهم یا نمی‌خواهم، همه اینها بر می‌گردد به خود من.
من بر‌می‌گردم به ۹ سال پیش، شعبه رودهن از دل شعبه صالحی بوجود آمد. آقای مهندس می‌گویند ما به یک‌سری منابع نیاز داریم مانند: منابع علمی، منابع انسانی و منابع مالی، تا بتوانیم یک ساختاری را بوجود بیاوریم و آن را توسعه بدهیم. یک روزی به آقای رستمی و آقا حامد و دیگر عزیزان گفتند که باید بروید رودهن و داخل پارک خدمت بکنید و آنجا یک شعبه تاسیس بکنید. این عزیزان آمدند، یعنی نیروی انسانی و علمی بود، آمدند و لژیون تاسیس کردند به نیروی مالی احتیاج داشتند، شاید یک‌سری از عزیزان امروز اینجا حضور نداشته باشند اما حس آنها وجود دارد. من به شخصه از ایشان متشکر هستم چون با زحمات ایشان نه تنها شعبه رودهن بلکه شعبه پردیس و دماوند هم تاسیس شد. خشت اول و بنای اول را این عزیزان در سرمای پارک بنا نهادند و من خیلی از ایشان سپاسگزارم و امیدوارم خیر و برکت این قدمی که شما عزیزان برداشتید هزاران برابرش در زندگی‌تان جاری و ساری باشد.
امیدوارم یک روز که آن روز امروز است من بتوانم آن سپر را بدون ترس کنار بگذارم، چون ترس حکم ترمز را دارد و اجازه نمی‌دهد که من حرکت کنم. امیدوارم پا روی ترس خود بگذارم و از خواب غفلت بیدار شوم، بتوانم نه فقط برای خودم بلکه برای عزیزانم که نمی‌دانم فردایشان چطوری است، خبر ندارم، فردا و آیتده فرزندم، نوه‌ام و... چه خواهد شد، بدون ترس و آگاهی کامل قدم بردارم و مشارکت داشته باشم.
همه ما مشارکت داشته باشیم، مشارکت این هفته باید نود و نه درصد مالی باشد و یک درصد کلامی باشد و بتوانیم آن را اجرایی کنیم. می‌دانم خیلی ترس دارد، یعنی نیرویی که در درون همه ما وجود دارد کارش خیلی درست است که نمی‌گذارد من قدم از قدم بردارم. ترس از آینده، فرزند، جامعه، بدهکاری، اقتصاد، بیکاری و...، اما آیا من به خداوند ایمان دارم؟ اگر ایمان دارم مگر نگفته از تو حرکت، از من برکت. این حرکت فقط این است که من صبح بیدار شوم و فقط بروم سر کار، خیر، حرکت همین حرکت درونی امروز من و شما است، حساب ما با خداوند است ما از خودمان چه چیزی داریم.
من همیشه در هفته گلریزان این جمله را بیان می‌کنم، می‌گویم خداوندا من این را می گویم و پای آبروی خودت وسط است و خودت باید پرداخت کنی، و تا به حال هم نشده که پرداخت نکنم، ولی قدم خود را با آگاهی برمی‌دارم.

تایپ و ویراستاری: همسفر فاطمه رهجوی لژیون یکم 
عکاس:مرزبان خبری مسافر هادی 
تنظیم و ارسال: مسافر مجتبی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .