مشارکت راهنما همسفر طاهره:
امروز در مورد دانایی و رابطه آن با حس صحبت میکنم مثلث دانایی را استاد امین طراحی کردهاند و به این صورت مطرح کردند که سه ضلع تفکر، تجربه و آموزش دانایی هر فردی را شکل میدهد. تا قبل از اینکه ایشان این قضیه را مطرح کنند شاید سوالی که برای خیلیها به وجود میآمد این بود که دانایی چیز خیلی خوبی است و ما هم باید داشته باشیم؛ اما حالا دانایی چیست و چگونه به وجود میآید؟ کجا باید کار کنیم؟
مثلث دانایی از سه ضلع تفکر، تجربه و آموزش تشکیل شده است. تفکر اولین وادی کنگره ۶۰ و اولین مسئلهای است که کنگره سعی میکند افراد را با آن آشنا کند که معمولا انسانها در این ضلع خیلی لنگ میزنند و البته تجربه و آموزش هم برای تکمیل شدن دانایی باید وجود داشته باشد. خیلی از مردم دانایی را اشتباه تعبیر میکنند. در کل کنگره به ما میگوید که دانایی کاری نمیکند که من بروم انسانها را بررسی یا توجیه کنم؛ بلکه دانایی باید باعث شود که تمرکز من برگردد روی خودم و مسائل مربوط به خودم را کشف کنم نه اینکه به انسانهای دیگر کار داشته باشم.
اما در کنار این مثلث مسئله حس و انرژی بسیار بسیار مهم است. همه ما انسانها انرژی هستیم و جسم ما یک ماشین پیچیده تولید انرژی هست. ما غذا میخوریم، استراحت میکنیم و تمام این اتفاقها میافتد که انرژی در اختیار داشته باشیم و هر کدام از ما از نظر انرژی ظرفیت خاصی داریم که اگر میزان انرژی از این ظرفیت ما عبور کند عدم تعادل به وجود میآید. تمام انسانها در طول زندگی مشغول افزایش ظرفیت خودشان هستند و ظرفیت ما با دانایی و عمل کردن بر مبنای آن دانایی افزایش پیدا میکند. در مورد تغییر حس هم همیشه آقای مهندس میگویند که اگر به دنیای اطراف نگاه کنید همه چیز قابل تبدیل است و بهترین مثالی که همیشه استفاده میکنند این است که پای یک درختی کود حیوانی که یک ماده بد بو است میریزند، به ظاهر بیخاصیت است؛ ولی این تبدیل به میوه میشود. در درون انسان هم همینطور است. انرژی ناامیدی قابل تبدیل به امیدواری، نفرت به عشق و برعکس عشق قابل تبدیل به نفرت است.
تمام حسها قابل تغییر هستند و ابدی نیست و این برمیگردد به میزان انرژی هر انسانی؛ چون درون من با انرژی که در اختیار دارم میتوانم این تغییرها را انجام بدهم؛ اگر سطح انرژی یک انسانی پایین باشد راحتتر مورد هجوم افکار، نیروها و القائات منفی محیط قرار میگیرد؛ بنابراین انسانی که در مسیر دانایی حرکت میکند و از داناییاش در زندگی استفاده و کاربردی میکند در حقیقت در حال افزایش ظرفیت و توانایی خودش برای تبدیل حسها به هم است. انشاءالله بتوانیم در مسیر دانایی عمل کنیم و از حرف به نقطه عمل حرکت کنیم.
مشارکت همسفر افسانه:
در مورد قوانین حاکم بر ذرات نفس که در جهانبینی دوم توضیح داده شده، ذراتی که دارای خواسته و حس مشترکی هستند به همدیگر جذب میشوند؛ مثل آن ضربالمثل معروف که میگوید:« آب میگردد و گودال را پیدا میکند.» هر وقت ما روی یک سطحی قطرات جیوه و آب را پخش کنیم قطرات جیوه همدیگر را و قطرات آب هم همدیگر را جذب میکنند. این مصداق همان چیزی است که ما در زندگیمان داریم میبینیم. در مدرسه اگر بخواهیم دقت کنیم افرادی که هوش بالاتری دارند و درسخوانتر و با استعدادتر هستند همدیگر را جذب میکنند و آنهایی که به ورزش علاقهمندند همدیگر را جذب میکنند کسانی هم که به ورزش علاقه ندارند و در حاشیه هستند آنها هم همدیگر را جذب میکنند.
در جامعه هم افراد مذهبی دور هم هستند، افرادی که به ورزش علاقه دارند کنار هم هستند، افرادی که به هنر علاقهمندند جذب همدیگر میشوند و خواستهها از بدو شکفته شدنشان تا وقتی بخواهند انجام شوند حس بخصوص خودشان را پدید میآورند و این حس باعث جاذبه و دافعهشان میشود؛ اگر بخواهیم خواستهها را مثل یک بذر در نظر بگیریم این بذر برای رشد کردن و شکوفا شدن نیاز به بستر مناسب دارد؛ اگر یک بذر در یک کیسه باشد هیچوقت رشد نمیکند؛ ولی اگر در خاک باشد و به آن آب و نور برسد میتواند شکوفا شود، جوانه بزند، رشد کند، قد عَلَم کند و حتی محصول داشته باشد؛ پس ما یک بستر مناسب نیاز داریم برای خواستههایمان تا رشد کنند.
وقتی بستر مناسب مهیا شود ذراتی که دارای خواسته و حس مشترک باشند دور هم جمع میشوند و برای تحقق خواستههای خودشان یک سیستم هوشمند را بوجود میآورند که به آن میگوییم ساختار، بوجودآورنده این ساختار آن حس مشترک است. ما گفتیم که با تفکر ساختارها آغاز میشود و بدون تفکر آنچه هست رو به زوال است. هم ساختار مثبت داریم هم ساختار منفی؛ اگر در مورد ساختارهای منفی بخواهیم بیشتر توضیح دهیم باید اول این مسئله را توضیح بدهیم که ساختارها به چه گونهای هستند. ساختارها خیلی هوشمند هستند و اینکه ذرات نفس میدانند که هر وقت بخواهند با همدیگر متحد و قدرتمند شوند و رسیدن به خواستههایشان آسانتر و سهلتر شود باید یک ساختاری داشته باشند که این ساختار اگر بخواهیم مثلاً در صنف لاستیک بگوییم مثل یک اتحادیه صنف، یا سندیکا موجود است.
مثلاً در صنف طلا و جواهر هم این روال وجود دارد و در صنفهای دیگر که این صنفها و اتحادیهها چه کارهایی انجام می دهند؟ اینها یک رئیس و هیئت مدیره دارند که قوانین آن حیطه را وضع میکنند و طبق آن قوانین حرکت میکنند و از حق و حقوق همدیگر دفاع میکنند و اگر حق و حقوقشان جایی در خطر باشد، اعتصاب، تحصن و تظاهرات میکنند که این تظاهراتشان به گوش مسئولین بالاتر برسد و بتوانند حمایتهای دیگران را جذب کنند که اینها بخاطر منافع مشترکی که دارند دور همدیگر جمع شدند و از همدیگر حمایت میکنند. در مورد ساختارهای منفی، بزرگترین ساختار منفی که میتوانیم بگوییم همان مافیا هستند مثل مافیای مواد مخدر، مافیای الکل و مافیای اسلحه هستند که اینها یک ساختار بسیار قدرتمند دارند. به حدی مافیاها قوی هستند که درآمدشان میتواند چندین برابر درآمد سالانه یک کشور باشد و حتی میتوانند کشورها را بخرند یا بفروشند.
همین ساختار منفی مثل مافیا در وجود هر انسانی میتواند باشد. در وجود ما است که میتواند حسادت، کینه، منیت، حرص و طمع، ناامیدی و ترس و تمام این نیروهای مخربی که در وجود هر انسانی است باشد. هر ساختاری دو هدف دارد که یکی حفظ و بقای خودش است و دیگری رشد و توسعه؛ مثلا همین مافیاهایی که توضیح دادیم برای حفظ و بقای خودشان اگر کسی از اعضایشان تخطی کند، حتی طرف را میکُشند یا برای طرف تنبیههای خیلی بزرگ در نظر میگیرند و اگر هم یکی از اعضایشان در خطر باشد خیلی سریع دست به کار میشوند که جلوی آن خطر را بگیرند که نگذارند آن یک نفر متضرر شود؛ چون میدانند اگر یک نفر از آنها از بین برود دفعه بعد نوبت به خودشان میرسد و یک به یک از بین میروند و ساختارشان کلا از بین خواهد رفت. علاوه بر اینکه حفظ و بقا برایشان خیلی مهم است، رشد و توسعه هم برایشان مهم است. اینها باید رشد کنند، توسعه پیدا کنند و افراد بیشتری جذبشان شوند تا بتوانند پول بیشتری در بیاورند و هر چه پول بیشتری در بیاورند قدرتمندتر میشوند.
مشارکت همسفر مریم:
درجهانبینی ۲ مثلث جهالت مطرح شده که شامل سه ضلع ترس، ناامیدی و منیت میباشد. حس ترس زمانی بروز میکند که در حال از دست دادن آزادی، قدرت، اعتبار، توانایی، ثروت، محبت، زندگی و حیات باشیم. در زمانیکه انسان میترسد قادر به تفکر کردن نیست و انجام کارهای ساده نیز برای انسان دشوار میشود؛ مثل زمان وقوع زلزله همه در زمان زلزله تصور میکنند بهترین کار فرار کردن است.
ضلع ترس در مثلث جهالت مقابل ضلع تفکر در مثلث دانایی قرار میگیرد. ترس در ما، هم اثر دافعه دارد و هم جاذبه. اثر دافعه ترس باعث حفظ ما از بروز بلایا میشود؛ مثل زمان رانندگی که با سرعت مطمئن رانندگی کردن و ترس از تصادف کردن و اتفاقات ناگوار و یا از دست دادن سلامتی، قوانین را رعایت میکنیم. در این زمان باعث رشد ضلع تفکر در مثلث دانایی میشویم. برای غلبه کردن بر ترسهایمان لازم است که از ترسهایمان عبور کنیم. در زندگی وقوع موقعیتهای حساس، ترس بیشتری را در ما به وجود میآورد که با رشد ضلع تفکر و ایمان به وجود قدرت مطلق بهتر میتوانیم بر ترسهایمان غلبه کنیم.
تهیه، ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا رهجوی راهنما همسفر مهناز (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی ابنسینا
- تعداد بازدید از این مطلب :
17