یک دختر عجول، غمگین، حساس، ناامید، افسرده، دلسوز و سرشار از انرژی منفی بودم که در سال ۹۷ وارد کنگره شدم. تمام تلاشم فرمانبرداری از راهنمای عزیزم بود؛ اما در درون، این فرمانبرداری بسیار سنگین بود؛ چون گاهی پای مادر، پدر، برادر و بهطور کلی خانواده در میان بود و امان از دلسوزیهای نابهجا.
یادم میآید هر زمان با راهنمایم صحبت میکردم و منتظر راهحل بودم او میگفت دو راه داری؛ یا گوشبهفرمان باشی و یا هر راهی که میخواهی بروی.
زمانی به خود آمدم که متوجه ضربه زدن به خانواده و البته خودم به دلیل دلسوزیهای بیاندازه، شدم و از آن زمان تصمیم جدی به تغییر مسیر و فرمانبرداری واقعی از راهنمایم گرفتم.
مدتی پس از ورودم به کنگره به فرمان ایشان وارد خدمت سایت شدم و به عنوان رابط خبری شروع به فعالیت کردم.
حدیث حساس و عجول در مدت این خدمت، حرفهای زیادی را به دل گرفت و حتی گریهها کرد.
یک سال گذشت و خدمت ارسالکننده مطلب به من سپرده شد و دوباره چالشهای جدید.
چالشهایی که داشتم با خدمتهای مصاحبه و عکاسی، متفاوت بود؛ اما بههرحال همه این فعالیتها را ادامه دادم تا زمانی که مسئولیت سایت شعبه به من واگذار شد. تا آن زمان از هیچکدام از خدماتی که انجام داده بودم ترسی نداشتم؛ اما همین که خدمت جدید را آغاز کردم استرس عجیبی همراهم بود. ترس از توانایی برای پیش بردن صحیح فعالیتهای سایت مربوطه، ترس از صحبت در جلسات سایت که باید ماهی یکبار تشکیل میشد و تمامی فعالیتهای اعضاء را بررسی میکردم و بسیاری از مسئولیتهای دیگری که مدام با خودم میگفتم از پس این مسئولیتها برمیآیم؟
اواسط سال ۱۴۰۲ خدمتم را تحویل دادم. پس از پایان این خدمت، تمام فعالیتهایی که از ابتدا تا آن روز در سایت داشتم را مرور کردم. من دیگر آن حدیث سال اول نبودم، نه ترسی از سخنرانی داشتم و نه حرفی به دل میگرفتم. چنان نقطه تحملم تغییر جایگاه داده بود که نمیتوانستم خودم را با گذشتهام مقایسه کنم. حالا دیگر درگیر حواشی نبودم و تمام تلاشم فقط نگاه به مسیر روبهرویم بود.
در تمام این سالها هر زمان که به مسئلهای برمیخوردم، راهنمایم میگفت فرمانبردار و قوی باش و فقط خدمت کن.
در مدت زمان فعالیتم، خانم زری عزیز اسیستانت سایت خانواده بودند که در کنار خانم زهره، راهنمای عزیزم آموزشهای متفاوت و نابی برای من داشتند. همیشه به من میگفتند حدیث فقط به عمق خدمت توجه کن و از حواشی دور و محکم باش.
هدف من از به تحریر درآوردن این دلنوشته صرفاً مرور خاطرات نبود؛ بلکه من در کنگره دو دنیای متفاوت را یافتم.
دنیای لژیون و آموزشهای ناب راهنمای عزیزم که همیشه دلسوزانه، صبورانه و عاشقانه در کنار من بودند تا بتوانم خودم و زندگی را درک کنم و مهمتر اینکه باعث شدند با رفتنشان در سال ۱۴۰۰ و تحویل لژیون، من بیشتر از قبل متوجه این موضوع شوم که چقدر به کنگره و آموزشهایش نیاز دارم و باید قویتر از قبل حرکت کنم.
دیگر دنیای بینظیر سایت که خانم زری عزیزم در کنارم بودند و چه عاشقانه و صبورانه درس خدمت و محبت به من آموختند. به جرأت میگویم یک بار در لژیون شکستم و دوباره ساخته شدم و یک بار هم در زمان خدمات سایت و از این بابت دستبوس هر دو عزیز هستم.
من یک حدیث جدید هستم؛ اما هنوز راه زیادی در پیش است.
به امید منهای جدید همه همسفران کنگره۶۰.
تهیه و تنظیم: همسفر حدیث رهجوی راهنما همسفر زهره ورزشبان بدمینتون پارک طالقانی، شعبه آکادمی (خدمتگزار سایت)
گروه ورزش همسفران کنگره ۶۰
- تعداد بازدید از این مطلب :
216