به نام خدا
برای اینکه بتوانیم یک دل نوشته بنویسیم و اصولاً هر کار دیگری را انجام دهیم و یا پاسخ پرسش و مسئلهای را بیابیم و معضلی را حل کنیم گام اول درک صورتمسئله و موضوع یا دریافتن کامل پرسش است و در اینجا باید بدانیم که دل نوشته چیست و یا مراد از ترکیبی به نام دل نوشته چیست که بعداً بتوانیم آن را بنوسیم، ترسیم کنیم و یا هر بلای دیگری که خواستیم سرش بیاوریم، یعنی باید موضوع را بشناسیم در تمام خصوصیاتش و اگر ارتباطی با موضوعات دیگری دارد آن را در ارتباطش و تمام سرشاخههایش بشناسیم و بر آن محاط شویم یعنی موضوع را به تسخیر خود درآوریم. ( همه این مراحل میتواند در ذهن در جریان نوشتن انجام شود).
دل نوشته یک ترکیب زبانی است که مانند ترکیبات بسیاری که اخیراً درست و غلط وارد زبان فارسی میشود، مصطلح می گرد و استفاده میشود. (ترکیبات غلط مانند اینکه بهجای نوشته مینویسم نوشتار و معلوم نیست به چه دلیلی نوشتار اخیراً مناسبتر از نوشتهشده و یا بهجای آتش زدن بنوسیم به آتش کشیدن که انگار با این کار سوزندگی آتش را بهتر نشان دادهایم.( باید توجه داشت که نوشتن یا بهطورکلی زبان و ترکیبات آن از فرمولها و قواعد دقیق پیروی میکنند، اگرچه بهظاهر زبان و نوشته فرمول خود را جبراً به آدمی دیکته نمیکند، اما واژههای مندرآوردی و شل و ول هم به زبان ضربه میزند پیش از آنکه نویسنده و گویندهاش را مضحکه کند) این واژه را که ترکیب و تحلیل کنیم(روش تحلیل و نقدی که به کار میبرم همان روشی است که از آقای مهندس دژاکام درباره چگونگی تحلیل معنیشناسی واژهها آموختهام) میشود(دل نوشته) : دل+ نوشته یا اسم+ بن ماضی+ه . و اگر بخواهیم بهدرستی آن را معنا کنیم مثلاً باید بگوییم: بر دل نوشته یا از دل نوشته مانند سنگنوشته که میشود چیزی را بر سنگ نوشتن، کارکرده یعنی کسی که بسیار کار و تجربه دارد و یا جنسی که مستعمل و نخنما شده است. در مورد دل نوشته هم میشود چیزی را بر روی دل نوشتن،یعنی قلم برداریم و بر روی دلمان چیزی بنویسیم! یا با قلم و چکش چیزی را روی دلمان یاد دل دیگری حک کنیم! اما معنایی که ما مراد میکنیم میخواهیم بگوییم حرفی که از دل برآمده و نتیجتاً میخواهیم بگوییم حرفی که صادقانه از دل برآمده و میخواهد بر دل یا دلهایی بنشیند.و معمولاً بنیاد عاطفی و احساسی دارد و گاهی یادآور متون شعرهای رایج روزمره که اتفاقاً بسیار لوس و ننر هم هستند و به د رد هیچ کاری نمیخورند! به این دل نوشته توجه کنید.: چایم سرد شد، کنار پنجره تو که نباشی همه چاییها سرد میشود.

سخن از این لوستر، بیهودهتر؟ تازه اینها را آوردم که بگویم هم ترکیب دل نوشته و هم کاربست زبانی و مفهومی آن نه درست که اتفاقاً غلط و بیمعنی هم هست و متأسفانه این واژه رفتهرفته جای خودش را باز میکند، اما آیا مناسب کار ما و مناسب برای یک محیط درمانی و علمی هست و یا خیر؟ همین سؤال را از نگاه دیگری که بپرسیم میشود: آیا رساندن مفاهیم کاملاً تجربی و پیچیده روانی بیماری اعتیاد در قالبی به نام دل نوشته میسر میشود یا خیر؟ یک سؤال مشابه و روشنتر میپرسم، میدانیم غزل یک قالب شعری هست که برای مضامین عاشقانه به کار میرود و تعداد ابیات آن بهزور به پانزده بیت میرسد و از طرفی مثنوی یک قالب شعری است که در آن هر بیت قافیه جداگانه دارد و تعداد ابیات در آن نامحدود است ، با این تفاسیر آیا میتوان تاریخ حجیم و عظیمی مثل تاریخ ایران باستان را که نیاز به سی هزار بیت دارد و فردوسی در قالب مثنوی سروده ، بیاییم مثلاً در قالب غزل مثل دیوان حافظ بنویسیم؟ اگر این میشود آنهم میشود! (به عبارتی اگر سرودن شاهنامه در قالب غزل و رباعی امکان دارد، نوشتن تجارب روحی ،جسمی و شرح سفر درمانی اعتیاد که ناگریز نیازمند مضامین و سبکی دقیق و رسا میباشد، در قالب مبتذلی چون دل نوشته میشود!).

برای مثال کافی است به سبک کتاب 60 درجه زیر صفر بنگریم ، مطالب این کتاب چون دربردارنده مفاهیم و اندیشههای نو در درمان اعتیاد است که این مفاهیم و نوع پرداختن به آنها و شرح روشها چون تابهحال در تاریخ ما سابقه نداشته است، لاجرم از سبکی پیروی میکند که مختص به خودش است تا بتواند اندیشهای را که میاندیشیده برای عام و خاص بازگو کند . خلاصه کلام میخواهم بگویم هر مظروفی ظرف مخصوص به خود را میطلبد، چنانکه چای داغ را نمیتوان با بشقاب خورد و یا آش را با چنگال، اگر یادمان باشد یکی از سیدیهای آقای مهندس به اسم غذای ما دوای ما بود، و اتفاقاً قرار بود درباره این سی دی دل نوشته بنویسیم!! یعنی درباره یک موضوع فنی و پزشکی دل نوشته بنویسیم !! اصلاً امکان چنین کاری هست که درباره غذا و دوا حرفهای عاشقانه از دلمان بگوییم ؟ اینجاست که به این نتیجه میرسیم قالبی به نام دل نوشته اصلاً جوابگوی نیازهای ما و نوشتههایمان نیست، تازه آقای مهندس هم دریکی از سخنرانیهایشان درباره لزوم و احتیاج کنگره به یکزبان تخصصی و مختص به خودش اشاره میکنند، مانند علم حقوق، روانشناسی، ساختمان ، فیزیک و...، که ترمینولوژی و زبان مخصوص به خودشان را دارند، پس چرا ما نداشته باشیم؟

این مثالها را آوردم برای نشان دادن اینکه ما برای اینکه بتوانیم شرح سفرمان، تجربیاتمان و یا هر چه را که فکر میکنیم بازگو نمودن و نوشتنش برای دیگرانی که مثل خودمان هستند، مفید میباشد به یک قالب و سبک درستوحسابی نیاز داریم نه واژههای پیشپاافتاده و عمدتاً نادرستی مثل دل نوشته و ...، اما چه میشود کرد فعلاً که قالب دیگری نداریم مجبوریم چایی را با بشقاب بنوشیم و تجاربمان را در قالب دل نوشته ارایه دهیم.! در کنگره تا جایی که من آموختهام منظور از (دل نوشته) یعنی نوشتن صادقانه و تقریباً بدون سانسور حالاتی که در بیماری اعتیاد چه حالات روانی و چه جسمی بر مسافر عارض میشود و قصدمان از نوشتن (دل نوشته)، قبل از محک زدن خودمان، یادگیری نوشتن و مشارکت تجاربمان در این بیماری با دیگران است .در تاریخ ادبیات و هنر همیشه آثاری ماندگار میشوند که علاوه بر داشتن سبکی فاخر و ارزشمند، از دردهای واقعی نوع بشر روایت میکنند و به دغدغههای وی توجه میکنند یا میپردازند مثل رمان الیور تویست ، بینوایان، شاهنامه فردوسی، ایلیاد و اودیسه هومر، کتاب 60 درجه زیر صفر مهندس دژاکام و..، در نوشتهها یا بهاصطلاح دل نوشتههای کنگره 60 هم ما همین کار را میکنیم و دستکم قرار است بکنیم. یعنی از دردهای واقعیمان میگوییم از رنجی که در این راه میبریم و یا مقایسهای که بعد از رهایی با قبل از آن میکنیم و یا در رهاییمان به دنیای اعتیادمان نگاه میکنیم و آن را میگوییم و مینویسیم .با این توصیفات چیزهایی که در کنگره شصت نوشته میشود فقط یک شباهت آنهم بهزور بادل نوشته دارد و آن در صداقتی است که در هردو وجود دارد(که تازه بعید میدانم در دل نوشتههای بیرون کنگره صداقتی هم وجود داشته باشد چون تا جاایی که من دیده و خواندهام هرکسی عرضاندامی میکند و میخواهد نویسندگیاش را که آنهم به مفت نمیارزد به رخ دیگران بکشد یا اینکه یک معشوق خیالی در عالم هپروتی اش عاشقی را ناله نفرین میکند که وجود هم ندارد و ....) ولی تفاوتها:
-
دل نوشتهها معمولاً آبکی و بدون هیچ پیام آموزشی هستند ولی نوشتهها در کنگره 60 حاوی تجارب ارزشمندی میباشند.
-
دل نوشتهها معمولاً دارای موضوعات مبتذل عامیانه هستند مانند شکایتهای زوزه وار یک عاشق خیالی از معشوق خیالیاش اما موضوعات نوشتههای کنگره معمولاً منظم ، هدفدار و همسوی یا شبیه با موضوعات جلسات هفتگی.
-
دل نوشتهها معمولاً ابراز عشقی دروغین به معشوقی خیالی است اما نوشتههای کنگر 60 روایت درد یک دردکشیده است.
-
دل نوشتهها از سبک خاصی پیروی نمیکنند یعنی هرچی دم دستشان بیاید در جمله میچپانند اما در نوشتههای کنگره 60 سبک کتاب 60 درجه و چهارده وادی و دیگر مقالات برنوشتههای ما تأثیر قاطع دارند همانطور که بر اندیشهی ما این تأثیر رادارند.
-
در دل نوشته در به روی هرکسی باز است و بنا و قانونی در کار نیست اما در نوشتههای کنگره اصلاً اینطور نیست

اگر بخواهم تفاوتها را برشمارم شاید هیچ شباهتی بین نوشتههای کنگره و دل نوشته بیرون از باقی نماند. اکنون به نظر شما حیف نیست بر روی موضوعات خودمان که از تجارب ارزشمند رنج و شرح درمانمان سخن میگوید چنین نامی عامیانه و ازنظر دستوری شاید نادرستی بگذاریم. آیا این کمکاری از ما نیست که نمیگردیم و نمیجوییم تا نام و اصطلاح درخور و برازندهای برای این موضوع پیدا کنیم؟؟( بههرحال فعلاً که نامی نداریم از همین دل نوشته استفاده میکنیم کاچی به از هیچی.تا زمانی که نامی مناسب بیابیم ، تا وقتیکه واژه و قالب مناسبی پیدا شود من از واژه مقاله استفاده میکنم و فکر میکنم کاراتر و شاملتر از دل نوشته باشد) .برویم سراغ موضوع اصلی که نوشتن باشد: برای نوشتن، هر چه که باشد ابتدا به یک موضوع نیازمندیم .موضوع شاید اهمیتی بهاندازه سواد داشته باشد چون اگر موضوع نباشد نه میتوان نوشت و نه میتوان گفت.
این مشکل را کنگره 60 حل کرده یعنی جلسات و کتابها، سی دی و مقالات، تجارب خودمان ، همه و همه منابع پر از موضوع برای نوشتن میباشند. دوم سواد نوشتن که آن را هم خود معنای (دل نوشته) حل کرده یعنی (دل نوشته) نوشتن اصلاً سواد چندانی نمیخواهد، یعنی نیاز ندارد، فقط کافی است الفبا را بدانیم و کمی خواندن و نوشتن بلد باشیم و تعدادی خلاصه نویسی سی دی ها را تمرین کرده باشیم. مرحله بعدی سبک نوشتن است که اگر کتبها و مقالات کنگره 60 را مطالعه کنیم بی تردید تاثیر قاطع بر نوشتن و گفتن ما دارند و چه بخواهیم چه نخواهیم صاحب سبک می شویم، هرچه بیشتر بخوانیم بهتر. و دست آخر کاری که باید بکنیم این است که پای حرف دلمان بنشینیم و صادقانه گوش کنیم و صادقانه بنویسیم. میماند نکات دستوری، نگارشی و دیکته ایی که اینها هم هنگام تایپ و قبل از وبلاگ ما اصلاح میکنیم. اما سؤال این است که حالا که قضیه به این سادگی شد چرا نمینویسیم؟! با این تو ضیحات میخواهیم شروع به نوشتن یک (دل نوشته) کنیم. اولین گام داشتن یک موضوع است چون بهمحض اینکه موضوع برایمان روشن شد افکار مرتبط به موضوع در ذهن تولید میشود و رژه میرود و برای اینکه هم ذهنمان گرم شود و همدستمان آماده نوشتن شود باید اولین کلمه را بر صفحه بنو سیم: مثلاً می نویسیم ( به نام خدا) یا هر اصطلاح دیگری که دست و ذهنمان را روان میکند. با این کار گام اول را تقریباً برداشتهایم و برای اینکه این گام را کامل کنیم پس از نوشتن (به نام خدا) یا زیر آن، موضوع را مینویسیم. برای این کار میتوانیم از موضوعات جاری دستور جلسات یا سیدیهای هفته کمک بگیریم. مثلاً موضوع: تصاویر کتاب 60 درجه و تأثیر آن بر من. میتوانیم بلافاصله قبل از سطر اول اسم خودمان و مدت سفرمان یا مدت تخریبمان یا هر چه که فکر میکنیم برای معرفی لازم هست بنویسیم. مثلاً:
به نام خدا
تصاویر کتاب 60 درجه زیر صفر و تأثیر آن بر من ( مسافر: متین مدت سفر هفت ماه لژیون نهم)
خواهیم دید که همین مطالب کم در کادر بالا حرفهای زیادی برای گفتن دارد، مثلاً دارد میگوید: ( متین کسی است که مسافر سفر اول است و در سفرش حرفهایی برای گفتن و تصاویر کتاب 60 درجه زیر صفر تأثیراتی بر وی گذاشته و احیاناً کمکش کرده بر ای ادامه سفر، و حالا میخواهد این تجربیات را به دیگران هم ارائه نماید). با این کار ما تکلیفمان را با خواننده و خودمان مشخص کردهایم، از همه مهمتر ذهن خودمان را قالببندی و جهت گذاری هم کردهایم یعنی به ذهنمان گفتهایم در این قالب و موضوع بیندیش که من دارم مینویسیم. _برای اینکه ادامه دادن موضوع برایمان راحتتر شود میتوانیم چیزهای ساده دیگری هم بنوسیم مثلاً: بعد از موضوع مینویسیم: امروز پنجشنبه مورخ ..... است و من تصمیم گرفتم که حال خودم را بازگو کنم ، کتاب 60 درجه را ورق میزنم و در تصاویر آن دقیق میشوم. با این کار به خودمان جرات نوشتن میدهیم و کلمات بهراحتی جاری میشوند._کار به همین سادگی است و خواهید دید که پس از چندین دقیقه حداقل ده خط برای گفتن و نوشتن و جود دارد. این را هم بگویم که در لحظات اول که شروع به نوشتن میکنیم آماج افکار و تعداد سخنها در ذهن بسیار زیاد است پس اگر بهمحض اینکه موضوع را انتخاب کردیم شروع به نوشتن کنیم، سطرهای بیشتری را در زمان کمتری می نوسیم.( از درست و غلط بودن نوشتهها نمیترسیم میتوانیم پسازاینکه کار تمام شد به تصحیح نوشتهها بپردازیم) ممکن است پس از نوشتن چندین سطر حس کنیم مطالبمان تمامشده، اصلاً نگران این موضوع هم نمیشویم چون مطالب به تعداد بیشماری در ذهن وجود دارند فقط ممکن است مدتی از صفحه اول کنار بروند و جایشان را به مطالب دیگری بدهند، ماهم عجله نمیکنیم تا هر جا که نوشتیم موقتاً تعطیل میکنیم و در فرصت بعد که مطالب یادمان آمد شروع میکنیم، اما بازهم اگر حس کردیم مطالب را گمکردهایم و برای ادامه نوشتن چیزی نداریم میتوانیم هنگامیکه سرحال هستیم دفترمان را بازکنیم و مطالبی را که نوشتهایم را از اول بخوانیم ، مطمئناً بازهم مطالب و چیزهای جدیدی برای نوشتن خواهیم داشت. با این تکنیکهای ساده بهراحتی میتوان ساعتی 20 سطر یا بیشتر نوشت. حداقل!(به عبارتی روش الگویی و تدریجی را در نوشتن به کار ببریم) .
در پایان.! از دوستان خواهش میکنم اگر درباره جایگزین کردن واژهی( دل نوشته )پیشنهادی دارند، در قسمت نظرات وبلاگ شعبه استاد معین مربوط به همین مقاله پست بگذارند. پیروز باشید.
تهیه و تنظیم: مسافران مرتضی و متین
به نام خدا
برای اینکه بتوانیم یک دل نوشته بنویسیم و اصولاً هر کار دیگری را انجام دهیم و یا پاسخ پرسش و مسئلهای را بیابیم و معضلی را حل کنیم گام اول درک صورتمسئله و موضوع یا دریافتن کامل پرسش است و در اینجا باید بدانیم که دل نوشته چیست و یا مراد از ترکیبی به نام دل نوشته چیست که بعداً بتوانیم آن را بنوسیم، ترسیم کنیم و یا هر بلای دیگری که خواستیم سرش بیاوریم، یعنی باید موضوع را بشناسیم در تمام خصوصیاتش و اگر ارتباطی با موضوعات دیگری دارد آن را در ارتباطش و تمام سرشاخههایش بشناسیم و بر آن محاط شویم یعنی موضوع را به تسخیر خود درآوریم. ( همه این مراحل میتواند در ذهن در جریان نوشتن انجام شود).
دل نوشته یک ترکیب زبانی است که مانند ترکیبات بسیاری که اخیراً درست و غلط وارد زبان فارسی میشود، مصطلح می گرد و استفاده میشود. (ترکیبات غلط مانند اینکه بهجای نوشته مینویسم نوشتار و معلوم نیست به چه دلیلی نوشتار اخیراً مناسبتر از نوشتهشده و یا بهجای آتش زدن بنوسیم به آتش کشیدن که انگار با این کار سوزندگی آتش را بهتر نشان دادهایم.( باید توجه داشت که نوشتن یا بهطورکلی زبان و ترکیبات آن از فرمولها و قواعد دقیق پیروی میکنند، اگرچه بهظاهر زبان و نوشته فرمول خود را جبراً به آدمی دیکته نمیکند، اما واژههای مندرآوردی و شل و ول هم به زبان ضربه میزند پیش از آنکه نویسنده و گویندهاش را مضحکه کند) این واژه را که ترکیب و تحلیل کنیم(روش تحلیل و نقدی که به کار میبرم همان روشی است که از آقای مهندس دژاکام درباره چگونگی تحلیل معنیشناسی واژهها آموختهام) میشود(دل نوشته) : دل+ نوشته یا اسم+ بن ماضی+ه . و اگر بخواهیم بهدرستی آن را معنا کنیم مثلاً باید بگوییم: بر دل نوشته یا از دل نوشته مانند سنگنوشته که میشود چیزی را بر سنگ نوشتن، کارکرده یعنی کسی که بسیار کار و تجربه دارد و یا جنسی که مستعمل و نخنما شده است. در مورد دل نوشته هم میشود چیزی را بر روی دل نوشتن،یعنی قلم برداریم و بر روی دلمان چیزی بنویسیم! یا با قلم و چکش چیزی را روی دلمان یاد دل دیگری حک کنیم! اما معنایی که ما مراد میکنیم میخواهیم بگوییم حرفی که از دل برآمده و نتیجتاً میخواهیم بگوییم حرفی که صادقانه از دل برآمده و میخواهد بر دل یا دلهایی بنشیند.و معمولاً بنیاد عاطفی و احساسی دارد و گاهی یادآور متون شعرهای رایج روزمره که اتفاقاً بسیار لوس و ننر هم هستند و به د رد هیچ کاری نمیخورند! به این دل نوشته توجه کنید.: چایم سرد شد، کنار پنجره تو که نباشی همه چاییها سرد میشود.

سخن از این لوستر، بیهودهتر؟ تازه اینها را آوردم که بگویم هم ترکیب دل نوشته و هم کاربست زبانی و مفهومی آن نه درست که اتفاقاً غلط و بیمعنی هم هست و متأسفانه این واژه رفتهرفته جای خودش را باز میکند، اما آیا مناسب کار ما و مناسب برای یک محیط درمانی و علمی هست و یا خیر؟ همین سؤال را از نگاه دیگری که بپرسیم میشود: آیا رساندن مفاهیم کاملاً تجربی و پیچیده روانی بیماری اعتیاد در قالبی به نام دل نوشته میسر میشود یا خیر؟ یک سؤال مشابه و روشنتر میپرسم، میدانیم غزل یک قالب شعری هست که برای مضامین عاشقانه به کار میرود و تعداد ابیات آن بهزور به پانزده بیت میرسد و از طرفی مثنوی یک قالب شعری است که در آن هر بیت قافیه جداگانه دارد و تعداد ابیات در آن نامحدود است ، با این تفاسیر آیا میتوان تاریخ حجیم و عظیمی مثل تاریخ ایران باستان را که نیاز به سی هزار بیت دارد و فردوسی در قالب مثنوی سروده ، بیاییم مثلاً در قالب غزل مثل دیوان حافظ بنویسیم؟ اگر این میشود آنهم میشود! (به عبارتی اگر سرودن شاهنامه در قالب غزل و رباعی امکان دارد، نوشتن تجارب روحی ،جسمی و شرح سفر درمانی اعتیاد که ناگریز نیازمند مضامین و سبکی دقیق و رسا میباشد، در قالب مبتذلی چون دل نوشته میشود!).

برای مثال کافی است به سبک کتاب 60 درجه زیر صفر بنگریم ، مطالب این کتاب چون دربردارنده مفاهیم و اندیشههای نو در درمان اعتیاد است که این مفاهیم و نوع پرداختن به آنها و شرح روشها چون تابهحال در تاریخ ما سابقه نداشته است، لاجرم از سبکی پیروی میکند که مختص به خودش است تا بتواند اندیشهای را که میاندیشیده برای عام و خاص بازگو کند . خلاصه کلام میخواهم بگویم هر مظروفی ظرف مخصوص به خود را میطلبد، چنانکه چای داغ را نمیتوان با بشقاب خورد و یا آش را با چنگال، اگر یادمان باشد یکی از سیدیهای آقای مهندس به اسم غذای ما دوای ما بود، و اتفاقاً قرار بود درباره این سی دی دل نوشته بنویسیم!! یعنی درباره یک موضوع فنی و پزشکی دل نوشته بنویسیم !! اصلاً امکان چنین کاری هست که درباره غذا و دوا حرفهای عاشقانه از دلمان بگوییم ؟ اینجاست که به این نتیجه میرسیم قالبی به نام دل نوشته اصلاً جوابگوی نیازهای ما و نوشتههایمان نیست، تازه آقای مهندس هم دریکی از سخنرانیهایشان درباره لزوم و احتیاج کنگره به یکزبان تخصصی و مختص به خودش اشاره میکنند، مانند علم حقوق، روانشناسی، ساختمان ، فیزیک و...، که ترمینولوژی و زبان مخصوص به خودشان را دارند، پس چرا ما نداشته باشیم؟

این مثالها را آوردم برای نشان دادن اینکه ما برای اینکه بتوانیم شرح سفرمان، تجربیاتمان و یا هر چه را که فکر میکنیم بازگو نمودن و نوشتنش برای دیگرانی که مثل خودمان هستند، مفید میباشد به یک قالب و سبک درستوحسابی نیاز داریم نه واژههای پیشپاافتاده و عمدتاً نادرستی مثل دل نوشته و ...، اما چه میشود کرد فعلاً که قالب دیگری نداریم مجبوریم چایی را با بشقاب بنوشیم و تجاربمان را در قالب دل نوشته ارایه دهیم.! در کنگره تا جایی که من آموختهام منظور از (دل نوشته) یعنی نوشتن صادقانه و تقریباً بدون سانسور حالاتی که در بیماری اعتیاد چه حالات روانی و چه جسمی بر مسافر عارض میشود و قصدمان از نوشتن (دل نوشته)، قبل از محک زدن خودمان، یادگیری نوشتن و مشارکت تجاربمان در این بیماری با دیگران است .در تاریخ ادبیات و هنر همیشه آثاری ماندگار میشوند که علاوه بر داشتن سبکی فاخر و ارزشمند، از دردهای واقعی نوع بشر روایت میکنند و به دغدغههای وی توجه میکنند یا میپردازند مثل رمان الیور تویست ، بینوایان، شاهنامه فردوسی، ایلیاد و اودیسه هومر، کتاب 60 درجه زیر صفر مهندس دژاکام و..، در نوشتهها یا بهاصطلاح دل نوشتههای کنگره 60 هم ما همین کار را میکنیم و دستکم قرار است بکنیم. یعنی از دردهای واقعیمان میگوییم از رنجی که در این راه میبریم و یا مقایسهای که بعد از رهایی با قبل از آن میکنیم و یا در رهاییمان به دنیای اعتیادمان نگاه میکنیم و آن را میگوییم و مینویسیم .با این توصیفات چیزهایی که در کنگره شصت نوشته میشود فقط یک شباهت آنهم بهزور بادل نوشته دارد و آن در صداقتی است که در هردو وجود دارد(که تازه بعید میدانم در دل نوشتههای بیرون کنگره صداقتی هم وجود داشته باشد چون تا جاایی که من دیده و خواندهام هرکسی عرضاندامی میکند و میخواهد نویسندگیاش را که آنهم به مفت نمیارزد به رخ دیگران بکشد یا اینکه یک معشوق خیالی در عالم هپروتی اش عاشقی را ناله نفرین میکند که وجود هم ندارد و ....) ولی تفاوتها:
-
دل نوشتهها معمولاً آبکی و بدون هیچ پیام آموزشی هستند ولی نوشتهها در کنگره 60 حاوی تجارب ارزشمندی میباشند.
-
دل نوشتهها معمولاً دارای موضوعات مبتذل عامیانه هستند مانند شکایتهای زوزه وار یک عاشق خیالی از معشوق خیالیاش اما موضوعات نوشتههای کنگره معمولاً منظم ، هدفدار و همسوی یا شبیه با موضوعات جلسات هفتگی.
-
دل نوشتهها معمولاً ابراز عشقی دروغین به معشوقی خیالی است اما نوشتههای کنگر 60 روایت درد یک دردکشیده است.
-
دل نوشتهها از سبک خاصی پیروی نمیکنند یعنی هرچی دم دستشان بیاید در جمله میچپانند اما در نوشتههای کنگره 60 سبک کتاب 60 درجه و چهارده وادی و دیگر مقالات برنوشتههای ما تأثیر قاطع دارند همانطور که بر اندیشهی ما این تأثیر رادارند.
-
در دل نوشته در به روی هرکسی باز است و بنا و قانونی در کار نیست اما در نوشتههای کنگره اصلاً اینطور نیست

اگر بخواهم تفاوتها را برشمارم شاید هیچ شباهتی بین نوشتههای کنگره و دل نوشته بیرون از باقی نماند. اکنون به نظر شما حیف نیست بر روی موضوعات خودمان که از تجارب ارزشمند رنج و شرح درمانمان سخن میگوید چنین نامی عامیانه و ازنظر دستوری شاید نادرستی بگذاریم. آیا این کمکاری از ما نیست که نمیگردیم و نمیجوییم تا نام و اصطلاح درخور و برازندهای برای این موضوع پیدا کنیم؟؟( بههرحال فعلاً که نامی نداریم از همین دل نوشته استفاده میکنیم کاچی به از هیچی.تا زمانی که نامی مناسب بیابیم ، تا وقتیکه واژه و قالب مناسبی پیدا شود من از واژه مقاله استفاده میکنم و فکر میکنم کاراتر و شاملتر از دل نوشته باشد) .برویم سراغ موضوع اصلی که نوشتن باشد: برای نوشتن، هر چه که باشد ابتدا به یک موضوع نیازمندیم .موضوع شاید اهمیتی بهاندازه سواد داشته باشد چون اگر موضوع نباشد نه میتوان نوشت و نه میتوان گفت.
این مشکل را کنگره 60 حل کرده یعنی جلسات و کتابها، سی دی و مقالات، تجارب خودمان ، همه و همه منابع پر از موضوع برای نوشتن میباشند. دوم سواد نوشتن که آن را هم خود معنای (دل نوشته) حل کرده یعنی (دل نوشته) نوشتن اصلاً سواد چندانی نمیخواهد، یعنی نیاز ندارد، فقط کافی است الفبا را بدانیم و کمی خواندن و نوشتن بلد باشیم و تعدادی خلاصه نویسی سی دی ها را تمرین کرده باشیم. مرحله بعدی سبک نوشتن است که اگر کتبها و مقالات کنگره 60 را مطالعه کنیم بی تردید تاثیر قاطع بر نوشتن و گفتن ما دارند و چه بخواهیم چه نخواهیم صاحب سبک می شویم، هرچه بیشتر بخوانیم بهتر. و دست آخر کاری که باید بکنیم این است که پای حرف دلمان بنشینیم و صادقانه گوش کنیم و صادقانه بنویسیم. میماند نکات دستوری، نگارشی و دیکته ایی که اینها هم هنگام تایپ و قبل از وبلاگ ما اصلاح میکنیم. اما سؤال این است که حالا که قضیه به این سادگی شد چرا نمینویسیم؟! با این تو ضیحات میخواهیم شروع به نوشتن یک (دل نوشته) کنیم. اولین گام داشتن یک موضوع است چون بهمحض اینکه موضوع برایمان روشن شد افکار مرتبط به موضوع در ذهن تولید میشود و رژه میرود و برای اینکه هم ذهنمان گرم شود و همدستمان آماده نوشتن شود باید اولین کلمه را بر صفحه بنو سیم: مثلاً می نویسیم ( به نام خدا) یا هر اصطلاح دیگری که دست و ذهنمان را روان میکند. با این کار گام اول را تقریباً برداشتهایم و برای اینکه این گام را کامل کنیم پس از نوشتن (به نام خدا) یا زیر آن، موضوع را مینویسیم. برای این کار میتوانیم از موضوعات جاری دستور جلسات یا سیدیهای هفته کمک بگیریم. مثلاً موضوع: تصاویر کتاب 60 درجه و تأثیر آن بر من. میتوانیم بلافاصله قبل از سطر اول اسم خودمان و مدت سفرمان یا مدت تخریبمان یا هر چه که فکر میکنیم برای معرفی لازم هست بنویسیم. مثلاً:
به نام خدا
تصاویر کتاب 60 درجه زیر صفر و تأثیر آن بر من ( مسافر: متین مدت سفر هفت ماه لژیون نهم)
خواهیم دید که همین مطالب کم در کادر بالا حرفهای زیادی برای گفتن دارد، مثلاً دارد میگوید: ( متین کسی است که مسافر سفر اول است و در سفرش حرفهایی برای گفتن و تصاویر کتاب 60 درجه زیر صفر تأثیراتی بر وی گذاشته و احیاناً کمکش کرده بر ای ادامه سفر، و حالا میخواهد این تجربیات را به دیگران هم ارائه نماید). با این کار ما تکلیفمان را با خواننده و خودمان مشخص کردهایم، از همه مهمتر ذهن خودمان را قالببندی و جهت گذاری هم کردهایم یعنی به ذهنمان گفتهایم در این قالب و موضوع بیندیش که من دارم مینویسیم. _برای اینکه ادامه دادن موضوع برایمان راحتتر شود میتوانیم چیزهای ساده دیگری هم بنوسیم مثلاً: بعد از موضوع مینویسیم: امروز پنجشنبه مورخ ..... است و من تصمیم گرفتم که حال خودم را بازگو کنم ، کتاب 60 درجه را ورق میزنم و در تصاویر آن دقیق میشوم. با این کار به خودمان جرات نوشتن میدهیم و کلمات بهراحتی جاری میشوند._کار به همین سادگی است و خواهید دید که پس از چندین دقیقه حداقل ده خط برای گفتن و نوشتن و جود دارد. این را هم بگویم که در لحظات اول که شروع به نوشتن میکنیم آماج افکار و تعداد سخنها در ذهن بسیار زیاد است پس اگر بهمحض اینکه موضوع را انتخاب کردیم شروع به نوشتن کنیم، سطرهای بیشتری را در زمان کمتری می نوسیم.( از درست و غلط بودن نوشتهها نمیترسیم میتوانیم پسازاینکه کار تمام شد به تصحیح نوشتهها بپردازیم) ممکن است پس از نوشتن چندین سطر حس کنیم مطالبمان تمامشده، اصلاً نگران این موضوع هم نمیشویم چون مطالب به تعداد بیشماری در ذهن وجود دارند فقط ممکن است مدتی از صفحه اول کنار بروند و جایشان را به مطالب دیگری بدهند، ماهم عجله نمیکنیم تا هر جا که نوشتیم موقتاً تعطیل میکنیم و در فرصت بعد که مطالب یادمان آمد شروع میکنیم، اما بازهم اگر حس کردیم مطالب را گمکردهایم و برای ادامه نوشتن چیزی نداریم میتوانیم هنگامیکه سرحال هستیم دفترمان را بازکنیم و مطالبی را که نوشتهایم را از اول بخوانیم ، مطمئناً بازهم مطالب و چیزهای جدیدی برای نوشتن خواهیم داشت. با این تکنیکهای ساده بهراحتی میتوان ساعتی 20 سطر یا بیشتر نوشت. حداقل!(به عبارتی روش الگویی و تدریجی را در نوشتن به کار ببریم) .
در پایان.! از دوستان خواهش میکنم اگر درباره جایگزین کردن واژهی( دل نوشته )پیشنهادی دارند، در قسمت نظرات وبلاگ شعبه استاد معین مربوط به همین مقاله پست بگذارند. پیروز باشید.
تهیه و تنظیم: مسافران مرتضی و متین
به نام خدا
برای اینکه بتوانیم یک دل نوشته بنویسیم و اصولاً هر کار دیگری را انجام دهیم و یا پاسخ پرسش و مسئلهای را بیابیم و معضلی را حل کنیم گام اول درک صورتمسئله و موضوع یا دریافتن کامل پرسش است و در اینجا باید بدانیم که دل نوشته چیست و یا مراد از ترکیبی به نام دل نوشته چیست که بعداً بتوانیم آن را بنوسیم، ترسیم کنیم و یا هر بلای دیگری که خواستیم سرش بیاوریم، یعنی باید موضوع را بشناسیم در تمام خصوصیاتش و اگر ارتباطی با موضوعات دیگری دارد آن را در ارتباطش و تمام سرشاخههایش بشناسیم و بر آن محاط شویم یعنی موضوع را به تسخیر خود درآوریم. ( همه این مراحل میتواند در ذهن در جریان نوشتن انجام شود).
دل نوشته یک ترکیب زبانی است که مانند ترکیبات بسیاری که اخیراً درست و غلط وارد زبان فارسی میشود، مصطلح می گرد و استفاده میشود. (ترکیبات غلط مانند اینکه بهجای نوشته مینویسم نوشتار و معلوم نیست به چه دلیلی نوشتار اخیراً مناسبتر از نوشتهشده و یا بهجای آتش زدن بنوسیم به آتش کشیدن که انگار با این کار سوزندگی آتش را بهتر نشان دادهایم.( باید توجه داشت که نوشتن یا بهطورکلی زبان و ترکیبات آن از فرمولها و قواعد دقیق پیروی میکنند، اگرچه بهظاهر زبان و نوشته فرمول خود را جبراً به آدمی دیکته نمیکند، اما واژههای مندرآوردی و شل و ول هم به زبان ضربه میزند پیش از آنکه نویسنده و گویندهاش را مضحکه کند) این واژه را که ترکیب و تحلیل کنیم(روش تحلیل و نقدی که به کار میبرم همان روشی است که از آقای مهندس دژاکام درباره چگونگی تحلیل معنیشناسی واژهها آموختهام) میشود(دل نوشته) : دل+ نوشته یا اسم+ بن ماضی+ه . و اگر بخواهیم بهدرستی آن را معنا کنیم مثلاً باید بگوییم: بر دل نوشته یا از دل نوشته مانند سنگنوشته که میشود چیزی را بر سنگ نوشتن، کارکرده یعنی کسی که بسیار کار و تجربه دارد و یا جنسی که مستعمل و نخنما شده است. در مورد دل نوشته هم میشود چیزی را بر روی دل نوشتن،یعنی قلم برداریم و بر روی دلمان چیزی بنویسیم! یا با قلم و چکش چیزی را روی دلمان یاد دل دیگری حک کنیم! اما معنایی که ما مراد میکنیم میخواهیم بگوییم حرفی که از دل برآمده و نتیجتاً میخواهیم بگوییم حرفی که صادقانه از دل برآمده و میخواهد بر دل یا دلهایی بنشیند.و معمولاً بنیاد عاطفی و احساسی دارد و گاهی یادآور متون شعرهای رایج روزمره که اتفاقاً بسیار لوس و ننر هم هستند و به د رد هیچ کاری نمیخورند! به این دل نوشته توجه کنید.: چایم سرد شد، کنار پنجره تو که نباشی همه چاییها سرد میشود.

سخن از این لوستر، بیهودهتر؟ تازه اینها را آوردم که بگویم هم ترکیب دل نوشته و هم کاربست زبانی و مفهومی آن نه درست که اتفاقاً غلط و بیمعنی هم هست و متأسفانه این واژه رفتهرفته جای خودش را باز میکند، اما آیا مناسب کار ما و مناسب برای یک محیط درمانی و علمی هست و یا خیر؟ همین سؤال را از نگاه دیگری که بپرسیم میشود: آیا رساندن مفاهیم کاملاً تجربی و پیچیده روانی بیماری اعتیاد در قالبی به نام دل نوشته میسر میشود یا خیر؟ یک سؤال مشابه و روشنتر میپرسم، میدانیم غزل یک قالب شعری هست که برای مضامین عاشقانه به کار میرود و تعداد ابیات آن بهزور به پانزده بیت میرسد و از طرفی مثنوی یک قالب شعری است که در آن هر بیت قافیه جداگانه دارد و تعداد ابیات در آن نامحدود است ، با این تفاسیر آیا میتوان تاریخ حجیم و عظیمی مثل تاریخ ایران باستان را که نیاز به سی هزار بیت دارد و فردوسی در قالب مثنوی سروده ، بیاییم مثلاً در قالب غزل مثل دیوان حافظ بنویسیم؟ اگر این میشود آنهم میشود! (به عبارتی اگر سرودن شاهنامه در قالب غزل و رباعی امکان دارد، نوشتن تجارب روحی ،جسمی و شرح سفر درمانی اعتیاد که ناگریز نیازمند مضامین و سبکی دقیق و رسا میباشد، در قالب مبتذلی چون دل نوشته میشود!).

برای مثال کافی است به سبک کتاب 60 درجه زیر صفر بنگریم ، مطالب این کتاب چون دربردارنده مفاهیم و اندیشههای نو در درمان اعتیاد است که این مفاهیم و نوع پرداختن به آنها و شرح روشها چون تابهحال در تاریخ ما سابقه نداشته است، لاجرم از سبکی پیروی میکند که مختص به خودش است تا بتواند اندیشهای را که میاندیشیده برای عام و خاص بازگو کند . خلاصه کلام میخواهم بگویم هر مظروفی ظرف مخصوص به خود را میطلبد، چنانکه چای داغ را نمیتوان با بشقاب خورد و یا آش را با چنگال، اگر یادمان باشد یکی از سیدیهای آقای مهندس به اسم غذای ما دوای ما بود، و اتفاقاً قرار بود درباره این سی دی دل نوشته بنویسیم!! یعنی درباره یک موضوع فنی و پزشکی دل نوشته بنویسیم !! اصلاً امکان چنین کاری هست که درباره غذا و دوا حرفهای عاشقانه از دلمان بگوییم ؟ اینجاست که به این نتیجه میرسیم قالبی به نام دل نوشته اصلاً جوابگوی نیازهای ما و نوشتههایمان نیست، تازه آقای مهندس هم دریکی از سخنرانیهایشان درباره لزوم و احتیاج کنگره به یکزبان تخصصی و مختص به خودش اشاره میکنند، مانند علم حقوق، روانشناسی، ساختمان ، فیزیک و...، که ترمینولوژی و زبان مخصوص به خودشان را دارند، پس چرا ما نداشته باشیم؟

این مثالها را آوردم برای نشان دادن اینکه ما برای اینکه بتوانیم شرح سفرمان، تجربیاتمان و یا هر چه را که فکر میکنیم بازگو نمودن و نوشتنش برای دیگرانی که مثل خودمان هستند، مفید میباشد به یک قالب و سبک درستوحسابی نیاز داریم نه واژههای پیشپاافتاده و عمدتاً نادرستی مثل دل نوشته و ...، اما چه میشود کرد فعلاً که قالب دیگری نداریم مجبوریم چایی را با بشقاب بنوشیم و تجاربمان را در قالب دل نوشته ارایه دهیم.! در کنگره تا جایی که من آموختهام منظور از (دل نوشته) یعنی نوشتن صادقانه و تقریباً بدون سانسور حالاتی که در بیماری اعتیاد چه حالات روانی و چه جسمی بر مسافر عارض میشود و قصدمان از نوشتن (دل نوشته)، قبل از محک زدن خودمان، یادگیری نوشتن و مشارکت تجاربمان در این بیماری با دیگران است .در تاریخ ادبیات و هنر همیشه آثاری ماندگار میشوند که علاوه بر داشتن سبکی فاخر و ارزشمند، از دردهای واقعی نوع بشر روایت میکنند و به دغدغههای وی توجه میکنند یا میپردازند مثل رمان الیور تویست ، بینوایان، شاهنامه فردوسی، ایلیاد و اودیسه هومر، کتاب 60 درجه زیر صفر مهندس دژاکام و..، در نوشتهها یا بهاصطلاح دل نوشتههای کنگره 60 هم ما همین کار را میکنیم و دستکم قرار است بکنیم. یعنی از دردهای واقعیمان میگوییم از رنجی که در این راه میبریم و یا مقایسهای که بعد از رهایی با قبل از آن میکنیم و یا در رهاییمان به دنیای اعتیادمان نگاه میکنیم و آن را میگوییم و مینویسیم .با این توصیفات چیزهایی که در کنگره شصت نوشته میشود فقط یک شباهت آنهم بهزور بادل نوشته دارد و آن در صداقتی است که در هردو وجود دارد(که تازه بعید میدانم در دل نوشتههای بیرون کنگره صداقتی هم وجود داشته باشد چون تا جاایی که من دیده و خواندهام هرکسی عرضاندامی میکند و میخواهد نویسندگیاش را که آنهم به مفت نمیارزد به رخ دیگران بکشد یا اینکه یک معشوق خیالی در عالم هپروتی اش عاشقی را ناله نفرین میکند که وجود هم ندارد و ....) ولی تفاوتها:
-
دل نوشتهها معمولاً آبکی و بدون هیچ پیام آموزشی هستند ولی نوشتهها در کنگره 60 حاوی تجارب ارزشمندی میباشند.
-
دل نوشتهها معمولاً دارای موضوعات مبتذل عامیانه هستند مانند شکایتهای زوزه وار یک عاشق خیالی از معشوق خیالیاش اما موضوعات نوشتههای کنگره معمولاً منظم ، هدفدار و همسوی یا شبیه با موضوعات جلسات هفتگی.
-
دل نوشتهها معمولاً ابراز عشقی دروغین به معشوقی خیالی است اما نوشتههای کنگر 60 روایت درد یک دردکشیده است.
-
دل نوشتهها از سبک خاصی پیروی نمیکنند یعنی هرچی دم دستشان بیاید در جمله میچپانند اما در نوشتههای کنگره 60 سبک کتاب 60 درجه و چهارده وادی و دیگر مقالات برنوشتههای ما تأثیر قاطع دارند همانطور که بر اندیشهی ما این تأثیر رادارند.
-
در دل نوشته در به روی هرکسی باز است و بنا و قانونی در کار نیست اما در نوشتههای کنگره اصلاً اینطور نیست

اگر بخواهم تفاوتها را برشمارم شاید هیچ شباهتی بین نوشتههای کنگره و دل نوشته بیرون از باقی نماند. اکنون به نظر شما حیف نیست بر روی موضوعات خودمان که از تجارب ارزشمند رنج و شرح درمانمان سخن میگوید چنین نامی عامیانه و ازنظر دستوری شاید نادرستی بگذاریم. آیا این کمکاری از ما نیست که نمیگردیم و نمیجوییم تا نام و اصطلاح درخور و برازندهای برای این موضوع پیدا کنیم؟؟( بههرحال فعلاً که نامی نداریم از همین دل نوشته استفاده میکنیم کاچی به از هیچی.تا زمانی که نامی مناسب بیابیم ، تا وقتیکه واژه و قالب مناسبی پیدا شود من از واژه مقاله استفاده میکنم و فکر میکنم کاراتر و شاملتر از دل نوشته باشد) .برویم سراغ موضوع اصلی که نوشتن باشد: برای نوشتن، هر چه که باشد ابتدا به یک موضوع نیازمندیم .موضوع شاید اهمیتی بهاندازه سواد داشته باشد چون اگر موضوع نباشد نه میتوان نوشت و نه میتوان گفت.
این مشکل را کنگره 60 حل کرده یعنی جلسات و کتابها، سی دی و مقالات، تجارب خودمان ، همه و همه منابع پر از موضوع برای نوشتن میباشند. دوم سواد نوشتن که آن را هم خود معنای (دل نوشته) حل کرده یعنی (دل نوشته) نوشتن اصلاً سواد چندانی نمیخواهد، یعنی نیاز ندارد، فقط کافی است الفبا را بدانیم و کمی خواندن و نوشتن بلد باشیم و تعدادی خلاصه نویسی سی دی ها را تمرین کرده باشیم. مرحله بعدی سبک نوشتن است که اگر کتبها و مقالات کنگره 60 را مطالعه کنیم بی تردید تاثیر قاطع بر نوشتن و گفتن ما دارند و چه بخواهیم چه نخواهیم صاحب سبک می شویم، هرچه بیشتر بخوانیم بهتر. و دست آخر کاری که باید بکنیم این است که پای حرف دلمان بنشینیم و صادقانه گوش کنیم و صادقانه بنویسیم. میماند نکات دستوری، نگارشی و دیکته ایی که اینها هم هنگام تایپ و قبل از وبلاگ ما اصلاح میکنیم. اما سؤال این است که حالا که قضیه به این سادگی شد چرا نمینویسیم؟! با این تو ضیحات میخواهیم شروع به نوشتن یک (دل نوشته) کنیم. اولین گام داشتن یک موضوع است چون بهمحض اینکه موضوع برایمان روشن شد افکار مرتبط به موضوع در ذهن تولید میشود و رژه میرود و برای اینکه هم ذهنمان گرم شود و همدستمان آماده نوشتن شود باید اولین کلمه را بر صفحه بنو سیم: مثلاً می نویسیم ( به نام خدا) یا هر اصطلاح دیگری که دست و ذهنمان را روان میکند. با این کار گام اول را تقریباً برداشتهایم و برای اینکه این گام را کامل کنیم پس از نوشتن (به نام خدا) یا زیر آن، موضوع را مینویسیم. برای این کار میتوانیم از موضوعات جاری دستور جلسات یا سیدیهای هفته کمک بگیریم. مثلاً موضوع: تصاویر کتاب 60 درجه و تأثیر آن بر من. میتوانیم بلافاصله قبل از سطر اول اسم خودمان و مدت سفرمان یا مدت تخریبمان یا هر چه که فکر میکنیم برای معرفی لازم هست بنویسیم. مثلاً:
به نام خدا
تصاویر کتاب 60 درجه زیر صفر و تأثیر آن بر من ( مسافر: متین مدت سفر هفت ماه لژیون نهم)
خواهیم دید که همین مطالب کم در کادر بالا حرفهای زیادی برای گفتن دارد، مثلاً دارد میگوید: ( متین کسی است که مسافر سفر اول است و در سفرش حرفهایی برای گفتن و تصاویر کتاب 60 درجه زیر صفر تأثیراتی بر وی گذاشته و احیاناً کمکش کرده بر ای ادامه سفر، و حالا میخواهد این تجربیات را به دیگران هم ارائه نماید). با این کار ما تکلیفمان را با خواننده و خودمان مشخص کردهایم، از همه مهمتر ذهن خودمان را قالببندی و جهت گذاری هم کردهایم یعنی به ذهنمان گفتهایم در این قالب و موضوع بیندیش که من دارم مینویسیم. _برای اینکه ادامه دادن موضوع برایمان راحتتر شود میتوانیم چیزهای ساده دیگری هم بنوسیم مثلاً: بعد از موضوع مینویسیم: امروز پنجشنبه مورخ ..... است و من تصمیم گرفتم که حال خودم را بازگو کنم ، کتاب 60 درجه را ورق میزنم و در تصاویر آن دقیق میشوم. با این کار به خودمان جرات نوشتن میدهیم و کلمات بهراحتی جاری میشوند._کار به همین سادگی است و خواهید دید که پس از چندین دقیقه حداقل ده خط برای گفتن و نوشتن و جود دارد. این را هم بگویم که در لحظات اول که شروع به نوشتن میکنیم آماج افکار و تعداد سخنها در ذهن بسیار زیاد است پس اگر بهمحض اینکه موضوع را انتخاب کردیم شروع به نوشتن کنیم، سطرهای بیشتری را در زمان کمتری می نوسیم.( از درست و غلط بودن نوشتهها نمیترسیم میتوانیم پسازاینکه کار تمام شد به تصحیح نوشتهها بپردازیم) ممکن است پس از نوشتن چندین سطر حس کنیم مطالبمان تمامشده، اصلاً نگران این موضوع هم نمیشویم چون مطالب به تعداد بیشماری در ذهن وجود دارند فقط ممکن است مدتی از صفحه اول کنار بروند و جایشان را به مطالب دیگری بدهند، ماهم عجله نمیکنیم تا هر جا که نوشتیم موقتاً تعطیل میکنیم و در فرصت بعد که مطالب یادمان آمد شروع میکنیم، اما بازهم اگر حس کردیم مطالب را گمکردهایم و برای ادامه نوشتن چیزی نداریم میتوانیم هنگامیکه سرحال هستیم دفترمان را بازکنیم و مطالبی را که نوشتهایم را از اول بخوانیم ، مطمئناً بازهم مطالب و چیزهای جدیدی برای نوشتن خواهیم داشت. با این تکنیکهای ساده بهراحتی میتوان ساعتی 20 سطر یا بیشتر نوشت. حداقل!(به عبارتی روش الگویی و تدریجی را در نوشتن به کار ببریم) .
در پایان.! از دوستان خواهش میکنم اگر درباره جایگزین کردن واژهی( دل نوشته )پیشنهادی دارند، در قسمت نظرات وبلاگ شعبه استاد معین مربوط به همین مقاله پست بگذارند. پیروز باشید.
تهیه و تنظیم: مسافران مرتضی و متین
به نام خدا
برای اینکه بتوانیم یک دل نوشته بنویسیم و اصولاً هر کار دیگری را انجام دهیم و یا پاسخ پرسش و مسئلهای را بیابیم و معضلی را حل کنیم گام اول درک صورتمسئله و موضوع یا دریافتن کامل پرسش است و در اینجا باید بدانیم که دل نوشته چیست و یا مراد از ترکیبی به نام دل نوشته چیست که بعداً بتوانیم آن را بنوسیم، ترسیم کنیم و یا هر بلای دیگری که خواستیم سرش بیاوریم، یعنی باید موضوع را بشناسیم در تمام خصوصیاتش و اگر ارتباطی با موضوعات دیگری دارد آن را در ارتباطش و تمام سرشاخههایش بشناسیم و بر آن محاط شویم یعنی موضوع را به تسخیر خود درآوریم. ( همه این مراحل میتواند در ذهن در جریان نوشتن انجام شود).
دل نوشته یک ترکیب زبانی است که مانند ترکیبات بسیاری که اخیراً درست و غلط وارد زبان فارسی میشود، مصطلح می گرد و استفاده میشود. (ترکیبات غلط مانند اینکه بهجای نوشته مینویسم نوشتار و معلوم نیست به چه دلیلی نوشتار اخیراً مناسبتر از نوشتهشده و یا بهجای آتش زدن بنوسیم به آتش کشیدن که انگار با این کار سوزندگی آتش را بهتر نشان دادهایم.( باید توجه داشت که نوشتن یا بهطورکلی زبان و ترکیبات آن از فرمولها و قواعد دقیق پیروی میکنند، اگرچه بهظاهر زبان و نوشته فرمول خود را جبراً به آدمی دیکته نمیکند، اما واژههای مندرآوردی و شل و ول هم به زبان ضربه میزند پیش از آنکه نویسنده و گویندهاش را مضحکه کند) این واژه را که ترکیب و تحلیل کنیم(روش تحلیل و نقدی که به کار میبرم همان روشی است که از آقای مهندس دژاکام درباره چگونگی تحلیل معنیشناسی واژهها آموختهام) میشود(دل نوشته) : دل+ نوشته یا اسم+ بن ماضی+ه . و اگر بخواهیم بهدرستی آن را معنا کنیم مثلاً باید بگوییم: بر دل نوشته یا از دل نوشته مانند سنگنوشته که میشود چیزی را بر سنگ نوشتن، کارکرده یعنی کسی که بسیار کار و تجربه دارد و یا جنسی که مستعمل و نخنما شده است. در مورد دل نوشته هم میشود چیزی را بر روی دل نوشتن،یعنی قلم برداریم و بر روی دلمان چیزی بنویسیم! یا با قلم و چکش چیزی را روی دلمان یاد دل دیگری حک کنیم! اما معنایی که ما مراد میکنیم میخواهیم بگوییم حرفی که از دل برآمده و نتیجتاً میخواهیم بگوییم حرفی که صادقانه از دل برآمده و میخواهد بر دل یا دلهایی بنشیند.و معمولاً بنیاد عاطفی و احساسی دارد و گاهی یادآور متون شعرهای رایج روزمره که اتفاقاً بسیار لوس و ننر هم هستند و به د رد هیچ کاری نمیخورند! به این دل نوشته توجه کنید.: چایم سرد شد، کنار پنجره تو که نباشی همه چاییها سرد میشود.

سخن از این لوستر، بیهودهتر؟ تازه اینها را آوردم که بگویم هم ترکیب دل نوشته و هم کاربست زبانی و مفهومی آن نه درست که اتفاقاً غلط و بیمعنی هم هست و متأسفانه این واژه رفتهرفته جای خودش را باز میکند، اما آیا مناسب کار ما و مناسب برای یک محیط درمانی و علمی هست و یا خیر؟ همین سؤال را از نگاه دیگری که بپرسیم میشود: آیا رساندن مفاهیم کاملاً تجربی و پیچیده روانی بیماری اعتیاد در قالبی به نام دل نوشته میسر میشود یا خیر؟ یک سؤال مشابه و روشنتر میپرسم، میدانیم غزل یک قالب شعری هست که برای مضامین عاشقانه به کار میرود و تعداد ابیات آن بهزور به پانزده بیت میرسد و از طرفی مثنوی یک قالب شعری است که در آن هر بیت قافیه جداگانه دارد و تعداد ابیات در آن نامحدود است ، با این تفاسیر آیا میتوان تاریخ حجیم و عظیمی مثل تاریخ ایران باستان را که نیاز به سی هزار بیت دارد و فردوسی در قالب مثنوی سروده ، بیاییم مثلاً در قالب غزل مثل دیوان حافظ بنویسیم؟ اگر این میشود آنهم میشود! (به عبارتی اگر سرودن شاهنامه در قالب غزل و رباعی امکان دارد، نوشتن تجارب روحی ،جسمی و شرح سفر درمانی اعتیاد که ناگریز نیازمند مضامین و سبکی دقیق و رسا میباشد، در قالب مبتذلی چون دل نوشته میشود!).

برای مثال کافی است به سبک کتاب 60 درجه زیر صفر بنگریم ، مطالب این کتاب چون دربردارنده مفاهیم و اندیشههای نو در درمان اعتیاد است که این مفاهیم و نوع پرداختن به آنها و شرح روشها چون تابهحال در تاریخ ما سابقه نداشته است، لاجرم از سبکی پیروی میکند که مختص به خودش است تا بتواند اندیشهای را که میاندیشیده برای عام و خاص بازگو کند . خلاصه کلام میخواهم بگویم هر مظروفی ظرف مخصوص به خود را میطلبد، چنانکه چای داغ را نمیتوان با بشقاب خورد و یا آش را با چنگال، اگر یادمان باشد یکی از سیدیهای آقای مهندس به اسم غذای ما دوای ما بود، و اتفاقاً قرار بود درباره این سی دی دل نوشته بنویسیم!! یعنی درباره یک موضوع فنی و پزشکی دل نوشته بنویسیم !! اصلاً امکان چنین کاری هست که درباره غذا و دوا حرفهای عاشقانه از دلمان بگوییم ؟ اینجاست که به این نتیجه میرسیم قالبی به نام دل نوشته اصلاً جوابگوی نیازهای ما و نوشتههایمان نیست، تازه آقای مهندس هم دریکی از سخنرانیهایشان درباره لزوم و احتیاج کنگره به یکزبان تخصصی و مختص به خودش اشاره میکنند، مانند علم حقوق، روانشناسی، ساختمان ، فیزیک و...، که ترمینولوژی و زبان مخصوص به خودشان را دارند، پس چرا ما نداشته باشیم؟

این مثالها را آوردم برای نشان دادن اینکه ما برای اینکه بتوانیم شرح سفرمان، تجربیاتمان و یا هر چه را که فکر میکنیم بازگو نمودن و نوشتنش برای دیگرانی که مثل خودمان هستند، مفید میباشد به یک قالب و سبک درستوحسابی نیاز داریم نه واژههای پیشپاافتاده و عمدتاً نادرستی مثل دل نوشته و ...، اما چه میشود کرد فعلاً که قالب دیگری نداریم مجبوریم چایی را با بشقاب بنوشیم و تجاربمان را در قالب دل نوشته ارایه دهیم.! در کنگره تا جایی که من آموختهام منظور از (دل نوشته) یعنی نوشتن صادقانه و تقریباً بدون سانسور حالاتی که در بیماری اعتیاد چه حالات روانی و چه جسمی بر مسافر عارض میشود و قصدمان از نوشتن (دل نوشته)، قبل از محک زدن خودمان، یادگیری نوشتن و مشارکت تجاربمان در این بیماری با دیگران است .در تاریخ ادبیات و هنر همیشه آثاری ماندگار میشوند که علاوه بر داشتن سبکی فاخر و ارزشمند، از دردهای واقعی نوع بشر روایت میکنند و به دغدغههای وی توجه میکنند یا میپردازند مثل رمان الیور تویست ، بینوایان، شاهنامه فردوسی، ایلیاد و اودیسه هومر، کتاب 60 درجه زیر صفر مهندس دژاکام و..، در نوشتهها یا بهاصطلاح دل نوشتههای کنگره 60 هم ما همین کار را میکنیم و دستکم قرار است بکنیم. یعنی از دردهای واقعیمان میگوییم از رنجی که در این راه میبریم و یا مقایسهای که بعد از رهایی با قبل از آن میکنیم و یا در رهاییمان به دنیای اعتیادمان نگاه میکنیم و آن را میگوییم و مینویسیم .با این توصیفات چیزهایی که در کنگره شصت نوشته میشود فقط یک شباهت آنهم بهزور بادل نوشته دارد و آن در صداقتی است که در هردو وجود دارد(که تازه بعید میدانم در دل نوشتههای بیرون کنگره صداقتی هم وجود داشته باشد چون تا جاایی که من دیده و خواندهام هرکسی عرضاندامی میکند و میخواهد نویسندگیاش را که آنهم به مفت نمیارزد به رخ دیگران بکشد یا اینکه یک معشوق خیالی در عالم هپروتی اش عاشقی را ناله نفرین میکند که وجود هم ندارد و ....) ولی تفاوتها:
-
دل نوشتهها معمولاً آبکی و بدون هیچ پیام آموزشی هستند ولی نوشتهها در کنگره 60 حاوی تجارب ارزشمندی میباشند.
-
دل نوشتهها معمولاً دارای موضوعات مبتذل عامیانه هستند مانند شکایتهای زوزه وار یک عاشق خیالی از معشوق خیالیاش اما موضوعات نوشتههای کنگره معمولاً منظم ، هدفدار و همسوی یا شبیه با موضوعات جلسات هفتگی.
-
دل نوشتهها معمولاً ابراز عشقی دروغین به معشوقی خیالی است اما نوشتههای کنگر 60 روایت درد یک دردکشیده است.
-
دل نوشتهها از سبک خاصی پیروی نمیکنند یعنی هرچی دم دستشان بیاید در جمله میچپانند اما در نوشتههای کنگره 60 سبک کتاب 60 درجه و چهارده وادی و دیگر مقالات برنوشتههای ما تأثیر قاطع دارند همانطور که بر اندیشهی ما این تأثیر رادارند.
-
در دل نوشته در به روی هرکسی باز است و بنا و قانونی در کار نیست اما در نوشتههای کنگره اصلاً اینطور نیست

اگر بخواهم تفاوتها را برشمارم شاید هیچ شباهتی بین نوشتههای کنگره و دل نوشته بیرون از باقی نماند. اکنون به نظر شما حیف نیست بر روی موضوعات خودمان که از تجارب ارزشمند رنج و شرح درمانمان سخن میگوید چنین نامی عامیانه و ازنظر دستوری شاید نادرستی بگذاریم. آیا این کمکاری از ما نیست که نمیگردیم و نمیجوییم تا نام و اصطلاح درخور و برازندهای برای این موضوع پیدا کنیم؟؟( بههرحال فعلاً که نامی نداریم از همین دل نوشته استفاده میکنیم کاچی به از هیچی.تا زمانی که نامی مناسب بیابیم ، تا وقتیکه واژه و قالب مناسبی پیدا شود من از واژه مقاله استفاده میکنم و فکر میکنم کاراتر و شاملتر از دل نوشته باشد) .برویم سراغ موضوع اصلی که نوشتن باشد: برای نوشتن، هر چه که باشد ابتدا به یک موضوع نیازمندیم .موضوع شاید اهمیتی بهاندازه سواد داشته باشد چون اگر موضوع نباشد نه میتوان نوشت و نه میتوان گفت.
این مشکل را کنگره 60 حل کرده یعنی جلسات و کتابها، سی دی و مقالات، تجارب خودمان ، همه و همه منابع پر از موضوع برای نوشتن میباشند. دوم سواد نوشتن که آن را هم خود معنای (دل نوشته) حل کرده یعنی (دل نوشته) نوشتن اصلاً سواد چندانی نمیخواهد، یعنی نیاز ندارد، فقط کافی است الفبا را بدانیم و کمی خواندن و نوشتن بلد باشیم و تعدادی خلاصه نویسی سی دی ها را تمرین کرده باشیم. مرحله بعدی سبک نوشتن است که اگر کتبها و مقالات کنگره 60 را مطالعه کنیم بی تردید تاثیر قاطع بر نوشتن و گفتن ما دارند و چه بخواهیم چه نخواهیم صاحب سبک می شویم، هرچه بیشتر بخوانیم بهتر. و دست آخر کاری که باید بکنیم این است که پای حرف دلمان بنشینیم و صادقانه گوش کنیم و صادقانه بنویسیم. میماند نکات دستوری، نگارشی و دیکته ایی که اینها هم هنگام تایپ و قبل از وبلاگ ما اصلاح میکنیم. اما سؤال این است که حالا که قضیه به این سادگی شد چرا نمینویسیم؟! با این تو ضیحات میخواهیم شروع به نوشتن یک (دل نوشته) کنیم. اولین گام داشتن یک موضوع است چون بهمحض اینکه موضوع برایمان روشن شد افکار مرتبط به موضوع در ذهن تولید میشود و رژه میرود و برای اینکه هم ذهنمان گرم شود و همدستمان آماده نوشتن شود باید اولین کلمه را بر صفحه بنو سیم: مثلاً می نویسیم ( به نام خدا) یا هر اصطلاح دیگری که دست و ذهنمان را روان میکند. با این کار گام اول را تقریباً برداشتهایم و برای اینکه این گام را کامل کنیم پس از نوشتن (به نام خدا) یا زیر آن، موضوع را مینویسیم. برای این کار میتوانیم از موضوعات جاری دستور جلسات یا سیدیهای هفته کمک بگیریم. مثلاً موضوع: تصاویر کتاب 60 درجه و تأثیر آن بر من. میتوانیم بلافاصله قبل از سطر اول اسم خودمان و مدت سفرمان یا مدت تخریبمان یا هر چه که فکر میکنیم برای معرفی لازم هست بنویسیم. مثلاً:
به نام خدا
تصاویر کتاب 60 درجه زیر صفر و تأثیر آن بر من ( مسافر: متین مدت سفر هفت ماه لژیون نهم)
خواهیم دید که همین مطالب کم در کادر بالا حرفهای زیادی برای گفتن دارد، مثلاً دارد میگوید: ( متین کسی است که مسافر سفر اول است و در سفرش حرفهایی برای گفتن و تصاویر کتاب 60 درجه زیر صفر تأثیراتی بر وی گذاشته و احیاناً کمکش کرده بر ای ادامه سفر، و حالا میخواهد این تجربیات را به دیگران هم ارائه نماید). با این کار ما تکلیفمان را با خواننده و خودمان مشخص کردهایم، از همه مهمتر ذهن خودمان را قالببندی و جهت گذاری هم کردهایم یعنی به ذهنمان گفتهایم در این قالب و موضوع بیندیش که من دارم مینویسیم. _برای اینکه ادامه دادن موضوع برایمان راحتتر شود میتوانیم چیزهای ساده دیگری هم بنوسیم مثلاً: بعد از موضوع مینویسیم: امروز پنجشنبه مورخ ..... است و من تصمیم گرفتم که حال خودم را بازگو کنم ، کتاب 60 درجه را ورق میزنم و در تصاویر آن دقیق میشوم. با این کار به خودمان جرات نوشتن میدهیم و کلمات بهراحتی جاری میشوند._کار به همین سادگی است و خواهید دید که پس از چندین دقیقه حداقل ده خط برای گفتن و نوشتن و جود دارد. این را هم بگویم که در لحظات اول که شروع به نوشتن میکنیم آماج افکار و تعداد سخنها در ذهن بسیار زیاد است پس اگر بهمحض اینکه موضوع را انتخاب کردیم شروع به نوشتن کنیم، سطرهای بیشتری را در زمان کمتری می نوسیم.( از درست و غلط بودن نوشتهها نمیترسیم میتوانیم پسازاینکه کار تمام شد به تصحیح نوشتهها بپردازیم) ممکن است پس از نوشتن چندین سطر حس کنیم مطالبمان تمامشده، اصلاً نگران این موضوع هم نمیشویم چون مطالب به تعداد بیشماری در ذهن وجود دارند فقط ممکن است مدتی از صفحه اول کنار بروند و جایشان را به مطالب دیگری بدهند، ماهم عجله نمیکنیم تا هر جا که نوشتیم موقتاً تعطیل میکنیم و در فرصت بعد که مطالب یادمان آمد شروع میکنیم، اما بازهم اگر حس کردیم مطالب را گمکردهایم و برای ادامه نوشتن چیزی نداریم میتوانیم هنگامیکه سرحال هستیم دفترمان را بازکنیم و مطالبی را که نوشتهایم را از اول بخوانیم ، مطمئناً بازهم مطالب و چیزهای جدیدی برای نوشتن خواهیم داشت. با این تکنیکهای ساده بهراحتی میتوان ساعتی 20 سطر یا بیشتر نوشت. حداقل!(به عبارتی روش الگویی و تدریجی را در نوشتن به کار ببریم) .
در پایان.! از دوستان خواهش میکنم اگر درباره جایگزین کردن واژهی ( دل نوشته ) پیشنهادی دارند، در قسمت نظرات وبلاگ شعبه استاد معین مربوط به همین مقاله پست بگذارند. پیروز باشید.
تهیه و تنظیم: مسافران مرتضی و متین
- تعداد بازدید از این مطلب :
157