نهمین جلسه از دوره سوم، سری کارگاههای آموزشی لژیون سردار باشگاه تیراندازی با کمان کنگره ۶۰، به استادی همسفر محمود، نگهبانی همسفر محمدحسین و دبیری مسافر فرشید، با دستور جلسه «چرا باید به دیگران کمک کنیم» روز سهشنبه مورخ 18 شهریوذماه 1401 ساعت 18:30 برگزار شد
خلاصه سخنان استاد:
اگر ما در کنگره خدمتی می کنیم؛ به این معنا نیست که ما به ازای آن را بخواهیم. خدمت، وظیفه هر کسی است که در کنگره است؛ چون دیگران به ما خدمت کرده اند.مگر وقتی دیگران به ما خدمت می کردند، از ما جواب میخواستند؟ اینطور نیست!؟
خدمت کردن در کنگره دلی و بر اساس یکسری آیتم ها است.شما وقتی به کنگر آمدی حالت خوب نبود، ولی توسط یک سیستم حال بدت را برگرداندی.یعنی یک سیستم ، یک سری افراد را جمع کرده که این افراد به صورت سلسله وار دارند، خدمت میکنند و به یکدیگر کمک می کنند.من باید متوجه بشوم که کنگره به من چه داده است؟ اگر متوجه بشوم خدمت که هیچ، ممکن است جانم را هم برای کنگره بدهم. تاثیر خدمت کردن در کنگره در زندگی من، اين است که من؛ اگر آرامش فکری و آسایش داشته باشم، راحت تر زندگی می کنم. آرامش و آسایشی که مهندس به من داده است با هیچ چيز قابل قیاس نیست. تاثیرش در زندگی من همین است که من، گوش شنوا پیدا کردم نسبت به بقیه. قبلا اگر با کسی صحبت می کرد، میخواستم به او بگویم که او چیزی نمی داند و می خواستم به هر طریقی جوابش را بدهم. اما کنگره به من یاد داد که به دیگران گوش کنم و دیگران را بشناسم.
اگر من به کنگره کمک می کنم به این دلیل است که هزاران نفر، بیرون از این در، منتظر مساعدت ما هستند. کنگره یک زمانی با ده، پانزده نفر شروع به کار کرد و یک نفر پای کار ایستاد! و آن؛ آقای مهندس بود. زیرا به مسیر اعتقاد داشت. این اعتقاد باید در تک تک افراد کنگره نهادینه شود. ما در کنگره می آییم و چهار، پنج سال کمک راهنما می شویم و در واقع به خودمان کمک می کنیم؛ زیرا خودمان را پیدا می کنیم. من وقتی رهجویی را می بینم، یاد خودم میافتم که با چه حالی وارد کنگره شدم. مسافری که میخواست درمان شود، ولی به هر دری که می زد ممکن نبود.
آقای مهندس که پهلوان هستند و همیشه بزرگترین کمک ها را به کنگره می کنند، می فرمایند: من هنوز به کنگره بدهکارم! وقتی آقای مهندس این را می گویند، وای به حال من محمود! امیدوارم هر کاری را که می توانیم برای کنگره انجام دهیم، بدون آنکه نیاز به تفکری داشته باشیم که مابه ازای آن برای ما بیاید.
در یک مثال ساده:
شما نمیتوانید خورشید را ببینید، اما نورش را میتوانید همه جا ببینید. شما باید مثل خورشید باشید و نورتان همه جا پراکنده شود.
عکس: همسفر سجاد
تایپ: همسفر سجاد
ویراستار: همسفر محمدحسین
ارسال: مسافر منوچهر(مرزبان خبری)
- تعداد بازدید از این مطلب :
453