جلسه دهم از دور اول لژیون سردار همسفران نمایندگی صادق قم با استادی همسفر نازنین، نگهبانی کمکراهنما همسفر لیلا و دبیری همسفر اکرم با دستور جلسه "خدمت مالی و تاثیر آن روی زندگی من" ساعت ۱۵:۰۰ روز دوشنبه ۲۱ شهریور ماه ۱۴۰۱ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
سلام دوستان نازنین هستم یک همسفر
خدای خودم را شاکرم که امروز در این جایگاه هستم و میتوانم خدمت کنم. از نگهبان جلسه خانم لیلا عزیزم و راهنمای عزیزم خانم مرضیه تشکر میکنم که این خدمت را به من دادند و من خیلی خوشحالم که امروز در این جایگاه هستم و همیشه آرزوی خدمت کردن در سایر خدمات را داشتم و همچنین لژیون سردار؛
قبل از اینکه صحبتهایم را شروع کنم روزی که کنگره آمدم یک نیرو، یک جاذبهای در اینجا بود که من هر دفعه که خواستم بروم و برنگردم این نیرو من را جذب میکرد و وقتی میآمدم، بعدِ آن اتفاقهای خوبی برای من میافتاد که هر روز به بودن در اینجا تشنهتر میشدم و دوست داشتم بیایم. درستاست که روزهای اول سفرم درست سفر نمیکردم؛ خانم مرضیه شاهد هستند و یک خرده کمکاری میکردم، ولی سعی میکردم بیایم و در جلسات حضور پیدا کنم و با این آمدنهایم همانطور که میگویند در یک راهی همه چیز برایت روشن میشود، برای من روشن شد و توانستم کارم یا آن خدماتی را که انجام میدهم بفهمم و به اجرا در بیاورم.
وقتی میآمدم و در خدمتها قرار میگرفتم یک حال خوشی در من ایجاد میشد که وصفناشدنی بود که هیچ کجا من نمیتوانستم آن را پیدا کنم. در ادامه به جایی رسیدم که حالا که مسافرم رها شده (به این نقطه رسیده؛ ممکن بود اگر اینجا نبود به جاهای خیلی بدی میکشید و زندگی ما اصلاً از هم پاشیده میشد) خودم را موظف میدانستم که یک خدمت مالی هم انجام بدهم و همیشه دوست داشتم و به مسافرم میگفتم که من دوست دارم با این پساندازم عضو لژیون سردار بشوم و مسافرم میگفت نه صبر کن قرار است یک پولی بیاید و تو عضو سردار بشوی و مرتب حالم از این بد هست که چرا اولین واریزی را با پول خودم انجام ندادم. وقتی ایشان پول را واریز کردند و من عضو لژیون سردار شدم، بعد آن پولی که آمد در لژیون سردار چند برابر آن وارد زندگی ما شد یعنی یک جوری که نمیتوانم بگویم شاید هم خوب نیست که بخواهم بگویم چون به چیزهای مادی چشمداشتی نداریم، ولی به قول مهندس باید پایههای مالیتان را آنقدر قوی بکنید تا بتوانید در تنگنا و سختی نباشید. وقتی که من عضو لژیون سردار شدم با خودم گفتم که مطمئناََ یک بزرگانی، یک آدمهای دیگری در گذشته بودند و توانستند این مکان را برای ما آمادهسازی کنند؛ یک کمکهای مالی کردند از جانشان، از مالشان بخشش کردند تا من نازنین و مسافرم اینجا قرار بگیریم؛ یک زحمتهایی کشیده شده که واقعا جا دارد تشکر کنم از همه عوامل این سیستم که واقعاً با جان و دل کار میکنند؛ با عشق زیاد که اگر این نباشد و عشق اول نباشد هیچ چیزی استوار نیست؛ من برای ماندگاری اینجا باید خودم را موظف بدانم که ادای دینم را بکنم خدمتی را انجام بدهم.
دوست دارم یک روزی برسد که همه بچهها به این درجه برسند که بتوانند به درجه پهلوانی و دنوری برسند و خودم هم خیلی در فکرش هستم که این کار را بکنم چون واقعاً اگر یک نفر به رهایی برسد، حال خوش او صد در صد چند برابر به من میرسد؛ چون وقتی یک چیزی انجام میشود، من میگویم خدا خیرش بدهد کسی که این کار را برای من انجام داد؛ مطمئنا این را در لحظهها و ساعتها کسانی میگویند و یادآور میشوند که ما آن حال خوش نصیبمان میشود؛ این بهترین چیز است که در زندگی ما دعای خیر تاثیرگذار است. انشاءالله چراغ این کنگره همیشه روشن باشد و آدمهایی بیایند و به آن درمان و رهایی و به آن جهانبینی برسند؛ نه اعتیاد بلکه مشکلات زیادی که در این دنیای امروزی است حل بشود و همه بتوانیم به آن راه مستقیم، آن راه روشن برسیم و بتوانیم تا جایی که توان داریم، خدمت کنیم.
تایپ: همسفر سودابه، کمکراهنما (لژیون چهارم)
عکس: همسفر ندا رهجوی کمکراهنما همسفر مرضیه (لژیون یکم)
ویرایش و ارسال: همسفر زهرا، کمک راهنما (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی صادق قم
- تعداد بازدید از این مطلب :
430