اولین جلسه از دوره پنجم سری کارگاههای آموزشی_خصوصی خانمهای مسافر شعبه رز با استادی مسافر کتایون کمک راهنما، نگهبانی مسافر مهری و دبیری مسافر نسترن با دستور جلسه «وادی پنجم و تأثیر آن روی من» روز یکشنبه ۲ مردادماه ۱۴۰۱ راس ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان کتایون هستم یک مسافر.
دستور جلسه «وادی پنجم و تأثیر آن روی من» است. عنوان وادی پنجم میگوید: «در جهان ما تفکر قدرت مطلق حل نیست، توأم با رفتن و رسیدن آن را کامل مینماید.» در وادیها خط و خطوط، قوانین و مسیر درست برای ما مشخص میشود.
در وادی اول پی بردیم که تفکر نقش اساسی در زندگی ما دارد. در وادی دوم یاد گرفتیم که ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم، این تفکر پوچ، برای زمان مصرف بوده است و قطعاً زمانی که در مسیر درست قرار بگیریم، اینگونه تفکرات از بین خواهند رفت.
در وادی سوم آموختیم که باید تمرکزمان روی خودمان باشد و برای رسیدن به اهدافمان تلاش نماییم و بار اعتیاد به دوش خودمان است. در وادی چهارم به ما گفته شد مسئولیت خود را بپذیر و آن را گردن خداوند نینداز و اگر خودت تلاش کنی و مسیر را بهدرستی طی کنی، قطعاً خداوند و نیروهای الهی نیز به تو کمک خواهند کرد.
وادی پنجم به ما میگوید که در جهان فیزیکی فقط فکر کردن نتیجهبخش نخواهد بود، بلکه باید بعد از تفکر و ایجاد ساختار ذهنی آن را به اجرا درآوریم تا از قوه به فعل تبدیل گردد و ما به نتیجه برسیم. پس باید بلند شد و درست عمل کرد و با دوری کردن از ضد ارزشها و پرداختن به ارزشها، از تاریکیهایی که وجود دارند خارج شد.
وادی پنجم مشخص کرد که ما در سه جهان در حال زندگی کردن هستیم. اول جهان فیزیکی، دوم جهان خواب که هر شب بهصورت غیرارادی وارد جهان دیگری میشویم و سوم جهان ذهنی که بسیار جهان قدرتمندی بوده و تمرینی است برای چگونه زندگی کردن در جهان های بعدی.
در این وادی هفت پله برای خروج از پریشانیها، اضطراب و ناامنیها بهصورت ساده و روان توضیح داده است؛ برگشت از ضد ارزشها، قناعت، صبر، خودداری، تجسس، غیبت، قضاوت، پسانداز، توکل، رضا، تسلیم که همه اینها به زبانی شیوا و روان بیانشده است.
سخنان استاد در مورد تولد مسافر نگار:
امروز تولد یک سال رهایی خانم نگار عزیز است. این روز را باهم جشن میگیریم.
نگار با مصرف بسیار بالای هروئین وارد کنگره شد و مسیر خیلی سختی را گذراند. چندین بار وارد مرحله سفر شد اما متأسفانه هر بار با مسائلی روبهرو میشد که باعث خروجش از سفر بود.
کاملاً به یاد دارم، من زمانی که مرزبان بودم، نگار در لژیون یکی از کمک راهنمایان محترم حضور داشت. آن زمان مشاهده کردم که نگار از کنگره رفت و مجدداً برگشت با چشمان گریان و حالی خراب. آقای مهندس طبق قوانین کنگره فرمودند که؛ باید برود و بعد از گذشت سه ماه برگردد.
نگار خیلی ناراحت بود و فقط گریه میکرد تا آقای مهندس قبولشان کنند؛ اما آقای مهندس فرمودند به نگار بگویید برود و سه ماه دیگر برگردد؛ اما نگار نمیرفت و پشت در کنگره میایستاد و گریه میکرد تا اینکه درنهایت بعد از سه ماه برگشت. من آن زمان لژیونم را تشکیل داده بودم و وارد لژیون من شد. ولی متأسفانه در ابتدای سفر، پدرشان فوت شدند. وقتی دوباره برگشت جناب مهندس به نگار گفتند که برو هروئینت را بکش، چون تو پدرت فوتشده است و عزادار هستی! همانجا بود که به نگار تلنگری خورده شد و به واقعیت از همان زمان بود که نگار باقدرت سفرش را ادامه داد و رها شد.
ایشان رهجویی پرتوان و متین است. امیدوارم تمام کمک راهنمایان چنین رهجویی را در لژیون خود داشته باشند. خانم نگار بسیار متانت دارد و با استقامت به راهش ادامه داد و به رهایی رسید و الان مبصر کلینیک است. این جشن را در راس خدمت جناب مهندس و کل سیستم تبریک عرض میکنم. به خودش و خانوادهاش تبریک میگویم و امیدوارم ارزش این جایگاه را بداند و شاهد گرفتن شال کمک راهنماییشان باشیم.
اعلام سفر:
مسافر نگار: آنتی ایکس مصرفی: هروئین_ داروی درمان: OT_ روش درمان: DST_ مدت سفر اول: یک سال و سه ماه و ده روز_ رشته ورزشی: بدمینتون و والیبال_ کمک راهنما: خانم کتایون_ مدت رهایی: یک سال و شش ماه و بیست روز.
صحبتهای مسافر نگار:
سلام دوستان نگار هستم یک مسافر.
خداوند را شاکرم که در این جایگاه قرار گرفتم. همانطور که در جشن رهاییام گفتم نفسم را دربند اعتیاد میدیدم و خیلی سختی کشیدم تا به این جایگاه برسم. خواهر و برادرهایم خیلی خوشبخت هستند. پدرم همیشه میگفت نگار تو کمر مرا شکستی. وقتی این حرف پدرم یادم میآید عذاب وجدان تمام وجودم را میگیرد. وقتی برای خدمت قدم برمیدارم با خود میگویم بابا میدانم که شاهد و ناظر هستی الان حالم خوب است.
با عشق به بچهها خدمت میکنم و خیلی دوستشان دارم و هرکدام را که میبینم، انگار آیینهای از خودم هستند و دوست دارم با اعماق وجودم و تکتک سلولهایم خدمت کنم و به حال خوش برسند. ناگفته نماند که من خانم کتایون را چقدر اذیت کردم و بار خیلی سنگینی بودم برای کنگره.
یک دوره خیلی طولانی در لژیون خانم مینا بودم، مدتی در لژیون خانم روناک و بعد وارد لژیون خانم معصومه عزیزم شدم که متأسفانه بازهم نتوانستم آن بار سنگین که روی دوشم بود، زمین بگذارم. زمانی که من در لژیون خانم معصومه بودم خانم کتایون عزیز در جایگاه مرزبان خدمت میکردند. بعد از مدت طولانی که از لژیون خانم معصومه بیرون رفته بودم، زمانی که برگشتم کنگره خانم معصومه لژیونشان بسته بود و خانم کتایون لژیون گرفته بودند.
آقای مهندس گفتند چرا آمدی؟ گفتم آقای مهندس تو را به خدا به من سفر بدهید، آقا چهکار کنم؟ همسرم مصرفکننده است. وقتی در مقابل من مصرف میکند، نمیتوانم فرمان عقلم را به دست بگیرم و دچار وسوسه میشوم. درنهایت ایشان مرا پذیرفتند.
خانم کتایون اولین نامه را که به من دادند، روز یکشنبه بود که برای سهشنبه باید به کلینیک برای گرفتن شربت میرفتم، که در همان روز پدرم از دنیا رفت و من درگیر سوگواری و عزاداری برای فوت پدرم شدم و به کنگره نیامدم. بعد از گذشت دو ماه وقتی به کنگره برگشتم جناب مهندس گفتند فرستادم بروی لژیون خانم کتایون و تو دوباره رفتی مصرف کردی! برو مصرف کن چون اگر پینوکیو آدم شود تو آدم نخواهی شد. گفتم آقا پدرم فوتشده قول میدهم این بار دیگر درست شوم. بعد از گذشت ۲ ماه از فوت پدرم وارد لژیون خانم کتایون عزیز شدم و همان زمان تصمیم قطعی خود را برای درمان گرفتم و خداراشکر الان در این جایگاه هستم.
میخواهم برای سفر اولیها بگویم که من با مصرف بالای هروئین درمان شدم و در حال حاضر شریک زندگیام مصرفکننده هروئین است ولی بهراحتی در کنارش زندگی میکنم و از فرزندانم نگهداری میکنم حتی به پدر و مادر همسرم نیز با عشق خدمت میکنم و بدیهای همسرم به چشمم نمیآید چون میدانم رفتارش بهفرمان عقلش نیست.
از خانم کتایون هرچقدر که قدردانی کنم بازهم کم است. خانم کتایون چراغ راهم هستند و تمام تاریکیها، یاسها و ناامیدیهایم را از من گرفتند. من ازنظر صور پنهانی به خانم کتایون بسیار وابسته هستم و از ایشان انرژی میگیرم. امیدوارم لایق باشم و دعاگویشان.
نمیدانم از خانم مونا با محبت های بینهایتشان چه بگویم و چطور از ایشان تشکر کنم، دستهای پرمهرشان را میبوسم. برای جناب مهندس طول عمر باعزت از خداوند خواستارم. ممنونم که به حرفهایم گوش کردید و امیدوارم همگی به حال خوش و رهایی برسید.
آرزوی مسافر نگار:
آرزو اول: به حال خوش رسیدن همه سفر اولیها و تمام کسانی که دربند هستند و از درمان عاجز و ناتوان هستند.
آرزو دوم: برای همسر و فرزندانم است و امیدوارم همسرم نیز به اذن خداوند کنگرهای شود.
لژیون های تغذیه سالم
جلسه هماهنگی مسافر سمیرا ،اسیستانت محترم جونز با راهنمایان جونز نمایندگی رز و آکادمی
جلسه هماهنگی مسافر معصومه،اسیستانت محترم مرزبانان با مرزبانان نمایندگی ها
گردآوری و تایپ: مسافر سحر_ نمایندگی رز_ لژیون پنجم
ویرایش: همسفر مریم - نمایندگی رز - لژیون بیست و یکم
بازبینی: همسفر فاطمه
عکس: گروه عکاسی نمایندگی رز
ارسال: مسافر مهرانا
- تعداد بازدید از این مطلب :
407