چهارمین جلسه از دور چهارم سری کارگاههای آموزش خصوصی مسافران کنگره ۶۰ نمایندگی بیرجند، با استادی مسافر داریوش، نگهبانی مسافر قدرت و دبیری مسافر حامد، با دستور جلسه «وادی چهارم و تأثیر آن روی من» پنجشنبه 9 تیرماه ۱۴۰۱ ساعت ۱۶ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان داریوش هستم یک مسافر. از نگهبان جلسه و آقا احسان عزیز که اجازه خدمت در این جایگاه را به من دادند ممنون و سپاسگزارم. دستور جلسه امروز وادی چهارم و تأثیر آن روی من است. خمر به چیزی میگویند که بر روی افکار و اندیشه و حتی جسم من حجاب میکشد. مصرفکننده مواد مخدر به کسی میگویند که از این خمر استفاده میکند و از تعادل خارج میشود. یعنی اینکه طبیعتاً دیگر انسان متعادلی نیست؛ هرچند که من معتقدم که منِ مصرفکننده قبل از مصرف هم انسان متعادلی نبودم و به همین دلیل به خمر روی آوردم.
خمر مانند یک عصا بود که میخواستم با تکیه بر آن حالم را بهتر کنم اما تکیه به این عصا حالم را بدتر کرد؛ چراکه من همان انسان لنگ قدیم بودم، با این تفاوت که به عصا هم عادت کرده بودم و اگر عصا را از من بگیرند شرایطم بهمراتب بدتر میشود. نکته جالبی که در این وادی در مورد آن صحبت میکند، افکار و اندیشه مسموم من است؛ یعنی میگوید تنها خمر آن چیزی نیست که من وارد جسمم کردهام؛ اما نکته کلیدیای که همه ما در کنگره به آن مینازیم، جهانبینی است. تنها تفاوت ما که در کنگره آموزش میبینیم با تمام مراکز آموزشی دنیا همین جهانبینی است.
جهانبینی نوع نگاه ما را عوض میکند. نوع نگاه ما به چه چیزی را عوض میکند؟! به این موضوع که درست است که نقصی در جسم من وجود دارد اما من میتوانستم با نوع نگاهم این نقص را تغییر دهم. درست است که در بیمارستان مورفین تجویز و مصرف میکنند، درست است که ممکن است سایر اعضای خانواده هم قرص مصرف کنند، اما پس از رفع بیماری مصرف قرصشان را بالا نمیبرند و بعد از مصرف قرص چای نبات و سیگار مصرف نمیکنند. یعنی آن فرهنگ مصرفی که در من شکلگرفته از طریق جهانبینی قابلتغییر است و این چیزی است که در جای دیگر نمیتوان آن را پیدا کرد.
وادی چهارم درباره مسئولیتهای من صحبت میکند و میگوید: مخربترین فکری که تو در درونت بوده این بوده که مسئولیت خودت را به راحتترین شکل ممکن به گردن خدا میانداختی. از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکردی؛ چون این سادهترین کار ممکن بود و به نظر من این مخربترین نوع ماده مخدر است. شاید افیون واقعی که انسان را داغان میکند، این است که در تمام عمر این فکر را در خودم داشتهام. این تفکر را داشتهام که اگر نمرهای را کسب کردهام، خودم گرفتهام و اگر نمره نگرفتهام، استاد به من نمره نداده است یا اگر در زندگی موفقیتی کسب کردهام، تلاش خودم بوده و اگر موفق نشدهام، خانواده یا دوستان و دیگران مقصر بودهاند.
این طبیعت من بوده است که داشتهها و موفقیتهایم را از خودم بدانم و نداشته ها و شکستهایم را گردن دیگران بیندازم. شاید هنوز هم این اتفاق میافتد و در بعضی از مسائل توکل میکنم؛ اما به نظرم معنی توکل این نیست که من بنشینم و انتظار داشته باشم که شرایطم را خداوند درست کند و این وضعیت در صورتی اتفاق میافتد که خودم شرایطم را تغییر دهم و بهبود ببخشم. اگر من در مسیر مشهد-بیرجند قرار بگیرم، در این مسیر امکانات هست؛ ولی اگر سر سوزنی انحراف داشته باشم، حتی اگر بهقصد کوتاه کردن راه باشد، دیگر هیچچیزی نصیبم نخواهد شد و هیچ امکاناتی برای استفاده وجود ندارد. در کنگره ما بهوسیله راهنماهایمان به مسیر اصلی هدایت و در این مسیر حمایت میشویم؛ چه در مسیر زندگی و چه در اصلیترین مسئله که درمان روان، جسم و مواد مخدر است. ممنون از اینکه با سکوتتان به صحبتهای من توجه نمودید.
عکس: مسافر محمدامین لژیون دو
تایپ و ارسال خبر: مسافر حجت لژیون سه
- تعداد بازدید از این مطلب :
568