سیزدهمین جلسه از دوره دوم جلسات آموزشی هماهنگی لژیون سردار نمایندگی ارتش در روز سهشنبه 1401/03/1401 به نگهبانی همسفر عطیه، دبیری همسفر نسرین و استادی همسفر الهه با دستور جلسه «لژیون سردار و عضو لژیون سردار» بهصورت حضوری ساعت ۱۵:۴۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شاکرم که امروز این جایگاه را تجربه میکنم تا خدمت کنم. دستور جلسه راجع به (لژیون سردار و عضو لژیون سردار) است. راستش من فقط میتوانم تجربه خودم را دراینرابطه بگویم. سال اولی که وارد کنگره شدم دقیقاً ۱۵ روز بعد از جشن گلریزان بود و من اینجا میدیدم که یکسری میآیند و مبالغ زیادی را کارت میکشند و متوجه شدم که یک لژیونی است به اسم سردار. بنده دورادور کنگره را میشناختم زیرا از قبل همسرم آمده بودند برای همین میشناختم. خیلی اشخاص کنگرهای برایم مهم هستند و برایم قابل تجلیل. آدمها و کسایی که میآیند اینجا کمکهای مالی بزرگی را میکنند تا اینجا پابرجا باشد و بتواند کارش را ادامه بدهد، خب به طبع من هم دوست داشتم که عضو لژیون سردار باشم اما چون سال اول اصلاً تواناییاش را نداشتم. یادم می آید که کمکهایی که در جشن گلریزان میکردیم کارتهایی که میکشیدیم بین همة اعضا من کمترین مقدار را کارت کشیدم تقریباً کارتی که من کشیدم برابری میکرد با بچهها و قلکهایی که آن ها شکسته بودند من ۵۰ تومان کارت کشیدم و با خودم عهد کردم سال دیگر انشاءالله جبران نمایم.
سال بعد آمد و من همچنان نمیتوانستم عضو لژیون بشوم و خیلی غصه داشتم که چرا نمیشود، خیلی تلاش کردم خیلی دوست داشتم که عضو این مجموعه باشم چون میشنیدم که همه میگفتند حال خوب، اتفاقهای خوب حتی بعضیها میگفتند مالی که میدهند چندبرابرش برمیگردد را تجربه کنم، البته من واقعاً قصدم این بود که درواقع نظرم این بود که لژیون سردار را اگر که بتوانم همانطور که استاد امین و آقای مهندس میفرمایند؛ حتی شده گاهی در مضیقه هم بیافتید اما عضو بشوید و من واقعاً این را درک میکردم اینکه یک جایی است که آشفتگیهای درون آدم را میگیرد و آرامش را به آدم هدیه میکند اینجا ارزشش خیلی زیاد است و من این دین را به گردن خودم میدانستم میبینم و خواهم دید.
من به نوبه خود یک عضو کوچکی باید بشوم برای اینکه فقط این مجموعه پابرجا باشد که آدمهایی که نیاز دارند بتوانند بیایند. میدانم این کمکهای من خیلی در قبال کنگره کم است و در کنگره اگر من و امثال من هم نباشند به کار خودش ادامه میدهد. ولی بههرحال سال سوم شد و من هرچه نگاه کردم دیدم که همسرم تازه رها شده است، شغل نداشت، کار نداشت پساندازی نداشتیم و من دیگر دیدم نمیتوانم، این خواسته انگار داشت روی دوش من سنگینی میکرد، نگاه کردم دیدم که تنها پساندازی که دارم قطعه طلایی است که یادگاری مادر بزرگم بود رفتم آن را فروختم و بهصورت تعهدی وارد عضو لژیون سردار شدم و اینکه خیلی تلاش میکردم که خب حالا کوچکترین پولهایی که دستم میآمد جمع میکردم که بتوانم تسویه کنم متأسفانه پول که به یک جایی میرسید مشکلی پیش میآمد دوباره خرج میشد.
.از اینطرف هم خانم عطیه گفتند که باید تا آخر اسفند تسویه کنم رفتم به همسرم گفتم تسویه باید بکنیم ایشان گفتند حالا صبر کن خیلی دلهره داشتم و خیلی صادقانه بگم هیچ پولی نداشتم و فقط چشم امیدم به جشن ۱ سال رهاییمان بود و از شانس ما هم جشن عقب میافتاد و من به همسرم میگفتم این جشن اگر عقب بیافتند من نمیتوانم لژیون سردار را تسویه کنم من فقط امیدم به این جشن بود تا اینکه بالاخره جشن برگزار شد و خدا را شکر توانستم امسال لژیون سردار را تسویه کنم و در آن به قوت خود ادامه دهم. امیدوارم که بتوانم برای سالهای بعد هم همینگونه ادامه بدهم و بتوانم عضو سردار باشم و بعد به طبع آن دنور و اگر خدا بخواهد پهلوان بشوم. از این که به صحبتهای من گوش فرا دادید بسیار سپاسگزارم.
سلام دوستان ماهک هستم همسفر
ابتدا جا دارد از راهنمای عزیزم خانم پروانه تشکر کنم برای قبول بنده در لژیون سردار. مسافر من سفرش را از آبانماه شروع کرد و همان ماه جشن گلریزان بود و خانم پروانه با عشق همة ما را دعوت کردند به لژیون سردار و من خواستم عضو بشوم ولی طبق قانون اجازه نداشتم و باید ۶ ماه از حضورم میگذشت، اما آنچه در توانم بود پرداخت کردم.
امروز که آمدم خیلی در فکر بودم، شاید من سالها باید ریاضت میکشیدم و یا سالها در خانة خدا را میزدم تا به من این حس را بدهد. روزی که جشن تولد یک سال رهایی خانم الهه (استاد جلسه امروز) بود باتوجهبه اینکه روی رفتار آدمها حساس هستم و در درون خودم در دلم تفکر میکنم و آن روز هم گفتم، چقدر خانم الهه روی پاکتها حساس است و امروز که داستانشان را شنیدم و تعریف کردند متأسفانه فهمیدم که قضاوت کرده بودم نسبت به ایشان. بنده سالها است که میخواهم قضاوتهایم را کنار بگذارم ولی نمیتوانستم و جوابم را امروز با اولین جلسه حضورم گرفتم. باید حواسم باشد که هیچوقت کسی را قضاوت نکنم و بدانم که همه انسانها نماد وجود من هستند و با قضاوتهایشان به خودم ظلم نکنم. ممنون از توجه شما عزیزان.
تایپ: همسفر نسرین (کمک راهنمای لژیون یکم)
ویرایش و ارسال: همسفر اعظم (مرزبان خبری)
همسفران نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
630