جلسه چهارم از دوره پنجاه و چهارم کارگاه آموزشی_ خصوصی خانمهای مسافر نمایندگی یاس اصفهان، با استادی کمک راهنما خانم مهری و نگهبانی مسافر رضوان و دبیری همسفر رضوان با دستور جلسه «سیگار» روز شنبه مورخ ۳۱ اردیبهشتماه ۱۴۰۱ ساعت ۱۴:۰۰ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان مهری هستم یک مسافر.
خداوند را برای این جایگاه و خدمت شکر میکنم و امیدوارم بتوانم حق مطلب را ادا کنم. دستور جلسه امروز «سیگار» است و دومین موضوع در مورد تولد سرکار خانم فریبا راهنمای بزرگوار که استاد همه ما هستند.
سیگار یکی از مواد مخدر محسوب میشود و به علت این اعتیادآور است که از سد خونی مغز عبور میکند. در بدن ما نیکوتین ترشح میشود و این نیکوتین باعث آرامش و آسایش در زمان اضطرابها و نگرانیها است. زمانی که شخصی سیگار مصرف میکند به خاطر اینکه از سد خونی مغز میگذرد، جایگزین میشود و تأثیر در سیستم عصبی میگذارد.
زمانی که فرد مصرفکننده سیگار میخواهد، درمان را شروع کند، بهشدت دچار استرس و اضطراب و دلهره میشود که این دوران اضطراب و تنش حدود ۴۸ ساعت است و بعد از آن بدن شروع میکند به سازگاری که حداقل سه ماه طول میکشد و داروی درمان آدامس نیکوتین است. در مدت ۳ ماه، بدن این سازگاری را انجام میدهد و راهنما میتواند با ضریب ۸ دهم، آن را تیپر کنند و بعد از 11 ماه رهجو به درمان میرسد.
مراحل درمان در بحث سیگار از سه روش، قرص نیکوتین، آدامس نیکوتین و یکی هم برچسبها است؛ اما در کنگره ۶۰ میگویند؛ آدامس نیکوتین بهترین است و دلیل علمی هم دارد. سیگار به خاطر اینکه دائم با بزاق دهان در تماس است، آدامس هم دقیقاً همین کار را میکند. نکته دیگر اینکه میشود به قطعههای کوچک تقسیم کرد و میزان نیکوتین را با اندازه سیگار برابری کنیم. این جایگزینی میتواند بهترین جایگزینی باشد و برای تیپر کردن راحتتر از قرص و برچسبها است.
خانم فریبا:
انسانهایی که همواره اجرای عمل سالم را بر خواستههای شخصی خویش مقدم دانستهاند. پیامآور آرامش در مکانهایی هستند که به جهت انجاموظیفه حاضر میشوند.
چهار دهمین سال رهاییتان پرشگون
مسافران و همسفران کنگره 60
سخنان استاد در مورد جشن 14 سال رهایی خانم فریبا:
سلام دوستان مهری هستم یک مسافر.
این روز زیبا را در رأس خدمت آقای مهندس، خانواده محترمشان، خانم مونا، مرزبانان و ایجنت محترم تبریک و شادباش عرض مینمایم.
خانم فریبای عزیز، استاد و راهنمای بنده هستند و با کسب اجازه از ایشان در این جایگاه نشستهام. در مورد خانم فریبا تنها فقط یک جمله میتوانم بگویم؛ که خانم فریبا وادی عشق هستند. ایشان از زمانی که به کنگره آمدند، با عشق شروع کردند و واقعاً عاشق را حساب با عشق بود و با معشوق حسابی نداشتند.
در ساعات و زمانی که برای رشد من، باید حکمی اجرا میکردند، این کار را به انجام رساندند تا من امروز به این جایگاه برسم. خانم فریبا در زندگی من جایگاه خاصی دارند که عشق است، و برای من یک الگو تمامعیار هستند. هنوز هم به من آموزش میدهند و هیچوقت رهایم نکردهاند. ایشان هم در زندگی شخصیشان و هم موقعی که درکنگره قدم گذاشتند، همهجا قانون چهاردهم را اجرا کردند.
امروز جا دارد که از سر کار خانم راد عزیز که راهنمای خانم فریبا بودهاند، تشکر کنم و تبریک بگویم. خانم فریبا، ریشه شعبه یاس اصفهان هستند و میوه و برگهایی که هرروز شاهد آن هستیم، از ریشه محکم و استواری بوده است و امروز شعبه یاس را در این مرحله رشد میبینیم، انشالله بتوانیم کنار همدیگر شعاع اضافه کنیم.
اعلام سفر
مسافر: فریبا_ کمک راهنما سفر اول: خانم راد_ کمک راهنمای جهانبینی: خانم مهری _ آنتی ایکس مصرفی: قرص، تریاک_ روش درمان: DST_ با داروی: اپیوم _ مدت سفر اول: ۱۰ ماه ۹ روز_ مدت رهایی: ۱۵سال و ۲ ماه و ۲۵ روز_ رشته ورزشی: والیبال
سخنان کمک راهنما خانم فریبا:
سلام دوستان فریبا هستم یک مسافر.
از مشارکتهایی که شما عزیزان، انجام دادید سپاسگزارم. واقعاً من لایق اینهمه محبت و قدردانی نیستم. اول از هر چیزی از خداوند به خاطر این جایگاه سپاسگزارم. من ۱۵ سال است که دنیا را میبینم. چون من هم مانند خیلی از شما، در کنار خانواده مصرفکننده شدم که دلیلش و شروعش، بیماری میگرن و سردردهای شدید بود. من روزها به حالت بیهوشی، مرتب زیر سِرم بودم.
یادم میآید بار اولی که مصرف کردم، برادرم می دید که حال خوبی ندارم، ولی میگفت: تریاک مصرف کن تا حالت خوب شود. از قدیم میگویند؛ از چیزی که بیشتر بترسی، به سَرت میآید و جذب میکنی. من واقعاً از مصرف مواد مخدر وحشت داشتم. زمانی که ازدواج کردم، همسرم چند ماه بعد به خدمت سربازی رفت و آنجا مصرفکننده شد، نه اینکه همیشه مصرف کنند. فقط در دوران دوری از خانواده بود و من بعداً متوجه شدم؛ و بعد از خدمت هم هرازگاهی مصرف میکردند و من خیلی اذیت میشدم تا اینکه مصرفکننده شدند و برای خودم هم اتفاق افتاد.
دوران بسیار بدی بود. روزهای تنهایی و پر از بیماری، درد و ترس از اینکه خانواده و مادرم متوجه شوند که من مصرفکننده هستم. قرصهای اعصاب زیادی میخوردم و هر بار که دکتر میرفتم، دوز دارو را بالا میبرد. تبدیل به یک آدم گوشهگیر و منزوی شدم و کینه، خشم، عصبانیتم بیشتر شد.
یک روز دکتر گفت: باید بستری شوید. من نگران بودم که از طریق آزمایش، متوجه شوند که من مصرفکننده هستم. زیرا با زجر و گریه مصرف میکردم و زمانی که همسرم به مسافرت میرفت، من خمار بودم و نمیخواستم بچههایم بفهمند. ولی فکرش را نمیکردم یک روز به کنگره بیایم و دستم را بلند کنم و بگویم من یک مصرفکننده هستم، با مطرح کردن این مسائل، میخواهم بگویم که آموزشهای کنگره انسان را به کجا میرساند.
یک روز آنقدر خسته شده بودم به همسرم گفتم: یکجایی، یکراهی را پیدا کن، بعد به کنگره آمدند و شعبهای را پیدا کردند. زمانی که به کنگره آمدم، صحبت های اولیه خیلی به دلم نشست و آن موقع ۱۵ نفر بیشتر نبودیم و من هم بهاصطلاح، همسفر شوهرم بودم و باحال نزار به کنگره می رفتم.
بعد از چند جلسه همسرم اطلاع دادند که همسرم قرص و تریاک مصرف میکند و شماره خانم راد را به من دادند. ابتدا خجالت میکشیدم تماس بگیرم و نمیدانستم خانم راد هم مصرفکننده بوده اند و خانمهای مصرفکننده دیگری هم هستند. باخانم راد تماس گرفتم. من فقط گریه میکردم و میگفتم؛ میخواهم به جلو بروم و رها شوم.
خانم راد گفتند؛ برای رهایی به تهران بیایید و من با ترس و اضطرابی که داشتم، به تهران رفتم، وقتی وارد شعبه شدم، همه برای من دست میزدند که یک خانم از اصفهان، رهاشده است. آن موقع متوجه نبودم که چه کار بزرگی انجام دادهام. خداراشکر سفرم را با هر سختی که بود، به اتمام رساندم و بار سنگینی را زمین گذاشتم. هیچگاه روزهای سخت را فراموش نمیکنم.
آقای مهندس و خانم راد به من گفتند؛ شما درکنگره یک خانم مسافر هستید و بهتنهایی، باید هم راهنما، ایجنت و هم مرزبان باشید و من هم فرمانبرداری کردم و اجرا نمودم. از همه شما تشکر میکنم که پا بهپای من آمدید، خدمتگزار شدید و با عشق در آزمونها شرکت کردید و راهنما شدید. خداوند را سپاسگزارم، برای وجود استاد بزرگ، آقای مهندس. از خانم مهری، از مرزبانان و ایجنت محترم شعبه تشکر میکنم.
آرزوی اول: که در دل گفته شد.
آرزوی دوم: شعبههای دیگری افزایش یابد و یک شعبه دیگر برای خانمهای اصفهان هم افزوده شود.
در پایان خانم مهری نشان 14 سال رهایی را به خانم فریبا اهدا نمودند.
تا باد چنین بادا...
تایپ: مسافر رضوان_ لژیون هشتم - نمایندگی یاس
ویرایش: کمک راهنما همسفر راضیه_ نمایندگی یاس
بازبینی: همسفر فاطمه
عکس: گروه عکاسی نمایندگی یاس
ارسال: مسافر مهرانا
- تعداد بازدید از این مطلب :
1922