لطفاً ابتدا خودتان را با سبک و شیوهی کنگره معرفی کنید:
سلام دوستان احمد هستم یک مسافر.آنتی ایکس مصرفی : شیره و تریاک. سفر اول ۸ ماه، روش درمان Dsd, با شربت اوپیوم، باراهنمایی مهندس دژاکام، رشته ورزشی تیراندازی باکمان، آزادی ۲۰ سال و چند ماه.
طریقه ورود شما به کنگره چگونه بود و چطور توانستید به کنگره وارد بشوید؟
من آقای مهندس را در تلویزیون دیدم. یک حس و حالی به من دست داد .یک نیرویی در درونم میگفت: که اگر کسی بتواند تو را نجات بدهد این فرد همان است .برو بگرد و پیدایش کن و بعد از مدتی خیلی کوتاه آدرس کنگره به دستم رسید و آن زمانی بود که نزدیک عید بود ،من هم مصرف شیرهی زیادی داشتم و شروع کردم به مصرف کردن تریاک ، تا اینکه با تریاک تثبیت شدم و آنوقت وارد کنگره شدم.
با توجه به اینکه دیدهبانها باید یک شرایط خاصی داشته باشند و چندین سال آموزش میبینند دوست دارم حس و حالتان را وقتی وارد کنگره شدید و در سفر اول بودید بدانم :
من هم مثل یک سفر اولی که امروز میآید کنگره شاید کمی حتی سختتر، وارد کنگره شدم. وقتی مشاورهی اولیه را شنیدم خیلی روی آن فکر کردم که این روش عُقلایی هست خیلی خوب هست . ولی تا عمل خیلی فاصله دارد و اینکه گفتم تا آنجایی که توان داشته باشم تلاش میکنم تا به آن نقطه برسم، خب،فرازوفرودهای زیادی در سفرم بود ولی شکر خداوند توانستم به رهایی برسم.
لطفاً مهمترین جایگاههایی را که در کنگره تجربه کردهاید را ذکر کنید :
خب من همهی جایگاههای خدمتی را تجربه کردهام. در سفر اول هر کاری از دستم برمیآمد انجام میدادم، خدمت بنده از همان سفر اول شروع شد، و وارد سفر دوم که شدم هر کاری از دستم برمیآمد انجام میدادم و منتظر نبودم کسی به من بگوید چهکاری انجام بده.در ابتدا بهعنوان یکی از مرزبانان کنگره و بعد مرزبانی در قسمتهای مختلف را تجربه کردم. در ادامه بهعنوان مسئول شعبهی اسلامشهر خدمت کردم. همچنین در شعبهی شهر رباطکریم و شعبهی انقلاب خدمت کردم و سپس به آکادمی برگشتم و پس از سه ماه و نیم رهایی تا به امروز راهنما هستم .
با توجه به اینکه هفتهی دیدهبان هست،لطفاً در مورد چگونگی حس و حال درونیتان زمانی که اعلام کردند «دیدهبان» شدهاید توضیح دهید:
آن روز را خیلی خوب یادم هست ،چون آقای مهندس دقیقاً به من نگاه میکردند،وقتی اعلام کردند ،چون من نمیدانستم چگونه جایگاهی است هیچ عکسالعملی نشان ندادم.خب ،متوجه شده بودم که یک امر خطیری است ولی واقعاً چون تجربهاش را نداشتم ،حسی به آن نداشتم و خیلی برایم عادی بود.این جایگاه مثل دریا میماند؛ وقتی وارد میشوی تا مُچ پایت خیس میشود ولی هرچقدر جلوتر میروی عمیق و عمیق و عمیقتر میشود و مسئله خیلی متفاوت میشود و فرق میکند.برای من هم همینطور بود،متوجه شدم که این جایگاه برای من یک جایگاه خدمتی مهمی است و من باید «خودم را» به آن جایگاه برسانم؛ چون ،هر جایگاهی که انسان در آن قرار میگیرد باید تلاش کند تا خودش را به آن جایگاه برساند. درونش هستیم ولی باید به عمقش پی ببریم تا جذبش بکنیم.امیدوارم توانسته باشم بهاندازهی توانم به آن رسیده باشم.
شما اولین کسی هستید که سیدیها و مطالبی که آقای مهندس در جلسات میگفتند را شروع به نوشتن کردید،این مسئله چطور به ذهنتان رسید؟
بعد از سفر دوم متوجه شدم نباید بنشینم و فقط بشنوم ،باید خودم تلاش بکنم،باید پیدا بکنم،و این پیدا کردن باعث شد که تلاش بکنم ،صحبتهای آقای امین ،آقای مهندس را مینوشتم ولی وقتی از شعبه انقلاب جلسات جهانبینی آقای مهندس راهاندازی شد من از همان اول صحبتهایشان را ضبط کردم و بعد از سه هفته،از هفتهی چهارم کاستها را آوردم روی کاغذ.احساس میکردم وقتی دنبال یک مطلبی میگردم پیدا کردنش توی کاسِت خیلی سخت هست ولی روی کاغذ و نوشتن خیلی راحتتر هست، چون دوست داشتم آقای مهندس هر نکتهای را که میگویند تکرار کنم ،مدام روی آن کارکنم ،بنابراین شروع کردم به نوشتن.به آقای مهندس هم گفتم: آقای مهندس من دارم اینها را مینویسم،گفتند خب بنویس،إن شاالله بهره میبری و واقعاً بهره بردم و توصیه میکردم به همه عزیزان که بنویسید.آنهایی که مینوشتند اذعان داشتند که تغییرات صورت میگیرد ولی هنوز جایگاه نوشتن مشخص نبود،جایش را توی کنگره پیدا نکرده بود تا اینکه چند سالی گذشت و جای خودش را پیدا کرد.آقای مهندس اعلام کردند که همه باید سی دی بنویسند و فکر میکنم که آن روز یک نقطهی عطفی برای کنگره شد،که هرکسی وقتی سی دی مینویسد از وضعیت خوبی برخوردار است.اگر سی دی برای خودش بنویسد قطعاً و یقیناً تأثیراتش را خواهد دید و امیدوارم همه در این راه موفق بشوند.
بهعنوان شخصی که بیش از بیست سال هست که در کنگره حضور دارید مهمترین اصل و مهمترین نکتهای که بخواهید به یک مسافر(سفر اول و سفر دوم) بگویید چه چیز است؟
من فکر میکنم هر فردی قطعاً به آن روز میرسد که اگر واقعاً حسش بیدار شده باشد ،متوجه میشود که این مسیر ،این جهانبینی ،این راه ،این مِتُد ،این دارو،حضور آقای مهندس بهعنوان معلم راستین ،جز رحمت خداوند،چیزی دیگری نیست.همه آن رحمت است.
مهمترین نکته و درسی که از آقای مهندس توانستید یاد بگیرید، چیست؟
من خیلی چیزها از آقای مهندس یاد گرفتهام.آن چیزی که از آقای مهندس دیدهام،آقای مهندس واقعاً خودشان هستند،آقای مهندس هیچ نقشی بازی نمیکنند ،اگر بنیان هستند ،بنیان هستند.اگر نگهبان کنگره هستند،نگهبان کنگره هستند.اگر پدر هستند،پدر هستند.اگر همسر هستند ،همسر هستند.اگر معلم هستند،معلم راستین هستند؛ واقعاً این را در ایشان دیدهام و فوقالعاده دوستشان دارم،فوقالعاده.هیچکس را بهاندازهی آقای مهندس دوست ندارم،هیچکس را.
چند کلمه میگویم لطفاً احساستان را در مورد کلمات بفرمایید:
کنگره شصت: سرزمین رحمت ،سرزمین محبت
جناب مهندس: معلم راستین
استاد امین: انسان متفکر
دیدهبانی: کار بسیار سخت، جایگاه بسیار حساس و مهم، مثل جایگاههای دیگر اما یک ویژگیهایی هم دارد.
مصاحبه:راهنمای محترم مسافر محمد
تایپ:همسفر مسعود
ارسال مطلب:مرزبان خبری مسافر امیر
-
منبع:
دلیجان
- سه شنبه 24 اسفند 1400
- تعداد بازدید از این مطلب :
847