جلسه ششم از دوره سی و چهارم کارگاههای آموزش عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی ابوریحان با استادی کمک راهنمای محترم مسافر حمید، نگهبانی مسافر جلال و دبیری مسافر داود با دستور جلسه "وادی دوازدهم و تاثیر آن بر روی من" در روز شنبه 25 دی ۱۴۰۰ رأس ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.
سخنان استاد
سلام دوستان حمید هستم یک مسافر،خیلی خوشحالم از اینکه در جمع شما هستم. داشتم به این موضوع فکر می کردم که چرا هر موقع در کنگره هستم حس و حال خوبی دارم، ولی چرا بیرون ازکنگره این حس را ندارم و نمی توانم به دست بیاورم و به این نتیجه رسیدم که در کنگره همه چیز سرجای خودش است و هر شخص در کنگره احترام خودش را دارد،
برای تازه وارد که وارد کنگره می شود صندلی برایش می گذارند، چای جلوش می گذارند و راهنمای تازه واردین آخر جلسه راهنمایی های مربوطه را انجام می دهد، دوستان سفر اولی و سفر دومی هم همینطور وقتی وارد کنگره می شوند شخصیت آنها محترم شمرده میشود و همین احترام قائل شدن به طرف است که میتواند حال خوب پیدا کند،من با همسفرم وقتی وارد کنگره می شدیم با هم خوب بودیم ولی وقتی می رفتیم خانه دشمن هم می شدیم و من به این قضیه فکر کردم و دیدم در کنگره جایگاه همسفر را حس می کردم و احترام می گذاشتم ولی در خانه یک جاهایی فکر میکردم که من راهنمایش هستم البته اون موقع راهنما نشده بودم و آن هم وقتی می دید که در این جایگاه نیستم گارد میگرفت،
وقتی وارد کنگره می شویم جایگاهها مشخص است جایگاه مسافر و همسفر مشخص است و همه برای یک هدف تلاش میکنیم و همه حس خوب را تجربه میکنیم.دستور جلسه ی امروز دو قسمتی است بخش اول دستور جلسه هفتگی کنگره وادی دوازدهم است و بخش دوم تولد سه سال رهایی آقای محمد حبیبی است. وادی دوازدهم؛ در آخر امر ، امر اول اجرا میشود.در قانون هستی فرمان عقل و زمان و صبر وجود دارد و در جهت مثبت و منفی می تواند حرکت کند، ما می توانیم از نفس خود هم فرمان بگیریم، قطعاً اگر امر اول را به درستی دریافت کنیم به شناخت خود می رسیم.
وقتی برای یافتن و شناختن خود آدرس غلط به ما بدهند سردرگم می شویم، ما وقتی امر و فرمان را گرفتیم باید بدانیم که تازه شروع کار است یعنی اگر از سفر اول وارد سفر دوم شدیم نباید فکر کنیم که همه چیز تمام شد. پس وقتی من شال راهنمایی را گرفتم آنجا پایان نیست بلکه آغازی است برای رسیدن به آخر امر که بتوانم فرمان اولی که برایم خوشایند بوده است را به دست بیاورم و نیاز به پارامتر زمان و صبر و دانایی دارد. راحت تر بگویم پوستت باید کنده بشود، در این بُعد هستی، فرمان شو شود، زمان می خواهد.
برداشت من از این وادی این است که آن چیزی که خوشایند تو است اول برایش برنامه ریزی می کنی با اندازه و ظرفیتی که داری و فرمان الهی را به سمت خودت میچرخانی و همه ما دوست داریم که فرمان بردار خداوند را باشیم.
قسمت دوم جلسه تولد 3 سال رهایی آقای محمدحبیبی است و این رهجو انقدر تو سفر فرمانبردار بود که اصلاً نمی شد ازش ایراد پیدا کرد ، البته هر کسی وارد کنگره می شود تخریب های خودش را دارد، اما محمد خیلی درونگرا بود و تخریب هایی که داشت درونش بود و کسانی که درون گرا هستند نسبت به برونگراها عذاب بیشتری می کشند و باید درونگراها ساختار جدید بسازند. محمد به راهنما ایمان داشت، به روش کنگره ایمان داشت، کارها وبرنامه هایش را به موقع انجام می داد و به موقع وارد لژیون سردار شد و الان دنور است و به موقع شال نارنجی رنگ کمک راهنمایی اش را گرفت.
من به محمد تبریک میگم به هم سفر محترمش تبریک میگم و به کمک راهنمای محترم همسفر تبریک میگم و به پسر کوچولوش تبریک میگم و در آخر به آقای مهندس تبریک عرض می کنم امیدوارم که همه ما آخر عاقبت بخیر بشویم.
صحبت های مسافر محمد
سلام دوستان محمد هستم یک مسافر ، خیلی خوشحالم و خیلی ممنونم که در این جشن شرکت کردید و واقعاً لطف داشتید در مشارکت هایتان به من و خدا کند لایق تعریف های شما باشم و ممنونم از همه ی دوستان.
آقای جامی فرمودند خیلی مثبت هستم، بله کسی که کنگره را ببیند و درک کند و بفهمد که کجا آمده واقعاً اگر مثبت نباشد خیلی ببخشید دیوانگی است، چرا چون اگر مثبت نباشد نمی تواند از نعمت آموزش بهره ای ببرد، هر کسی خرابی هایی درونش هست ولی نباید از راهنمای خود پنهان کند ، این مسیر را راهنما رفته و نمیتوانیم از آن پنهان کنیم، دروازه ورود کنگره شبیه یک دری است که بالایش نوشته درمان اعتیاد اما وقتی وارد کنگره می شویم میبینیم اصلاً یه چیز دیگر است و آن چیزی که تصور میکردیم نبوده . بله درمان اعتیاد اتفاق میافتد اما در قدم اول سفر شروع می شود و روی درک و آگاهی آن کار می کند و آموزش می دهد ما هم مثل ماشینی می مانیم که به تعمیرگاه می رود.
ما با ورود به کنگره فیزیولوژی خود را درست می کنیم تنظیمش میکنیم و به راهش می اندازیم بعداً سفر را شروع میکنیم و این آموزش برای ما شروع می شود و یاد می گیریم که چطوری از آن نفس و زمینی که در اختیار داریم چه طوری بتوانیم در آن بذر بکاریم و از آن مراقبت بکنیم تا بعداً بتوانیم از آن برداشت کنیم تا حال خوب نصیب ما بشود، تا بتوانیم ثروتمند بشویم، تا بتوانیم به انرژی و آگاهی برسیم و به دیگران هم کمک بکنیم. امروز در کنگره ما می بینیم که افراد به راحتی به درمان می رسند و این باورش برای افرادی که بیرون کنگره ۶۰ هستند غیر قابل باور است.اینجا ما می بینیم و تجربه کردیم که درمان اتفاق می افتد ولی بیرون از اینجا حتی در تعریف درمان اعتیاد هم عاجز هستند. در شناخت خود مانده اند و اگر از آنها بپرسید اعتیاد کجا است و چه کاری انجام می دهد نمی دانند، ولی امروز خدا را شکر می کنم که در این بُعد زندگی با کنگره آشنا شدم و با راهنمای خوبم آقای جامی آشنا شدم و ایشان به من راه را نشان دادند و به من یاد دادند چگونه در این مسیر حرکت کنم. تشکر می کنم از آقای جامی تا آخر عمر خود را مدیون ایشان میدانم، از همسفرم تشکر میکنم که کمک کرد و خودش هم آمد کنگره سفر کرد، از راهنمای همسفرم تشکر می کنم آرامش در زندگی خود را مدیون ایشان هستم از همه اعضا خدمتگزار شعبه، ایجنت شعبه، گروه مرزبانی، تشکر می کنم که این جشن را برگزار کردند و از همه شما که شرکت کردید تشکر میکنم و در راس از جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر می کنم.
صحبت های کمک راهنمای همسفر
سلام دوستان مریم هستم همسفر ، خدا را شکر که این جایگاه را برای اولین بار تجربه مینمایم، در رابطه با فاطمه عزیز اگر بخواهم صحبت کنم چند ماهی که لژیون تشکیل داده بودیم با کمک راهنماهای جدید شروع به کار کردیم، حدوداً ۱۰نفر بودند که از لژیونهای تجلیلی به لژیون ما اضافه شدند که یکی از آنها فاطمه بود خب کار را که شروع کردیم من می دیدم که فاطمه یک گوشهای مینشیند کم کم متوجه شدم بسیار ساکت است، هر رهجویی که وارد یک لژیون میشود یک شباهتی با راهنما دارد من هم در درون خودم یک بخش وجود دارد که مربوط به سکوت من است و فاطمه آن بخش از سکوت من بود هر سوالی که می کردم فقط با بله و خیر جواب میدادند خیلی غمگین و ناراحت بود و من هم او را درک می کردم،
چند جلسه که گذشت شروع کرد به صحبت کردن با من حالا چه گفت را خودش باید تعریف کند و چه گذشت که الان این شال خوشرنگ را بر گردن انداخته، تا اینکه در آزمون کمک راهنمایی قبول شد و باعث خوشحالی ما گردید یک مدت که گذشت دیدم فاطمه در لژیون نشسته و با بچهها صحبت میکند و آنجا لبخند را در صورتش دیدم و این برای من به اندازه شالش با ارزش بود و من را خیلی شوکه کرد ،انشالله که برای خودش لژیون تشکیل بدهد و رهجویان خوب و کمک راهنما پرورش بدهد.
صحبت های همسفر
سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر، خدا را شکر میکنم که یک بار دیگر به واسطه مسافرم در این جایگاه قرار گرفتم از همه شما عزیزان خیلی تشکر می کنم که در جشن ما شرکت کردید، تشکر می کنم از راهنمای مسافرم آقای جامی و راهنمای خودم خانم مریم تشکر می کنم، از راهنمای سفر اولم خانم مریم محمدیان خیلی برایم زحمت کشیدند و این آرامش و حال خوش را که مهمان خانه ما است فقط به خاطر راهنمایی های درست این عزیزان است جای راهنمای سفر اولم خانم محمدیان خیلی خالی است انشالله هر کجا هستند سلامت باشند،
از خانم مریم خیلی تشکر می کنم اول که وارد لژیون ایشان شدم میدانستم که جای درستی نشستم ایشان به من گفتند که چه کار می خواهی بکنی الان دیگر سفر دوم است آیا می خواهی هم اینجوری بیای و بروی آزمون کمک راهنمایی نزدیک است و باید شروع کنی، خدا را شکر خیلی به من کمک کردند که بتوانم در آزمون شرکت کنم و قبول شوم در آخر از آقای مهندس تشکر می کنم که همچین بستری را برای ما فراهم نمودند تا بیایم و درست زندگی کردن را بیاموزم از مسافرم خیلی تشکر می کنم و چون در سفر اول همراهشان نبودم الان می فهمم که وجود همسفر چقدر در سفر اول لازم است تولدش را تبریک میگویم و امیدوارم که همیشه پایدار باشند.
خدمتگذاران این جلسه
تهیه و تنظیم گزارش: مسافر محمد ، مسافر محمدرضا
عکاس: مسافر محمد
مرزبان کشیک: مسافر روح الله
- تعداد بازدید از این مطلب :
892