چهارمین جلسه از دوره بیستم و سوم کارگاههای آموزشی خصوصی ویژه همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی صائب تبریزی؛ با دستور جلسه «ویژگیهایی لژیون قوی چیست؟» با استادی اسیستانت لژیون سردار پهلوان همسفر مونا، نگهبانی همسفر مهدیه و دبیری همسفر زینب، ساعت ۱۶ روز شنبه 24 مهر ماه ۱۴۰۰ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد؛
سلام دوستان مونا هستم یک همسفر؛ خیلی خوشحالم که امروز در جمع شما در شعبه تبریز حضور دارم، ممنون از ایجنت محترم شعبه، نگهبان لژیون سردار، نگهبان و دبیر جلسه و مرزبانی و کلیهی اعضا که امروز در جلسه حضور دارید و من از وجود شما عزیزان لذت میبرم و استفاده میکنم.
من امروز بهعنوان اسیستانت لژیون سردار حضور دارم اما دوست داشتم که شال پهلوانی را بهعنوان اولین باری که در شعب حضور دارم، بیندازم شاید برکت و حس و حال این شال، شامل حال این شعبه شود و به امید خدا اینجا هم پهلوان و دنور داشته باشد و ازنظر مالی پیشرفت کند. در ابتدا در رابطه با دستور جلسه صحبت میکنم که مربوط به لژیون قوی است. فکر میکنم، از دستور جلسات جدید است که آقای مهندس گذاشتهاند، خوب همه ما یا من به شخصه یاد گرفتم که لژیون قوی لژیونی است که در همهی زمینهها قوی باشد، هم ازنظر آموزش هم ازنظر لژیون سردار و هم ازنظر نظم و انضباط، ازنظر فرمانبرداری رهجوهایی که در لژیون حضور دارند و ادب و احترام نسبت به راهنمای خودشان و نسبت به مرزبانها و ایجنت شعبه و البته سیدی نوشتن که اگر اینها همگی باهم رعایت شوند، میتوانیم بگوییم که این لژیون قوی است.
من به شخصه جاهایی که دقت کردم به لژیونها طی این مدتی که خدمت داشتم، مخصوصاً در قسمت سردار، متوجه شدم در خیلی از شعبهها که تبریز هم شاید اینطوری باشد، کسانی که در لژیون آنها اعضای سردار داشتند، همانطور در امتحانات هم قوی بودند، از خیلی از موارد مثل سیدی نوشتن، نظم و انضباط هم واقعاً قوی بودند؛ یعنی انگار که اینها مثل یک زنجیره هستند که باید باهم رعایت شوند. امیدوارم که همین کمک راهنمایان عزیز و همهی عزیزان به این نتیجه برسند که در همهی امور، لژیون را قوی نگه دارند. حالا نکتهی اصلی که من در اینجا حضور دارم، دوست دارم، وصل کنم به لژیون سردار، من هرکجا که میروم، میگویم؛ نیامدهام که پول جمع کنم یا از شما پول بگیرم!
من دوست دارم که به آنجا بروم، شاید یک جرقهای در ذهن کسی زده شود که واقعاً توانمند است و توانایی مالی دارد که دنور یا پهلوان شود، چون خیلی مهم است که آن جرقه در ذهن آدم زده شود. در اتاق مرزبانی تعریف میکردم که در تهران ما یک خانمی داریم که نان میپزد و در مترو میفروشد، اولین باری که خواست، مبلغی را پرداخت کند، من فکر کردم، میخواهد یک یا دو تومان کمک کند، ولی گفت؛ نه من میخواهم عضو لژیون سردار بهصورت قسطی شوم، من اصلاً زیر بار نمیرفتم، کلی کلنجار رفتیم که قبول کردم، ایشان عضو لژیون سردار شدند و امسال گفتند؛ هشت میلیون کارت بکشید و من باز قبول نمیکردم، چون واقعاً راضی نیستیم کسی که توانایی ندارد به زندگی خود فشار بیاورد و وارد لژیون سردار شود، ولی میخواهم بگویم که ببینید به چه دیدی رسیده که به من گفت؛ دعا کنید من تا گلریزان بتوانم، دنور شوم، گفتم تو اصلاً پول هم پرداخت نکنی من در این گروه نگهت میدارم و از نظر من تو یک پهلوان هستی.
این را در اینجا تعریف کردم که کسی که در فشار مالی هست و در حاشیهی شهر زندگی میکند، وسیله ندارد و بهسختی میآید، ما هم اصلاً راضی نیستیم و بهزور این پول را از او میگیریم، اینگونه با عشق میخواهد، ببخشد. من در رابطه با مردم تبریز احساس میکنم، مردم توانمند و کاری هستند، مخصوصاً در تهران هم همینطور است، بیشتر کسبه با درآمدهای خوب و منصف همه آذری زبان هستند، به خاطر همین این توانایی را در شهر تبریز میبینم که پهلوان داشته باشد و امیدوارم استارت این کار از همسفران بخورد و خانم کمک راهنما هم که امروز اعلام کردند که دنور شدند. دوست دارم، شهر تبریز مثل شهر اصفهان که کلی شعبه در خود شهر و حتی حاشیهی شهر دارد، اصلاً استان اصفهان کلاً کنگرهی ۶۰ است. تبریز هم انشالله روزی برسد که کلی شعبه داشته باشد که اینها همه به ضلع مالی و آن قسمت بخشندگی مالی برمیگردند که به این حس برسیم. کنگره هیچ احتیاجی به ما ندارد؛ آقای مهندس بارها فرمودند؛ به خاطر خودتان میگویم که ببخشید، چون هنگام بخشش خودتان سبک میشوید، انگار باری از خودتان برداشته میشود.
همانطور که آقای مهندس همیشه میگویند؛ روی پای خودتان بایستید، مردم تبریز واقعاً به این دید رسیدهاند؛ یعنی همهی آنها مسئولیت زندگی خودشان را برعهده گرفتهاند و کار و تلاش میکنند، پس قطعاً میتوانند، پرقدرت بیایند و به امید خدا من دوست دارم که جرقهاش در همسفران بخورد و اصلاً هم سخت نیست. اولین بار آقای مهندس در آکادمی فرمودند؛ لژیون مالی پنج تومان است، من خودم با اینکه پنج میلیون را داشتم؛ ولی ترس داشتم، تازه آقای مهندس نگفتند که هرسال باید این اتفاق بیفتد که بعد شد، هرسال و بعد دنور و پهلوان هم اضافه شدند، ولی عضو شدم و بعد شرایط دنوری فراهم شد و بعد هم پهلوانی، یعنی خداوند روزی را میرساند؛ چون این مسیر یک مسیر صراط مستقیم است و تعداد زیادی از انسانها در این چرخه به رهایی میرسند و یکچیزی که به شخصه برای خودم پیشآمده است و روز چهارشنبه خانم هما هم در صحبتهایشان یک حرف جالبی زدند؛ موقعی که شال را میگرفتند، گفت؛ احساس میکنم که باید دو تا زمین دیگر هم بدهیم تا حساب و کتاب ما تسویه شود. در وادی هشتم یک قسمت بازپرداخت بدهی داریم؛ از خود، از خانواده و از جامعه. من به شخصه این را تجربه کردهام که ما خانوادههایی که مصرفکننده داریم، خسارت زیادی وارد کردیم به جامعه، به خود و خانواده خودمان کلاً و این حساب و کتاب تا تسویه شوند، زمان زیادی میبرد.
کنگره شاید از ما چیزی نخواهد؛ ولی احساس شخصی من این است که اینها با بخشش به وجود میآیند؛ یعنی من باید آنقدر ببخشم تا حساب و کتابم صاف شود. خیلی از افراد به من میگویند؛ چرا حالم بد است و فلان مشکل را دارم؟ خوب باید بگذری تا چقدر گذشتی باید آنقدر از مال خودت بگذری تا فشار بیاید، نه اینکه فشار به زندگیات بیاید یا از زندگی خودت بزنی و به کنگره بدهی، این را نمیگویم، احساس کنی که یک پول بزرگی به اینجا دادهای، چون باید یکچیز بزرگ به هستی بدهی تا یکچیز بزرگتری دریافت کنی. من احساس میکنم، کسانی که بخشش مالی زیادی در کنگره انجام میدهند، مثل این است که از خواستهی خودت میگذری، چون با مثلاً پنجاه میلیون میتوانستی به سفر بروی یا هر چیز دیگری بخری، ولی تو از خواستهی خودت میگذری و به سیستمی میدهی که انسانهای دیگر از بند اعتیاد رها شوند.
میدانید که چه حجم از انرژی به شما برمیگردد. همین پول سبد را در نظر بگیرید، من پول میاندازم در سبد که چه اتفاقی بیفتد؟ اینجا برق روشن شود یا برای قند و چایی هزینه شود و من این انرژی را از پول خودم به این سیستم میدهم، همانطور که انسانها در اینجا رها میشوند و حالشان خوب میشود، همینها دوباره به خود من برمیگردد؛ مثل یک چرخهی دایرهوار ما در اینجا یکچیزی میدهیم و یکچیزی دریافت میکنیم. شاید شعبهی تبریز کوچک باشد و خدمتها زودتر به افراد برسند؛ ولی در آکادمی فرد شاید چند هفته در نوبت باشد و خدمت به او نرسد، من میگویم؛ کسی که توانایی دارد، خدمتش را میتواند، مثلاً ۵۰ تومان به سبد بیندازد یا صد تومان اضافهتر به سبد بیندازد یا بهحساب زمین یک پولی بکشد، چون اینها خود یک خدمت هستند، حتماً نباید که خدمت جانی انجام دهد. امیدوارم واقعاً این اتفاق خوب در تبریز بیفتد و دفعهی بعد که من میآیم یا پهلوانهای دیگری به تبریز میفرستم تا حس و حال خوب آنها به شما هم برسد، تبریز هم بهاندازهی اصفهان بزرگ شود، حداقل دو تا شعبه شود یا زمینی برای خودتان بخرید. اگر تبریز از لحاظ مالی روی پای خودش بایستد و شعبه از خودش داشته باشد، من مطمئنم که صدای شما به بیرون هم میرسد. انشالله که این ضلع مالی و بخشش در اینجا اتفاق بیفتد. خیلی خوشحالم که در اینجا حضور دارم.
مرزبان کشیک؛ همسفر تهمینه
تهیه گزارش؛ همسفر پریا
تایپ مطلب؛ همسفر محدثه
ارسال؛ همسفر کبری
- تعداد بازدید از این مطلب :
3072