سومین جلسه از دوره اول کارگاههای آموزشی - خصوصی خانمهای مسافر، نمایندگی شیروان مشهد، با استادی مسافر زری، نگهبانی مسافر ناهید و دبیری مسافر فاطمه، با دستور جلسه «وادی هشتم و تأثیر آن روی من» چهارشنبه 14 مهرماه ۱۴۰۰ ساعت 15:00 آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان زری هستم یک مسافر. خیلی خوشحالم که امروز در خدمتتان هستم و خداراشکر که این نمایندگی برای خانمهای مسافر در شیروان افتتاح شد. از آقای مهندس سپاسگزار هستم و به آقا محمد و خواهرهای محترمشان که خیلی زحمت می کشند، خدا قوت میگویم.
برای من همیشه این شعر از مولوی تداعی میشود که؛
ای که میپرسی نشان عشق چیست؟
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست.
عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از درماندهای درمان کنی.
در میان اینهمه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر
به قول آقای مهندس آقای محمد اختری ازجمله کسانی هستند که میگویند عاشق را حساب با عشق است با معشوق چه حساب دارد.
ایشان سه سال تمام در این راه میآیند و میروند و همیشه لبخند روی لبانشان است، خواهران محترمشان همیشه به ما لطف داشتهاند. ما نمیتوانیم این زحمات را جبران کنیم مگر اینکه سفر خوبی داشته باشیم و به رهایی و خدمت برسیم.
دستور جلسه امروز وادی هشتم است که میگوید «با حرکت راه نمایان میشود.» آقای مهندس ۲۴ سال قبل این حرکت را آغاز کردند، شعبات بیشتری برای آقایان و خانمهای مسافر شروع به کار کرد، که انشاالله کنگره برای خانم های مسافر در همه شهرها گسترش پیدا کند و ما امیدواریم که این متد درمانی در کشورهای دیگر هم آموزش داده شود و تمام کسانی که دربند اعتیاد هستند نجات پیدا کنند.
من مسافر خسته، درمانده و رنجکشیده وارد کنگره میشوم تا به رهایی برسم، پس باید اول فرمانبرداری را یاد بگیرم و تسلیم باشم تا آنچه را که به من آموزش میدهند، باجان و دل بپذیرم. ما میدانیم که اگر نقض فرمان کنیم، در دل تاریکیها می رویم و زمانی که که بخواهیم از دل تاریکی ها بیرون بیاییم، باید فرمانبردار و تسلیم کنگره و راهنما باشیم و آموزش ببینیم.
من وقتی وارد کنگره شدم حرکت خودم را شروع کردم و آن زمان بالاترین هدفم رسیدن به رهایی بود، حال برای اینکه به رهایی مطلوبی برسم، باید اول در تمام جلسات شرکت کنم. لحظهای که نگهبان میخواند آیا در این جا مسافران دیگری حضور دارند؟ وقتی دستم را بلند میکنم، نشاندهنده این است که من حضور دارم. وقتی به من میگویند شما باید از ساعت ۱۰ تا ۱۲ داروی OT خود را دریافت کنی، من باید اول وقت کلینیک باشم و دارویم را سر ساعت بخورم، آموزشها را از راهنمایم بگیرم و سیدیها را بنویسم. این پارامترها میشود توشه راه من برای سفر دوم و یک رهایی مطلوب.
برای مثال هواپیمایی که طوفان را گذرانده یا بنزین تمام کرده، به اولین فرودگاهی که برسد چراغهای دو طرف باند را روشن میکنند، برای اینکه خلبان راه پیدا کند و فرود بیاید.
اگر ما در نظر بگیریم جان وروان من آن خلبان است و طوفانهای زیادی را گذرانده، میدانم که شما متوجه میشوید و درک میکنید من چه میگویم، چون همه ما یکجور درد کشیدیم و میگویند دردکشیده، طبیب درد است. حال هواپیما با بال های شکسته در باند فرودگاه میخواهد فرود بیاید، اگر همانطور که مرکز فرماندهی برج مراقبت فرمان میدهند عمل کند، نرم، آهسته و راحت فرود میآید و اگر نوری یا سرابی در جای دیگر ببیند، آن موقع اشتباه میکند و صدمه میبیند که در اینجا خودش مقصر است.
در کنگره راهنما چراغی در دست دارد و آموزشها را به من میدهد. اگر درست حرکت کنم راه برایم نمایان میشود و حسهایم باز و تغییر میکند و علائم راه نجات را میبینم. وقتی علائم را ببینیم به سرمنزل مقصود میرسیم ولی اگر کاهلی کنم و کار دیگری انجام دهم مطمئناً به رهایی نمیرسم.
من خودم به عینت اینها را تجربه کردم. زمانی که درست حرکت کردم نتیجه گرفتم. اوایل سفرم خیلی درگیری داشتم و هرچه راهنما میگفت، من کار دیگر میکردم تا اینکه نشستم به خودم گفتم میخواهی چهکار کنی؟! تکلیفت را با خودت روشن کن. یا رومی رومی، یا زنگی زنگی. اگر میخواهی به رهایی برسی، بسمالله برو حرکت کن.
باید بدانیم در این مسیر نیروهای منفی به زیباترین شکل ممکن میخواهند ما را از راه خارج کنند و تخریب در ما ایجاد کنند. باید آنقدر قوی آموزش ببینیم و حرکت کنیم تا شکار نشویم و نیروهای منفی را در هر شکل و لباسی تشخیص بدهیم. در این موضوع دو تا مسئله مهم است یکی رسیدن به هدف و دومی نحوه چگونگی رسیدن به هدف است. درست است که رسیدن به هدف خیلی مهم است ولی آیا به چگونگی رسیدن به هدف همفکر میکنم که چطور میخواهم به هدفم برسم؟!
تو پای در راه بنه و هیچ مگوی خود راه بگویدت که چون باید رفت
تایپ: مسافر زری، لژیون یکم، نمایندگی میخک
ویرایش: همسفر فاطمه
عکس: مسافر فاطمه –نمایندگی شیروان
ارسال: مسافر مهرانا
- تعداد بازدید از این مطلب :
1323