از فرمانبرداری تا فرماندهی؛اولین سال رهائی مسافر سعید مصیبی

سه شنبه 26 مرداد 1395

روز پنجشنبه مورخ  95/05/21 یازدهمین جلسه از دور شانزدهم سری کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره 60 نمایندگی وحید با استادی مسافر آقای بابک پاساری و نگهبانی موقت مسافر اشکان نوروزی و دبیری موقت مسافر محمد لطفی با دستور جلسه از وادی سیزدهم و تأثیر آن روی من رأس ساعت 17 آغاز بکار نمود + با شادی فراوان اولین سال رهایی مسافر سعید مصیبی رهجوی مسافر آقای بابک پاساری را جشن می‌گیریم.

 
 

سخنان استاد

در ابتدا خداوند را سپاسگزارم که در این جایگاه قرار گرفتم تا خدمت کنم. دستور جلسه وادی سیزدهم است و تأثیر آن روی من. خب روزی که من به کنگره آمدم این وادی هنوز کاملاً نوشته‌نشده بود و فقط تیتر آن بود. ما هم تصور می‌کردیم این وادی شاید مطلب خاصی ندارد. اما با گذشت زمان که جناب مهندس این وادی را نوشتند معلوم شد این وادی بسیار مهم و پیچیده است که در حد یک کتابچه نوشته‌شده است و این‌گونه مطالب اغلب زمان زیادی می‌برد تا حتی برای خود خواننده باز بشود. این‌یک جمله معانی بسیار عمیقی دارد که مفهوم کلی این وادی این است که در هر موضوعی به انتها برسیم، یک مسیر دیگر آغاز می‌شود.

یک دوستی مثالی برای من زد که خیلی برایم جالب بود و این بود که وقتی یک فرد وارد رشته‌ی رزمی می‌شود در ابتدا یک کمربند سفید می‌بندد که یعنی چیزی بلد نیست و در ادامه که فنون را آموزش می‌بیند کمربندهای رنگی گوناگون می‌بندد تا به کمربند مشکی برسد که به معنای وارد بودن در هنر است. اما در ادامه که مهارتش زیادتر می‌شود خط‌هایی روی کمربندش می‌افتد که نشانگر دان است و در انتها وقتی به‌کلی فراگرفت هنر رزمی را، مجدداً کمربند سفید می‌بندد. این کمربند هم سفید است و آن کمربند اولی هم سفید بود اما این دو جایگاه ازنظر محتوا به‌هیچ‌وجه باهم قابل‌مقایسه نیستند زیرا در اوایل بقیه می‌دانستند چیزی بلد نیست و در انتها که کمربند سفید استادی را می‌بندد همه فکر می‌کنند خیلی می‌داند اما خودش می‌داند که چیزی بلد نیست. معمولاً این است که با کسب مهارت و دانایی ما تازه متوجه می‌شویم که از علم هستی که مثل دریاست هنوز قطره‌ای هم نمی‌دانیم.

در اوایل همین‌گونه است که انسان تصور می‌کند خیلی می‌داند ولی هرچه جلوتر می‌رود، می‌بیند که یادگیری پایانی ندارد و ما هر کاری را حتی اگر به نحو احسن به پایان برسانیم بازهم باید کار دیگری را آغاز کنیم. وقتی قله‌ای فتح می‌شود در همان بالای قله که پرچم فتح را نصب می‌کنند همان موقع می‌نشینند و نقشه‌ی فتح قله‌ی دیگر را می‌کشند.

انسان‌ها یا تلاش نمی‌کنند و یا متمرکز تلاش نمی‌کنند و اصطلاحاً از این شاخه به آن شاخه می‌پرند و می‌شود گفت که خط‌های زیادی را شروع کرده‌اند ولی نقطه‌ای ته خط نگذاشته‌اند تا خط دیگر را آغاز کنند. باید نقطه‌ی تمام را پایان هر خط بگذاریم و سپس خط دیگر را آغاز کنیم.

این وادی درمجموع می‌گوید که برای انسان هرگز پایانی وجود ندارد و زندگی ما برای تمام شدن نیست بلکه در پایان هر نقطه خط دیگری آغاز می‌شود و کلاً هیچ زمانی نمی‌رسد که ما کاری برای انجام دادن نداشته باشیم که این ساختار انسان است. یعنی انسان از رفتن و پشت سر گذاشتن مسائل انرژی می‌گیرد. یکی از مهم‌ترین نکاتی که این وادی بیان می‌کند همان انسان تک‌بعدی و چندبعدی است که مثال میمون را برای انسان های تک بعدی میزند. ما گاهی این را می‌خوانیم و میگوییم چقدر نادان است آن میمونی که موز را رها نمی‌کند تا شکار بشود اما خودمان در زندگی بارها این کار را می‌کنیم. انسان‌های تک‌بعدی که فقط یک هدف را دارند بسیار آسیب‌پذیرند زیرا وقتی در راه خود به مشکل می‌خورند بجای اینکه هدفشان را از راه دیگری دنبال کنند، می‌نشینند و غصه می‌خورند یا مثلاً در این ناامیدی رو به مصرف الکل و مواد می‌آورند. زیرا آن‌ها تک‌بعدی هستند و راه‌های دیگر را نمی‌بینند. این همان فردی است که می‌تواند یک پدر خوب یا یک رفیق خوب و یا یک ورزشکار خوب بشود اما نمی‌تواند جور دیگری هدفش را دنبال کند و با تخریب خود فقط انرژی‌اش را می‌سوزاند.

و اما قسمت دوم دستور جلسه که مربوط به تولد اولین سال رهایی مسافر سعید مصیبی می‌باشد.

در ابتدا این روز را به بنیان کنگره و خانواده‌ی محترم سعید تبریک میگویم. خب سعید هم در ابتدا با حال خراب وارد کنگره شد و تخریبش هم به خاطر مصرف مواد مخدر بود. اما سعید خیلی فرمان‌بردار و جستجوگر بود و در هر نقطه‌ای که کارش به پایان می‌رسید خط دیگری را آغاز می‌کرد. وقتی‌که رها شد  یک نقطه گذاشت و خط جدیدی به نام خدمت را آغاز کرد. 

اعلام سفر

آنتی X : تریاک، روش درمان : DST، داروی درمان : OT، راهنما : آقای بابک پاساری، مدت سفر اول : 13 ماه و 06 روز، رشته ورزشی : شنا، رهایی از بند اعتیاد : 1 سال و 3 ماه و 13 روز.

آرزوی مسافر

اگر کسی، عزیزی دارد که به اعتیاد مبتلا است به درمان برسد.

سخنان مسافر

در ابتدا از خداوند سپاسگزارم که به‌واسطه‌ی رحمتش اجازه داد من این جایگاه رو تجربه کنم. از راهنمای بسیار عزیزم تشکر می‌کنم که با همه‌ی آزاری که داشتم همیشه کنارم بودند و کمکم کردند تا به این جایگاه برسم. از هم‌سفرم که من را تحمل کردند و بامحبتشان راه را برایم هموار کردند سپاسگزارم و در رأس از جناب آقای مهندس دژاکام بنیان کنگره تشکر می‌کنم. این تولدها نشانه‌ای است تا دیگران باور کنند درمان اتفاق می‌افتد و من هم در بدو ورودم به کنگره خیلی حالم خراب بود. مصرفم زیاد نبود اما خیلی به‌هم‌ریخته بودم و با همه‌کس و همه‌چیز در جنگ بودم. اعتراف می‌کنم که قبل از ورودم به کنگره هرگز آرامش نداشتم و در همه حال با خودم و اطرافیانم در جنگ بودم. با همه‌ی اینکه حال خوبی نداشتم اما جستجوگر بودم و فرمان‌بردار محض راهنمایم بودم که همین باعث شد مشکلاتم را حل کنم و به این نقطه برسم. 

 

امروز این حس خوب و آرامش معنوی که در زندگی و خانواده‌ام دارم را مدیون کنگره هستم. همیشه با خودم می‌گفتم که آیا من هم می‌توانم تولد بگیرم و امروز به این جایگاه رسیدم. من فقط فرمان‌بردار بودم و با همین فرمان‌برداری امروز حسی را تجربه می‌کنم که قبلاً هرگز تجربه نکرده بودم.