حکایت ما بندگان با خالق خود یعنی پروردگارمان حکایت کودکی است که از مادر خود جدا گشته و این کودک (بندگان) از دوری مادر (خدا) به مشکلات فراوانی برخورد میکند؛ یعنی بعد از مدتی ناتوان و بیحوصله و بیقرار گشته و از دوری مادر چشمانش دیگر نوری ندارد و کم سو شده و کل انرژی خود را از دست داده و پاهایش توان راه رفتن ندارد و کل امید خود را برای زندگی از دست داده است؛ بنابراین 2 طبیب برای کودک میآورند:
طبیب اول که همان شیطان است میگوید تا میتوانید برای این کودک اسباببازی بیاورید و سر این کودک را با اسباببازیهای مختلف گرم کنید تا مادر از یاد این کودک برود؛ که آن اسباببازیها در زندگی ما همان هوسرانی و شهوترانی و مواد مخدر و مشروبات الکلی و تمام کارهای ضد ارزشی است؛ طبیب دوم که همان قرار گرفتن در مسیر هدایت الهی مانند کتاب آسمانی (قرآن) و کنگره و تمام چیزهایی است که ما را به خالق خود نزدیکتر میکند، میگوید برای اینکه این کودک به آرامش و آسایش برسد کلّ این اسباببازیها را از آن کودک بگیرید و فقط کودک را به آغوش گرم مادرش برگردانید که تمام مشکلاتش حل خواهد شد؛ اگر ما در مورد کنگره بخواهیم بهدقت تفکر کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که کل هدف کنگره همانطور که در دعاهایمان هم میگوییم رسیدن به خالق خود است؛ به امید آن روز که بتوانیم در جریان هدایت الهی قرار بگیریم.
نویسنده: مسافر امید مراد زاده
منبع کنگره: نمایندگی استاد معین
- تعداد بازدید از این مطلب :
1844