English Version
English

دروازه اعتیاد

دروازه اعتیاد

من در سال 1382 بعد از خدمت سربازی به سمنان برای کار آمده بودم  و بعد از چند ماهی توسط همکارانم با موادی به نام تریاک آشنا شدم که تا آن روز تریاک را از نزدیک ندیده بودم.  در اوایل ، مصرف کردن مواد برایم  خیلی لذت بخش بود ولی هیچ چیزی از نئشگی و خماری نمی فهمیدم .

فقط برای تفریح موادمصرف می کردم تا چند ماه مصرف مواد را ادامه دادم ولی از تریاک هیچ چیزی نفهمیدم  من همیشه فکر می کردم که اگر کسی برای چند بار مواد مصرف کند معتاد می شود ، ولی من چند ماه این کار را انجام دادم معتاد نشدم و باورم شد که من با بقیه فرق می کنم . به هر حال دیگر تریاک کشیدن برایم بی معنی شده بود شاید بعضی موقع تریاک هم داشتم ولی مصرف نمی کردم . تا اینکه با یکی از بستگانم برای کاری به تهران  رفتیم ومجبور شدیم شب را هم آنجا خانه یکی از آشنا ها  بمانیم . بعد از شام دیدم که صاحب خانه بساط مواد را پهن کرد و آن مواد چیزی نبود جز شیشه .

آن شب تا دیر وقت شیشه مصرف کردم  وحتی فردا صبح که می خواستیم برگردیم شیشه مصرف کردم . چند روز حالم خوب نبود من فکر می کردم از خستگی  شاید باشد اگر استراحت کنم حالم خوب می شود چون باورم این بود که مواد هر چی باشد جسم من بر آن غلبه می کند و واکنشی نشان نمی دهد مثل مصرف تریاک. ولی این طور نبود به هر حال چند روزی گذشت احساس پوچی و خله در خودم  به وجود آمد هر کاری می کردم نمی توانستم  خلا درونم را پر کنم خلاصه بعداز گذشت دو سال ازدواج کردم تا چند ماه اول زندگی مشترک مان بد نبود ولی بعد از مدتی توسط یکی از همکارانم که او هم مصرف کننده مواد بود با موادی به نام کراک آشنا شدم و بعد از چندین بار مصرف با خودم گفتم که این دیگه آخرشه هر چی که هست تو دنیا همین کراک هست .

چون طریقه مصرفش راحت و بی درد سر و بو هم نداره و هر کجا هم می شود مصرف کرد دیگه راحت شده بودم 

احساس پوچی در من کاملا از بین رفته بود  چند ماه اول  از درون سر حال بودم  اگر هم برای مصرف کراک پیدا نمی کردم از داروخانه قرص ترامادول تهیه می کردم و چند تا یک دفعه می خوردم تا سرحال شوم  . این موضوع چند ماه نگذشته بود که همسرم  متوجه رفتار و حرکات من شد و شک کرد چند وقت مرا تحت نظر داشت . تا اینکه یک   روز همسرم به من گفت که اگر واقعا تو مواد مصرف می کنی بگو من هم در کنارت هستم تا بتوانیم راهی برای ترک پیدا کنیم .

ولی باز هم من طفره می رفتم و منکر می شدم آخه من تازه چیزی که مدتها بود دنبالش بودم را به دست آورده بودم (کراک) تا اینکه یک روز همسرم  با یکی از بستگانم برای زیارت به امامزاده در نزدیکی خانه ما رفته بودند ، وقتی که وارد امامزاده شده بودند چند نفر حضور داشتند و حرف از درمان اعتیاد و تخریب های اعتیاد می زدند . همسرم با یکی از آنها در مورد من صحبت کرد و آن در جواب گفت که باید خودش بیاید تا ببینیم مواد مصرفی آن چیست و یا او مواد مصرف می کند یا نه ؟

همسرم این موضوع را با من درمیان گذاشت و با اصرارهمسرم گفتم باشه میریم  و قرار شد روز سه شنبه هفته آینده با هم بریم. یک هفته بعد روز سه شنبه ساعت پنج بعد اظهر به اجبار رفتم  و دیدم چند نفر از تهران همه هفته می آیند برای درمان اعتیاد .

ازمن سوالاتی پرسیدند چون من حال خوشی نداشتم  به دروغ گفتم  مواد مصرفی من قرص ترامادول هست البته آنها بهتر از حال من با خبر بودند و می دانستند اوضاع و احوال من نمایان گر چیز دیگری بود .

 

 منبع کنگره 60: وبلاگ نمایندگی سمنان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .