English Version
English

کجا بودم ، کجا هستم

کجا بودم ، کجا هستم
در دعای کنگره میخوانیم که (...... خداوندا! تاریکی ها را تجربه کرده ایم ....) حقیقتاً واژه تاریکی بهترین توصیف دورا ن مصرف است .من در دوران مصرف مجبور به پنهان کردن ویا دروغ گویی بودم و لذا حسم آلوده به ضدارزشها بود .با آلوده شدن حس عقل نیز نمی تواند درست فرمان بدهد ،به همین دلیل همیشه با کوهی از مشکلات و گرفتاری ها مواجه بودم و زندگی ناآرام و بی حس و حالی داشتم .

از میهمانی ها دوری می کردم ودر کمتر جمعی حاضر می شدم .با کسی جوششی نداشتم و حال و حوصله گپ زدن با کسی را نداشتم .در گوشه ای میخزیدم و خود را از نگاه دیگران پنهان میکردم .من حتی به ندرت چهره خود را در آینه میدیدم ، چرا که از چهره بی روح و پریشان خودم عصبی میشدم .

انگار که هیچ خونی در صورتم نیست و رنگ پریده و چشمانی گود رفته و تکیده و لاغر ...

من وقتی خودم از دیدن چهره خودم بیزار بودم و وقتی که هیچ شوره و حالی در وجودم  نداشتم چگونه دیگران می توانستند از هم صحبتی با من لذت ببرند ؟

مشکل دیگری که در زمان مصرف داشتم ترس ،ناامیدی و حقارت بود .

از اینکه با تمام وجود وابسته به یک گرم یا دو گرم مواد بودم ،احساس پوچی ،حقارت و نا امیدی می کردم .

از اینکه باید در هر لحظه مواد همراه خود داشته باشم احساس ترس می کردم .

نشئه که بودم تصمیم به ترک می گرفتم و خمار که می شدم فراموش می کردم . از اینکه مجبور بودم از خانواده و بستگانم پنهان کاری کنم ، احساس شرم و گناه می کردم .

از اینکه نمی توانستم مثل افراد عادی زندگی کنم و از اینکه همه اعمال و رفتارم وابسته به مواد بود احساس پوچی می کردم .

مسائل و مشکلات زیادی داشتم که بیان آنها مثنوی هزار من کاغذ است .

در بدو ورودم به کنگره و با گدشت چند روز از سفرم ،اعتماد به نفس پیدا کردم و امید به درمان در وجودم نمایان شد .روز به روز اطلاعات و آگاهی بیشتری نسبت به مواد مخدر و جسم و روان و جهنبینی پیداکردم .

کم کم حس و حالم عوض شد و چهره ام تغییر کرد .گرمای وجودم را حس می کردم . دیگر از دیدن جمع فراری نیستم .حرف زدن در جمع را یواش یواش تجربه کردم ، در صورتی که در دوران مصرف نه می توانستم و نه می خواستم حتی چند کلمه صحبت کنم .

کم کم صبر و تحمل را یاد گرفتم و نشستن در حضور دیگران را پیدا کردم  .

در دوران مصرف خیلی عجول بودم و حوصله گوش کردن به حرف دیگران را نداشتم در صورتی که الان بیش از دو ساعت در جلسات کنگره و لژیون می نشینم و به صحبت های راهنما و یا مشارکت دیگران گوش می دهم .نسبت به دوران مصرف بسیار منظم و مرتب تر شده ام .

تلاش می کنم که تفکر و تعقل را در زندگی ام جاری کنم .امید بسیاری به درمان و تعادل دارم .

در این مدت هفت ماهی که به کنگره می آیم حتی یک لحظه از ادامه سفر ، خسته یا دلسرد نشده ام بلک هر روز به روز با میل و اشتیاق و انرژی بیشتری به کنگره می آیم و از بودن در کنگره و لژیون انرژی می گیرم . وقتی راهنمایم را می بینم و یا وقتی دوستان سفر دومی را می بینم امید و انگیزه ام به رهایی بیشتر و بیشتر می شود .

در کنگره با مفاهیم جدیدی آشنا شده ام ،فهمیدم که اگر حس پاک و قوی داشته باشم ، بهتر می توانم تعقل کنم و بهتر می توانم برای امورات زندگی ام تصمیم گیری کنم .

مواد مخدر بدلیل آنکه پنهان کاری و دروغ بهمراه دارد ، حس را آلوده می کند . در این مدت هفت ماه که از سفرم می گذرد ، حتی یک لحظه هم به فکر استفاده از مواد نبوده ام چرا که هیچ نیازی به آن احساس نکرده ام .

دارویی را که کنگره برایم تجویز کرده است مصرف می کنم . از روزی 5/16 سی سی در ابتدای ورودم به روزی 5/4 سی سی در حال حاضر رسیده ام و نمی خواهم شعار بدهم که خیلی بیزحمت و راحت به این میزان مصرف رسیده ام ، نه ، هرگز ! راحت نبوده ولی غیر قابل تحمل هم نبوده و در این مدت بهتر از دوران مصرف به کارهایم رسیده ام ،و انرژی و شور و نشاطم بیشتر شده ، روابط خانوادگی ام با همسر و فرزندانم خیلی خیلی بهتر شده ، روابط اجتماعی ام بسیار دلگرم کننده شده است .

علاقه ام به زندگی و درست زندگی کردن افزایش داشته ، خواب و خوراک و ورزش و گردشم طبیعی است .

با اینکه 55 سال از عمرم گذشته و بیش از 23 سال مصرف کننده مواد بوده ام و در چند سال آخر روزانه 6 الی 7 گرم تریاک مصرف می کردم ، با این حال در این مدت 7 ماه لحظه ای احساس دلسردی و ناامیدی نداشته هام و همه این شور و حال و انرژی را مدیون کنگره 60 و آقای مهندس دژاکام و راهنمای خوبم می باشم .

 

 

نویسنده : مسافر محمد رضا

منبع کنگره 60

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .