یادم میآید که وقتی در دوران کودکی و نوجوانی به سر میبردم و مشغول تحصیل علم و دانش بودم و یا درواقع دانشآموز بودم و با انواع درسها دستوپنجه نرم میکردم، از خیلی از اطرافیانم و یا رادیو و تلویزیون میشنیدم که میگفتند:
معلمی شغل انبیاست.
و این کار اجر معنوی فراوانی در پی دارد و آموزشوپرورش دیگران تبعات بسیار مثبتی را در پی دارد ولی سؤالی که همیشه در ذهن من تردد میکرد و هیچ جوابی برایش پیدا نمیکردم این بود:
چرا اکثر این قشر زحمتکش و دلسوز اینقدر پژمرده و افسرده هستند؟
چرا همیشه آثار خستگی و خمودگی در چهرۀ ایشان موج میزند؟
مگر نه اینکه انبیا به خاطر وجود پیوند معنوی که باقدرت مطلق داشتند همیشه از چهرهای شاداب و نورانی برخوردار بودند و همین انتقال داشتههایشان به مردم عامی باعث این وضعیت شده بود. پس چرا اکثر معلمین زحمتکش ما از این قضیه تا حد زیادی فاصلهدارند؟
با کندوکاو فراوان و گرفتن آموزشهایی در جهت پیشرفت خودم و گذراندن چندین سال از عمر گرانبها و روشن شدن نقطۀ تفکر در درونم و ریزتر شدن در این موضوع به این نتیجه رسیدم که ازآنجاییکه زندگی بر پایۀ اضداد میباشد و هیچچیز بهصورت یکطرفه اتفاق نمیافتد و امکان ندارد که کسی چیزی را ببخشد بدون اینکه در آینده اتفاق مثبتی برای وی رخ دهد و پاداش عملش را چه مادی و چه معنوی بگیرد، این قشر زحمتکش که هم میتوانند معلم دبستان، دبیرستان، استاد دانشگاه و یا کمک راهنمایان و راهنمایان کنگره 60 و یا هر شخص دیگری که درصدد آموزش دیگران قدم برمیدارد، اگر فقط به فکر آموزش دادن به دیگران باشند و فکر کنند که وظیفۀ شان درس دادن به دیگران است ؛
و خودشان از این امر یعنی آموزش گرفتن مستثنی هستند دچار سکون و یا عقبگرد میشوند و به نظرم میآید که این خمودگی و افسردگی و پژمردگی به این موضوع ربط مستقیم پیدا میکند. چرا که همۀ انسانها برای آموزش و بعدازآن خدمت به دیگر انسانها پا به هستی میگذارند ولی وقتی موضوع یکطرفه باشد از این قبیل مسائل اتفاق میافتد ولی شاید خیلی از ما مشکلات اقتصادی و اجتماعی و خانوادگی را بهانه قرار دهیم و دلیل این پژمردگی را به آنها ربط دهیم ولی بازهم روی موضوع این خط بطلان نمیکشد که:
کسی که در حال آموزش باشد میتواند بهتمامی مشکلات غلبه کند.
وقتیکه فقط از بعد اقتصادی به این امر نگاه کنیم و دیگر زوایای آن را در نظر نگیریم ممکن است به هزار و یک توجیه متوسل شویم.
کسی که بهصورت مداوم در حال آموزش گرفتن میباشد باوجود تمامی مشکلات میتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد و بهقولمعروف در گلنماند و کاسۀ چه کنم چه کنم در دست نگیرد.
بسیاری از راهنمایان و کمک راهنمایان کنگرۀ 60 هم باوجود مشکلات زندگی از چهرهای خندان و بشاش و مثالزدنی برخوردار هستند،
-
مگر این افراد معلم نیستند؟
-
مگر خانواده ندارند؟
-
مگر با مشکلات جامعه و زندگی دستوپنجه نرم نمیکنند؟
جواب همۀ این سؤالات در این جمله است که:
این افراد فقط برای آموزش دیگران این کار را انجام نمیدهند و همیشه اولازهمه خودشان را ملزم به آموزش گرفتن میدانند.
وگرنه زیر بار سنگین مشکلات زندگی که در حال رفتن است له میشوند، همین قضیه باعث شده که علاوه بر رسیدن و پرداختن به امور زندگی شخصی و گذشتن و حل کردن مسائل زندگی خود به خدمت برای رسیدن دیگران به این حال تمام تلاش خود را بکار گیرند.
اینهاست که باعث میشود چهرۀ فردی که بهصورت مداوم در حال آموزش گرفتن است با چهرۀ فردی که فقط به قول خودش در حال آموزش دادن دیگران است و هیچ آموزش جدیدی نمیگیرد بسیار تا بسیار فرق کند.
چهرۀ فرد در حال آموزش گرفتن روزبهروز شکفتهتر و سرحالتر و بشاشتر میشود و چهرۀ فردی که فقط در حال آموزش دادن است روزبهروز پژمردهتر و شکستهتر میشود.
بیاییم این موضوع را فراموش نکنیم که همۀ ما معلمی هستیم برای دیگرانی که در اطرافمان هستند و نگاهشان به ماست و هم از گفتار ما و هم از رفتار ما آموزش میگیرند.
اگر آموزش نبینیم و فقط به خیالمان آموزش بدهیم به عاقبت خوبی دچار نمیشویم و معلوم نیست که چه بر سرخود میآوریم.
پس نتیجه میگیریم:
اول آموزش میگیریم و بعد دیگران آن چیزی را که باید از ما بیاموزند از گفتار و رفتار ما پیدا میکنند.
سعی کنیم معلم خوبی باشیم با چهرهای خندان، نورانی و جذاب.
نویسنده کنگره 60: مسافر مازیار اعرابی
منبع کنگره 60
- تعداد بازدید از این مطلب :
3509