سلام دوستان سمیه هستم یک همسفر
از اینکه خودم را به عنوان همسفر اعلام میکنم خوشحالم، چون همیشه سعی کردم برای همسرم یک همسفر باشم. من و همسرم به سبک سنتی ازدواج کردیم؛ یعنی توسط خانوادههایمان آشنا شدیم و خوشبختانه در زندگی زناشویی موفق و خوشحال بودیم. من به عشق بعد از ازدواج اعتقاد دارم. ما همدیگر را خیلی دوست داریم و خوشبختی ما زمانی کامل شد که خداوند پسرمان را به ما هدیه داد. چهار سال اول زندگیمان مشکل خاصی نداشتیم و زندگی خوب و آرامی داشتیم تا اینکه همسرم از سر ناآگاهی و اینکه مواد اعتیاد ندارد دچار مشکل شد. بعد از اینکه همسرم مصرفکننده شد خیلی تلاش کردیم تا به آرامش قبلی برسیم و خیلی سختی کشیدیم که با چند سطر نمیشود آن را روی کاغذ آورد. صحبت هفت سال زندگی از دست رفته است ولی هر چه که بود گذشت. ما در این مدت خیلی راه را امتحان کردیم. از دکتر روانشناس بگیر تا کلینیک درمان اعتیاد ولی متأسفانه بیفایده بود و ترکهای ناموفق با بازگشتهای دوباره به همراه افسردگی که همسرم دچار آن شده بود. همسرم مثل شمع جلوی چشمم آب میشد. میدانم که شما هم طعم این تجربه تلخ را چشیدهاید که عزیزانتون جلوی چشمتون آب بشن و از دستتون کاری بر نیاد. خیلی دردناکه! و من جز قصه خوردن و دعا کردن کاری از دستم برنمیآمد و با اینکه خودم هم از این اوضاع خسته و کلافه شده بودم، همیشه به همسرم میگفتم ما بالاخره یکراهی پیدا میکنیم و تو درمان میشوی و به خاطر داشتههایم خدا را شکر میکردم. گاهی به خاطر مشکل همسرم کم میآوردم و شکایت میکردم و ناامید میشدم ولی دوباره خودم را جمعوجور میکردم، چون معتقدم انسان به امید زنده است. تا اینکه خدا جواب دعاهایم را داد و توسط برنامه شوک با کنگره 60 آشنا شدم و از طریق اینترنت آدرس نزدیکترین شعبه به ما که شعبه استاد معین بود را به همسرم دادم.
همسرم چون هیچ ذهنیتی و شناختی از اینجا نداشت به من گفت خودم می رم تا ببینم چجور جایی هست؟ به کنگره رفت و مشاوره شد و گفت می خوام برم و بعد هم راهنما انتخاب کرد و به کنگره میآمد. سفر خوب و منظمی نداشت من هم به همین دلیل به کنگره نمیآمدم. بعد از مدتی خود همسرم به من پیشنهاد داد تا به کنگره بیایم و به من گفت همسفران اول برای آرامش خودشون و بعد برای کمک به مسافرانشون به اینجا میآیند اگر دوست داری سری بزن ببین چی می شه. من هم قبول کردم. اولین جلسه حضورم به این مکان مقدس مصادف بود با استادی آقای مهندس دژاکام. آرامش عجیبی در چهرهی ایشون بود. تمام حرفهاشون به دلم نشست و اینجا همون جایی بود که میتوانست ما رو نجات بده. تصمیم گرفتم به کنگره بیام. بعد از دعای کنگره خانمی کنار من نشسته بود. دستم رو به گرمی فشرد و پرسید تازهواردی؟ خوش اومدی.
اون خان خانم ربیعی عزیز بود. البته اون روز ایشون رو نمیشناختم ولی انرژی مثبت زیادی ازشون گرفتم. بعد از سه جلسه که دیدم ایشون راهنما هستند، تصمیم گرفتم رهجوی خانم ربیعی بشم. در این مدت کوتاه که به کنگره میام خیلی چیزها از ایشون یاد گرفتم و از خانم ربیعی ممنونم که همیشه با صبر و حوصله به صحبتهای من و خواهر لژیونی هام گوش میدهند و با راهنماییهای خوبشون راه رو برامون هموار میکنند. امیدوارم بتونم از این آموزشها برای تربیت فرزندم استفاده کنم. آخه می دونید من هیچوقت دوست نداشتم که پسرم بدونه پدرش یک مصرفکننده هست و میترسیدم روش تأثیر بدی بگذاره. ولی خوب او خیلی با هوشه و متوجه مشکل پدرش شده بود و فقط به روی من نمیآورد و به هیچچیزی نمیگفت. الآن نظرم عوض شده و دوست دارم بیشتر به کنگره بیاد و گاهی اوقات سیدیهایی رو که براش قابل درکه میگذارم تا بیشتر با مسائل آشنا و آگاه بشه چون همه کسانی که گرفتار اعتیاد میشوند از سر ناآگاهی هست.
و به امید خدا آینده روشنی برای خودش رقم بزنه.
به نظر من کنگره خیلی مکان مقدسیه چون برای انسانهایی که اشتباه کردند و مسیر رو اشتباه رفتند ارزش قائله. اینجا خبری از تحقیر و ترحم نیست اینجا همه به هم امید، عشق، مهر، عاطفه و آموزش میدهند. اینجا حتی از کلمه معتاد هم استفاده نمی شه بلکه از کلمه مسافر و همسفر استفاده می شه و راه درست رو بهت نشان میدهند. کنگره با راهکارهای مهندس دژاکام و کمکهای خانوادهی محترمشون و راهنمایان عزیز تونسته به مردم یاری برسونه و خیلیها رو از عذاب به آرامش و از ظلمت به روشنایی برسونه و زندگی از دست رفتشون رو بهشون برگردونه. با خواندن کتاب و مقالات و وادیهای استاد عزیز مهندس دژاکام نه تنها درمان اعتیاد برای ما انجام می شه بلکه آموزشها و مهارتهایی که در کنگره کسب میکنیم باعث می شه مسیر درست زندگی کردن رو پیدا کنیم و به خداوند نزدیکتر بشیم. از بنیان گزار کنگره 60 مهندس دژاکام و همه عزیزانی که بی چشم داشت به ما کمک میکنند کمال تشکر را دارم و امیدوارم بعد از رهایی همسرم بتوانیم قدم در راه این عزیزان بگذاریم و بتوانیم در کنگره خدمت کنیم تا هم حال خودمان خوب باشد و هم توانسته باشیم گوشهی کوچکی از زحمات این فرشتگان بیبال زمینی را جبران کنیم. از راهنمای عزیز خودم و راهنمای بزرگوار همسرم نیز تشکر میکنم. مسافرم هم به لطف خدا و کمک راهنمای بزرگوارش بهتر شده و الآن مدتی است که خوب سفر میکند. امیدوارم بتوانم آموزشهایی که در اینجا میگیرم کاربردی کنم و بتوانم به جایی برسم که معنای وادی چهاردهم را با تمام وجود حس کنم. آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است. راستی کنگره یکچیز ارزشمند دیگه هم برای من داشته و آن دوستان خوب و هم لژیونیهای عزیزم هستند. دوست دارم به آرامش برسند و مسافرانشون هم به رهایی بیبازگشت. دوستشون دارم و براشون از خدا بهترینها رو می خوام. خلاصه در یک کلام اینجا قطعهای از بهشته. از خدا ممنونم که این مسیر رو جلوی پای من قرار داده تا دوباره به آرامش برسم.
همسفر سمیه مردعلی
منبع: وبلاگ همسفر ربیعی
- تعداد بازدید از این مطلب :
3426