1- لطفاً خودتان را معرفی نمایید؟
ربابه بلاغی هستم. همسفر پرویز بلاغی. مسافرم با تخریب شیره و تریاک وارد کنگره شد. مدت سفر اول 13 ماه و 4 روز با راهنمایی آقای اکبر علیرضایی، مدت رهایی دو سال و پنج ماه و ده روز
2- زمانی که خبر قبولی در آزمون کمک راهنمایی را شنیدی چه حسی داشتی؟
خدا را شکر کردم و سجده شکر بهجا آوردم، از خوشحالی گریه کردم، چون برای من کار غیرممکنی به نظر میرسید و یکی از آرزوهایم بود. همیشه فکر میکردم آرزوها در خواب اتفاق میافتد، رهایی مسافرم، سلامتی خودم، این حس قابل توصیف نیست حس عاشقانهای بود؛ مانند رسیدن قطرهای آب به اقیانوس. بهترین لحظه زندگی.
3- ربابه جان شما از افرادی هستی که تقریباً تمامی خدمتها را در کنگره تجربه کردی، کدام خدمت را بیشتر از همه دوست داشتی؟
مشاوره کردن را خیلی دوست دارم. چون میتوانم راهی را که رفتم و تجربه کردم را به تازه واردین نشان بدهم.
4- انگیزه شما برای کمک راهنما شدن چیست؟
بالاترین آرزو و انگیزهی من به آرامش رساندن و کمک کردن به افرادی است که به کنگره میآیند چون خودم با راهنماییها و آموزشهای راهنمای خوبم به آرامش رسیدم و رهایی مسافرم، آرامشی که دارد و خدمتهایی که انجام داده برای من انگیزه شده.
5- یک خاطره از سفر اول و خاطرهای از سفر دومت برایمان بگو؟
ماههای اول بود موقع ورودم به کنگره در لژیون خانم ارشدی قرار گرفتم ایشان بعد از مدتی به علت بیماری پدرشان مرخصی گرفتند و من سعادت آشنایی لژیون خانم ترانه را پیدا کردم. یک روز گرم تابستان بود و ماه رمضان و من به صورت امتحانی روزه گرفتم وهمان روز لژیون خدمتگزار بودیم بعد از اتمام مراسم خانم ترانه از من خیلی تشکر کردند و من از آن خدمت و از آن تشکر حس خوبی پیدا کردم و حس کردم در حال پروازم؛ اما در سفر دوم بهترین خاطره همان روز تولد ما بود همگی با لباسهای سفید با تمامی فرزندانم و مسافرم از عزیزانی که به ما کمک کرده بودند تشکر کردیم و من فرصتی پیدا کردم که از پسر بزرگم در جمع حلالیت بطلبم چون برای او مادر خوبی نبودم.
6- اگر سؤالی است که دوست داشتی از شما بپرسم و نپرسیدم بگویید؟
موضوعی که همیشه عاجز آن بودم، این بود که بلد نبودم از کجا باید، شروع کنم ولی از خدا کمک خواستم و همیشه سپاسگزاری کردم، خواستم که راه را به من نشان دهد و بهترین را که صلاح من است جلوی، پایم بگذارد و معجزهای که در دعا از خداوند است و از کمک خواستن از خدا است در هیچچیزی نیست.
7- کلام پایانی:
از آقای مهندس و خانم آنی سپاسگزارم. همچنین از آقای امین و راهنمای گرانقدرم خانم ترانه حیدری سپاسگزارم. از زحمات خانم آرزو خلج نیز بسیار سپاسگزارم.
منبع: وبلاگ همسفر ترانه حیدری
- تعداد بازدید از این مطلب :
3795