سلام دوستان حسام هستم یک مسافر.
شاید این جمله را زیاد شنیده باشیم که می گویند:
خداوندا، حکمتت را نصیب آنهایی کن که میفهمند. برای ما که نمیفهمیم فقط معجزه کن.
اما آیا واقعاً همینطور است؟
آیا واقعاً نمیفهمیم؟
آنهایی که میفهمند انسانهایی فضایی هستند یا مریخی؟
آیا اگر قرار بر نفهمیدن بود خداوند ما را انسان میآفرید؟
ازنظر من این طرز تفکر کاملاً نادرست میباشد.
اگر یک لیوان ساخته میشود، قطعاً ساخت لیوان دلیلی دارد. دلیلش هم خوردن آب بهصورت آسانتر
میباشد. همینطور خودرو که صرفاً جهت حملونقل میباشد یا ترازو که به جهت سنجیدن میزان وزن اشیا
میباشد.
بنابراین هر چیزی که در جهان هستی اعلام موجودیت میکند قطعاً کاربردی دارد. اگر کاربرد نداشته
باشد، بنابراین اعلام موجودیت هم نمیکند.
انسان هم به همینگونه است. اینکه از یک اسپرم و یک تخمک که بسیار بیاهمیت به نظر میرسد جنینی تشکیل میشود
، نمو میکند و رفتهرفته جنینی که توانایی انجام سادهترین کارها را ندارد، پس از گذشت
سالیان متواری تبدیل به انسانی برومند باعقل و اندیشهای سالم میشود، آیا ازنظر شما میتواند بی
دلیل باشد!
یک باتری قلمی که از تکهای زغال و یک روکش فلزی ساده تشکیلشده است کاربرد برقرسانی
سیار دارد.
با این اوصاف انسانی که برای به وجود آمدنش اینهمه مراحل بسیار بسیار تخصصی و پیچیده انجام
میگیرد میتواند بیهوده پا به عرصه حیات بگذارد!
بنابراین قطعاً بودن یکایک ما انسانها بر روی کره خاک دلیلی قاطع دارد که شاید خود بیاطلاع باشیم.
حال این سؤال پیش میآید که بودنمان به چه علت است؟!
تابهحال به اثرانگشت سبابه خود دقت کردهاید؟!
اثرانگشت ما در این جهان هستی بین اینهمه انسان مفرد میباشد. این موضوع صرفاً به خاطر شناخته
شدن آدمها در اداره پلیس و دیگر مکانها نیست. مقداری بیشتر که به این موضوع بنگریم متوجه میشویم
که اثرانگشت ما در دنیا یکی است، بنابراین هر یک از ما در دنیا برای خالق خود یکی هستیم. خداوند
توانایی خاصی را درون مخلوقاتش قرار داده است که توانایی هر فرد در دنیا تنها مخصوص همان فرد
میباشد؛ اما اینکه آن توانایی خاص چیست را خود باید پیدا کنیم. دقیقاً همانطور که خداوند میفرمایند از تو
حرکت، از من برکت؛ یعنی اگر برای یافتن سر درون خود تلاش خود را بهکارگیریم مطمئناً نیروی مافوق
ما را یاری خواهد کرد.
هرکسی را بهر کاری ساختند... مهر آن را در دلش انداختند
اینکه من صرفاً به امید معجزه و راحتطلبی زندگی کنم مطمئن باشم که رفتهرفته از صحنه روزگار
حذف خواهم شد. چون همانطور که گفتم هر چیزی جهت انجام رسالتی از طرف خداوند به وجود آمده
است؛ بنابراین اگر نداند که برای چه آمده و قرار است که چهکاری انجام دهد بهگونهای مجبور است که
از بین برود. برای ملموس شدن موضوع تصور کنید که به رستوران میروید و گارسون رستوران به شما
میگوید چه چیزی میل میکنید؟
شما میگویید نمیدانم. پس از گذشت دقایقی مجدداً به شما میگوید که چه میل میکنید و همچنان شما
نمیدانید.
برای بار سوم گارسون نزد شما آمده و باکمال احترام به شما میگوید اگر نمیدانید که میخواهید چه
غذایی میل کنید لطفاً از رستوران خارج شوید. اگر بازهم در برابر این کلام مقاومت کنید شمارا بهزور
بیرون خواهند انداخت.
زندگی هم به همین شکل است. اگر هدفی نداشته باشیم و ندانیم که قرار است چهکاری انجام دهیم
چند بار متذکر میشوند و برای بار آخر حذفمان میکنند.
پس به دنبال تواناییهای خود بروم و بدانم که قطعاً از نیرویی برخوردار هستم که تنها مخصوص
شخص من است.
از پرداخت برج به برج کرایهخانهام دلخور نشوم، بلکه بگویم خدایا شکرت. این یعنی من خانهای دارم که
باید کرایهاش را بدهم.
از خر و پف شبهنگام شوهرم، غر زدنهای همسرم، گیر دادنهای پدر و مادرم دلخور نشوم، بلکه
بگویم خدایا شکرت. این یعنی آنها زندهاند که به من گیر بدهند.
از پرداخت شهریه برج به برج پسرم دلخور نشوم، بلکه بگویم خدایا شکرت. این یعنی او به دانشگاه برای
کسب علم میرود.
از تنگ شدن لباسها بر تنم گله نکنم، بلکه بگویم خدایا شکرت. این یعنی من غذای کافی برای خوردن
دارم. از خستگیهای پایان روز عصبی نشوم، بلکه بگویم خدایا شکرت. این یعنی من توان سخت کوشیدن را دارم.
از شستن و اتو کردن هرروز لباسهایم خسته نشوم، بلکه بگویم خدایا شکرت. این یعنی من لباسی
برای پوشیدن دارم.از خرید هدایای سالیانه دلخور نشوم، بلکه بگویم خدایا شکرت. این یعنی من عزیزانی رادارم که برایشانهدیه بخرم.
از مریض شدن ناراحت نشوم، بلکه بگویم خدایا شکرت. این یعنی یادم باشد که اکثر مواقع سالم هستم.
از تصادف کردن در خیابان ناراحت نشوم، بلکه بگویم خدایا شکرت. این یعنی من ماشینی دارم که با آن
تصادف کنم. از صدای زنگ هر صبح تلفنم ناراحت نشوم، بلکه بگویم خدایا شکرت. این یعنی من هنوز زندهام.
و از پیش آمدن مشکلات و سختیهایی که خداوند در برابرم قرار میدهد ناامید نشوم و به ستوه نیایم، بلکه بگویم خدایا شکرت. این یعنی مرا دوست داری.
دقیقاً همانند راهنمایی که آن رهجویش را که بیشتر دوست دارد البته به نسبت عملکرد خود رهجو
بیشتر هم به آن گیر داده و بازخواستش میکند. اگر اینگونه به زندگی بنگریم آنگاه متوجه خواهیم شد که نوع نگرش ما چه مقدار در زندگی ما تأثیرگذاراست و آنگاه از لذت زیبای روشنفکری بهرهمند خواهیم شد و متوجه میشویم که زندگی را هر طوریکه بنگریم، به همانگونه تعبیر خواهد شد.
نویسنده کنگره60: مسافر حسام قلعه وند
منبع کنگره60
- تعداد بازدید از این مطلب :
2800