English Version
English

اعتیاد آخر دنیا نیست

اعتیاد آخر دنیا نیست

سلام دوستان من مرضیه هستم همسفر رسول

همسر من سال‌ها مصرف‌کننده مواد مخدر بود و با این که 17 سال بود باهم زندگی مشترک را تشکیل داده بودیم اما من هیچ اطلاعی از این که چه موادی مصرف می‌کند نداشتم؛ تا این که عوارض مصرف شیشه و حشیش کم‌کم خودش را آشکار کرد و من متوجه شدم. و همسرم هر روز ناامیدتر و افسرده‌تر می‌شد.

با این که من هم از اعتیاد همسرم در رنج و عذاب بودم، اما هیچ‌وقت این موضوع را با خانواده‌ی خودم یا خانواده‌ی ایشان در میان نگذاشتم، چون می‌دانستم که باعث این ناامیدی‌ها و تاریکی‌ها خودمان هستیم؛ ولی راه رهایی از آن را پیدا نمی‌کردیم.

 

همسر من در اواخر دوران مصرف، به صورت افراطی به مصرف حشیش ادامه می‌داد و برای او مصرف این ماده جلوی چشم همسر و فرزندش امری عادی شده بود. 17 سال زندگی مشترک ما، پر از ناامیدی، و پر از ترس بود.با اینکه همسرم شغل مناسبی داشت و خودم هم شاغل بودم اما در زندگی هیچ پیشرفتی نداشتیم. برای درمان همسرم هر جایی که به ذهنمان می‌رسید را امتحان کردیم؛ اما هیچ کجا نه تنها جواب نگرفتیم، بلکه همیشه و هر روز حال همسرم بدتر می‌شد.

 

ما به هر جایی که برای درمان پا می‌گذاشتیم به ما می‌گفتند که شیشه و حشیش درمان ندارد!

 

و من از روی جهل و نادانی که داشتم او را به سقوط آزاد راهنمایی می‌کردم، که آن هم جواب نمی‌داد و من همیشه فکر می‌کردم وقتی یک نفر اعتیاد داشته باشد تا آخر عمر نمی‌تواند از آن خلاص شود.تقریباً سه سال پیش بود که شروع به ادامه تحصیل‌کرده بودم؛ یک روز در راه برگشت از کلاس، با محیط کار همسرم تماس گرفتم، که یکی از همکاران همسرم تلفن را جواب داد و گفت که همسرم بعد از 17 سال سابقه‌ی کار، به دلیل مثبت بودن آزمایش عدم اعتیاد از محل کارش اخراج شده است! آن موقع بود که تازه فهمیدم همسرم تخریب شیشه دارد..!

 

من هیچ دانشی در مورد مصرف شیشه و عوارض آن نداشتم، به همین دلیل وقتی همسرم از شب تا صبح داد می‌زد، گریه می‌کرد، و در توهم به سر می‌برد، فکر می‌کردم دچار بیماری افسردگی شده است.

در عین ناباوری، اجازه‌ی صحبت با مدیر شرکت را گرفتم و به ایشان گفتم: هیچ راهی ندارد که همسرم سر کارش برگردد؟ ایشان در جواب گفتند:

فقط به درمان همسرت فکر کن، خدا بزرگ است. و در ادامه گفتند: جایی هست به نام کنگره 60 ، که همسرتان در آنجا درمان خواهد شد.

و آن جا بود که ما با کنگره آشنا شدیم و همسرم به کنگره آمد و درمان خود را شروع کرد. من چند ماه، فقط تا نزدیکی‌های کنگره همراه همسرم می‌رفتم! و در هیچ‌کدام از جلسات کنگره شرکت نمی‌کردم. چون راه‌های زیادی را رفته بودیم و من از تمام این راه‌ها ناامید بودم و فکر می‌کردم این مکان مقدس هم مثل بقیه‌ی راه‌هاست. تا اینکه یکی از مرزبانان کنگره با همسرم صحبت کردند و من مشاوره شدم و آنجا بود که به کنگره ایمان آوردم.

 

چون هر روز بهتر شدن و رسیدن به حال خوشِ همسرم را می‌دیدم و این موضوع باعث شده بود که اطرافیان هم به خاطر این تغییرات شگفت‌زده شوند. آلان خدا را شکر می‌کنم که با مکانی مقدسی به نام کنگره 60 آشنا شدیم و همسرم هم باز به همان شرکت و به شغل خود بازگشت و هر روز برکات کنگره را در زندگی خود مشاهده می‌کنیم .

 

همسرم با 18 سال تخریب شیشه ، حشیش ، قرص ، متادون ، تریاک و شیره وارد کنگره شد و آلان هم به شکر خدا یک سال و پنج ماه است که از دام اعتیاد آزاد و رهاست.

 

و آلان می‌دانم که اعتیاد آخر دنیا نیست.

 

با تشکر از بنیان‌گذار کنگره 60 جناب آقای مهندس دژاکام و با تشکر از راهنمای همسرم آقا رضا شوشتری و راهنماهای عزیز خودم سرکار خانم موسوی و سر کار خانم صفورای عزیزم که ما را در این مسیر راهنمایی کردند.

 

به قلمِ: همسفر مرضیه

ویرایش: همسفر لیلی

منبه وبلاگ شیخ بهایی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .