" به نام نامی اولین عاشق که اوست"
پنجمین جلسه از دوره پنجاهم سری کارگاههای آموزش جهان بینی کنگره 60 ویژه مسافران و همسفران سفر دوم در مورخ 93/04/25 با نگهبانی و استادی آقای امین دژاکام و دبیری آقای احمد با دستورجلسه " گره مسئولیت " رأس ساعت 18:30 آغاز به کار نمود .
سخنان استاد :
استاد در ابتدا ابراز امیدواری نمودند که عزیزان اوقات خوشی را گذرانده و ماه رمضان برای همه خیر و برکت بهمراه داشته باشد و سپس درخصوص دستورجلسه هفتگی " وادی یازدهم " فرمودند :
" رودهای خروشان و چشمه های خروشان به بحر و اقیانوس می رسند و جامهای خالی و یا نیمه پر عاقبت روزی پر خواهند شد . "
یک وعده برحق برای کسانی که درحال تلاش هستند و مانند یک چشمه درحال جوشش هستند و از جوشش خود دست برنمی دارند یعنی ؛ از تلاش و عشق خود برای انجام کارها ، برای رسیدن به هدف از هیچ کوششی فروگذار نیستند و منبع انرژی خود را از برفهای کوهها و نزولات آسمانی یا درواقع ؛ همان کلام الهی یا آموزشهای الهی دریافت می کنند که این مسئله باعث می شود که بتوانند این جوشش خود را حفظ کنند . عملاً هم همینطور است و اگر بارشی در کوهستان نداشته باشیم ، دیری نمی گذرد که آن چشمه ها که زمانی جوشش داشتند ، به مرور زمان کم آب شده و سپس خشک می گردند .
درواقع ؛ نزولات آسمانی یا همان کلمات آسمانی ، دریافتهائی هستند که انسان اگر ارتباطش با آنها برقرار باشد (همان آموزشهای درست و راستین که از علم حقیقی سرچشمه می گیرند) ، می تواند این خاصیت جوشش را در خود حفظ کند و اگر بتواند این کار را انجام دهد ، خواهد توانست به آن موانع غلبه پیدا کند چون اگر چشمه ای برای 10 ساعت یا 100 ساعت بجوشد ، ممکن است 4 مانع را رد کند اما وقتی به مانع پنجم رسید ، متوقف شود اما اگر این ارتباط و اتصال آن برقرار باشد ، می تواند خاصیت جوشنده بودن خود را حفظ نماید .
هیچ فرقی هم نمی کند و با استعدادترین و با توانائی ترین انسانها هم اگر ارتباطشان با آن دریافتها قطع شود ، زمان زیادی نمی گذرد که شما شاهد تغییر صفات در انسان می شوید که در وادی قبل به آن اشاره می شود و صفات خود و قدرت خود را از دست می دهند . پس ؛ انسان می بایست آن جوشندگی و جوشش را نگه دارد و برای اینکه آن را حفظ کند ، نیازمند تلاش ادامه دار است . تلاش امروز من برای امروز پاسخگو هست اما تلاش امروز من برای فردا کفایت نمی کند . پس ؛ فردا هم می بایست چیزی برای آموختن و یادگرفتن داشته باشم و نگاه من به هستی طوری باشد که گمان نکنم خیلی بلند قدّ شده و یا خیلی بزرگ شده ام پس ؛ اتصالات از همه چیز مهمتر هستند .
ایشان در ادامه سخنان خود ابراز امیدواری نمودند که همه ما بتوانیم از این مطلب استفاده کرده و از دریافتهای خود مراقبت کنیم چراکه ؛ در جنگ ، فتح جبهه هرچقدر مهم هست ، نگهداری آن چندین برابر مهم می باشد . شاید شما جائی را فتح کنید اما اکثر انسانها به نگه داشتن آن فکر نمی کنند و گمان می کنند اگر چیزی را فتح کردند و پیروزی بدست آوردند ، دیگر کار تمام شده است . بعنوان مثال ؛ گمان می کنند که اگر وارد دانشگاه شدند ، دیگر همه چیز تمام شده است . وقتی وارد یک شغل خوب شدیم ، دیگر همه چیز تمام شد . درصورتیکه ؛ این مسئله فتح قضیه است و نگهداری آن چندین مرتبه اهمیت آن بیشتر است و می بایست برای داشتن چیزهائی که داریم ، بهای بیشتری به آنها داده و از آنها مراقبت کنیم .
ایشان در ادامه فرمودند :
بحث امروز راجع به تجربیاتی است که طی این چند سال در کنگره توسط شخص من و دوستان دیگر که با آن درگیر بوده اند بدست آمده و ممکن است همه شما درگیر این قضیه شده باشید و برای شما پیش آمده باشد که ؛ یک زمانی انسان راحت سرش را روی بالش گذاشته و می خوابد به این خاطر که ؛ هیچکس کاری با او ندارد اما زمانی هم هست که همه با او کار دارند و باز راحت می خوابد ولی یک زمانی هست که چند نفر با او کار دارند و دیگر نمی تواند آرامش خود را حفظ کند .
می خواهیم امروز راجع به " گره مسئولیت " صحبت کنیم و ببینیم که این مسئله چگونه اتفاق می افتد و چه کاری می توان انجام داد . چون برای خود من وقتی اتفاق افتاد ، اصلاً متوجه آن نشدم و دلیل آن هم این بود که خیلی آرام و آهسته پیش می آید و انسان متوجه آن نمی شود .
زمانی که یک مسافر یا همسفر در سفر اول است ، از جهاتی بسیار خوب است چراکه ؛ فقط به ما سرویس داده و از ما پذیرائی می کنند . شاید اگر به آن مسئله نگاه کنیم و به راهنماها و یا مرزبانان قِبطه بخوریم اما واقعیت این است که ؛ شاید شما زمانی از دریچه همان مرزبان به یک سفر اولی نگاه کرده و به او قِبطه بخورید . اگر این اتفاق بیفتد ، بدانید که قطعاً دچار گره مسئولیت شده اید وگرنه قاعدتاً انسان نباید به گذشته برگردد مگراینکه ؛ یک چیزی را ناقص انجام داده باشد . وقتی جلوتر می رویم و در آزمون های مختلف شرکت می کنیم ، به ما مسئولیتهائی داده می شود . از کمترین آن که می تواند نگهبان نظم یا مهماندار و میکروفن گردان باشد تا درجات بالاتر ...
زمانی که مسئولیت به ما داده می شود ، طبق همین وادی یازهم ؛ برای اینکه چشمه جوشان باشیم و آن جوشش را داشته باشیم و علاوه بر آن ذخائر که گفته شد ، باید اختلاف پتانسیل را در خودمان بوجود بیاوریم . این اختلاف پتانسیل در ابتدای کار از صفر بوجود می آید و اکنون این اختیار را داریم که بعنوان مثال ؛ میکروفن را به دست دیگران بدهیم . این اختلاف پتانسیل در ما یک انرژی و یک طعم شیرین و خوشایندی بوجود می آورد که درواقع ؛ پایه ادامه دادن می باشد . اگر شخص در این مرحله لذت ببرد ، برای او انگیزه ای بوجود می آید که ادامه دهد و کارهای بیشتر و بزرگتر را انجام دهد و درواقع ؛ منتظر است تا جایگاههای خدمتی دیگر ازجمله ؛ دبیری و نگهبانی را نیز تجربه کند .
اگر شهامت این را نداشته باشد که آزمایش کند ، طبیعتاً مزه آن را نمی چشد و ممکن است مدتی در کنگره باشد ، به درمان هم برسد و برود . این قضیه ادامه پیدا می کند تا یک مسئولیت حسابی را در کنگره بدست بیاوریم ، ازجهتی حسابی که ؛ بتوانیم یک خدمت تداوم دار انجام دهیم . شما اگر میکروفن گردان باشید ، ممکن است روزی نصیبتان شود و روز دیگر نشود اما اگر انسان یک مرزبان بشود و یا کمک راهنما ، این مسئله ادامه دار است . اینها جایگاههائی هستند که آن اختلاف پتانسیل را برای ما بوجود می آورند و بقدری هم مهم هستند که شاید خود من به بعضی از افراد توصیه کنم که آن جایگاه را تجربه کنند چراکه می تواند در آنها تغییرات زیادی را بوجود بیاورد و بسیاری از آن گره های انسان در همان جایگاهها و مسئولیت پذیرفتن ها حل می شود و حتی ممکن است یکسری از بیماریهای انسان درمان شود .
اما همانگونه که گفته شد ، همانطور که هر چیزی یک شکل سازنده دارد و یک شکل مخرّب هم دارد . مثال همان چاقوی آشپزخانه که می توان از آن برای تهیه غذا استفاده شود و یا برای آسیب زدن به دیگران .
عشق همانگونه که برای انسان سازنده است و می تواند اورا به زندگی امیدوار کرده و در او انگیزه ایجاد کند و باعث تشکیل خانواده شود ، اگر از شکل خود خارج شود ، تبدیل به همان " گره عشق " می شود که راجع به آن صحبت کردیم و می تواند تخریب خیلی زیادی را ایجاد کند و حتی ممن است به مرگ منتهی شود . چه بسیار افرادی که دچار گره عشق می شوند و مصرف کننده می شود یا الکلی و یا دچار بیماریهای روحی و روانی شدید شده و عمر کوتاهی دارند . اینها همان انسانهائی هستند که اگر این گره برای آنها بوجود نمی آمد ، شاید همان نخل هائی باشند که بار زیاد میوه داشته باشد . برای قضیه مسئولیت هم این مسئله وجود دارد .
مسئولیتها به انسان قدرت و اعتمادبنفس و انضباط می دهند و لازمه زندگی هستند . انسانی که مسئولیتی بعهده ندارد درواقع ؛ در جایگاه انسانی خود قرار ندارد و همیشه در عذاب و در رنج است . قدیم این نکته را خیلی خوب می دانستند و بهمین خاطر بود که ؛ خیلی توصیه به کار کردن فرزندان خود می کردند چراکه می دانستند اگر آنها کار نکنند ، جوهره وجودی آنها به بار نمی نشیند و همیشه در عذاب و در رنج هستند . ممکن است خیلی استعداد داشته باشند و خیلی هم پتانسیل داشته باشند اما هرگز به آرامش نمی رسند .
حال زمانی وضعیتی بوجود می آید که این مسئولیت ، خود برای انسان حجاب می شود و باید به این مسئله نیز توجه داشته باشیم . این اتفاق چگونه می افتد و چگونه ممکن است یک مسئولیت تبدیل به حجاب شود و برای انسان مشکلاتی بوجود بیاورد ؟
دو نیروی خیلی قدرتمند وجود دارد که مانند آرواره ها هستند . آرواره های تمساح را درنظر بگیرید ؛ یک فک پائین دارد و یک فک بالا و یک فک جواب نمی دهد . شما برای اینکه بخواهید یکنفر را گاز بگیرید ، حتماً باید دو ردیف دندان داشته باشید . اینها نیروهائی هستند که می توانند کاملاً انسان را تحت فشار گذاشته و او را خُرد کنند .
آقای مهندس دیشب صحبت می کردند که : دندانی هست که بسیار خطرناک است و این دندان از همه دندانها بدتر است و خاصیت آن این است که صاحب خودش را گاز می گیرد و به کسی آسیب نمی زند مگر به خود شخص و نام آن " دندان طمع" است . دقیقاً همینطور است . یکی از این نیروها (فک) را طمع انسان درنظر بگیرید و فک دیگر ، تکبّر انسان است و اگر این دو باهم در یک موجود جمع شود ، آن انسان دیگر نیاز به هیچ دشمنی ندارد یعنی ؛ برای اینکه خود را به مشکلات بیندازد ، کفایت می کند .
در کلام الله شریف از انسانی که این ویژگی را دارد ، بعنوان " زیاده خواه " استفاده می شود یعنی ؛ انسانی که هرچه به او می دهید ، برایش کفایت نمی کند و بیشتر از آن را می خواهد . اگر برای او یک گوسفند کباب کنید ، دوست دارد که برای آن یک گوساله کباب کنید . اگر گوساله کباب کنید ، می گوید کاش برایم گاو کباب می کردند و اصلاً متوجه آن چیزی که دارد نیست . این قضیه خیلی مهم است .
تکبّر همانگونه که در سی دی "کبر" صحبت شده ، به این معنی است که ؛ انسان خودش را در ماهیت و آفرینش ، از انسانهای دیگر متفاوت بداند . یک انسان متکبّر همیشه احساس می کند که با بقیه فرق دارد . انسانی که منیّت دارد ممکن است خود را بالاتر از دیگران بیند اما شاید این حالت را نداشته باشد اما انسان متکبّر ، قطعاً در ته دل خود این احساس را دارد و کاملاً این قضیه را باور دارد و باید این قضیه درست شود . این یک طرف قضیه است و طرف دیگر ؛ طمع انسان .
طمع انسان از ترس انسان قدرت می گیرد و ترس از دست دادن باعث بوجود آمدن طمع در انسان می شود . خاصیتی که در طمع وجود دارد این است که ؛ هیچ چیزی به شما احساس رضایت نمی دهد .
حال این دو انسان را در کنار هم قرار دهید ، ببینید چه اتفاقی می افتد ! انسانی که از هر آنچه دارد ، راضی نیست و گمان می کند با بقیه فرق دارد !
این ممکن است در انسان بصورت آشکار در انسان وجود داشته باشد و خود انسان متوجه باشد که این خاصیت را دارد و بدون شک همه دارند و یا اینکه در صور پنهان اوست و روحش هم خبر ندارد .
وقتی در صور آشکار باشد ، شما آن را در خود احساس کرده و می گوئید که من با بقیه فرق دارم و اینها مرا راضی نمی کند . اینها جملاتی هست که ممکن است مرتب با خود زمزمه کنید اما زمانیکه در صور پنهان باشد ، در ادامه خودش را نشان می دهد .
قطعاً در جاده شمال و تهران ، پیچ تند و جاده وجود دارد اما در ابتدای جاده که شما هنوز به کرج نرسیده اید ، هیچ پیچ خطرناکی وجود ندارد و هیچ جاده ای هم نیست . کرج را که رد کرده و به سمت چالوس می روید ، کم کم خودش را نشان می دهد . پس ؛ انسان باید شروع به حرکت کرده و طی طریق کند و به مسئولیتها برسد . وقتی به جایگاهها رسید ، در آن زمان آن صفت خودش را ظاهر می کند .
در دوران کودکی بهمراه خاله و دائی خود راهی کوه شدم باوجودیکه طبق تصور من کوه و بالا رفتن از آن به همان شکلی که از دور مشاهده می شد ، راحت بود . یک کفش خیلی صاف و صیقلی داشتم و آنها را به پا کردم و با آنها راهی شدم . آن روز وقتی از کوه بالا رفتم ، بدترین روز زندگی من بود و باخود گفتم اگر پایم به پائین برسد ، دیگر پایم را در کوه نمی گذارم ، ازبس که لیز خوردم و خار و خاشاک در دست و پایم فرو رفت .
حال این مسیر هم همینگونه است . شاید در ابتدا گمان کنید ، کار بسیار راحتی است و آن را براحتی انجام می دهید اما زمانیکه ؛ وارد آن مسئولیت می شوید ، یک صفتی از شما شروع به جوشش می کند و ظاهر می شود که برای خود شما هم تازگی دارد و اصطلاحاً سورپرایز می شوید .
حال اگر انسان طمع داشته باشد ، زمانیکه مسئولیتی بعهده می گیرد ، تصمیم می گیرد مسئولیت بعدی را نیز بعهده بگیرد و مسئولیت بعدی و بعدی تا جائی که به دیوار بتونی برخورد کند یعنی ؛ اگر به شما پیشنهاد دهند ، نه نمی گوئید و قبول می کنید . این یعنی انسان دچار طمع در مسئولیت شده و گمان می کند که می تواند تمام آن مسئولیتها را بعهده بگیرد . همان مطلبی که جناب مهندس می فرمایند : " عقل حسابگرانه " . وقتی با عقل حسابگرانه جلو می رود ، گمان می کند که خیلی خوب می شود و تکامل او بیشتر می شود . ممکن هم هست اینگونه باشد و توان و پتانسیل و وقت این را داشته باشد که چند کار را باهم انجام دهد و هیچ ایرادی هم ندارد اما این قضیه یک حدی دارد .
مطلب بعدی اینکه ؛ اگر انسان در مسئولیت طمع داشته باشد ، دائماً دنبال این می گردد که دامنه اختیارات خود را زیاد کند یعنی ؛ اصولاً به آن اختیاراتی که توسط قانون برای او تعریف شده ، اهمیت زیادی نمی دهد و سعی می کند راههائی را پیدا کند که از این محدودیت هائی که برایش ایجاد شده ، فراتر برود چون اصولاً طمع با محدودیت سازگاری ندارد چون بیشتر می خواهد و بایستی از آن خطوط عبور کند و این خاصیت را انسان می تواند در خود ببیند .
نتیجه چه می شود ؟
این اتفاق برای خود من افتاد . در این مواقع ؛ انسان شروع به دخالت کردن و نظر دادن در کارهای دیگران می کند (کسانی که با او همکار هستند) و شروع می کند اظهارنظر کردن و مداخله کردن در کار آنها . وقتی فردی با اختیارات آشنائی ندارد ، بعنوان مثال ؛ وقتی شخصی سؤالی در زمینه تحقیقات می پرسد ، من می گویم که خودم کارت را راه می اندازم درصورتیکه ؛ به این مسئله توجه نمی کنم که حیطه اختیارات من دیده بان آموزش است و مسئولیت تحقیقات برعهده شخص دیگر است . کسی هم خبر ندارد و من کار او را انجام می دهم اما در ادامه ؛ حال مرا خراب می کند چراکه ؛ از قاعده خودم خارج شدم .
پس ؛ اولاً : در مسئولیتی که بعهده گرفته ، قوانین را بصورت آگاهانه یا ناآگاهانه زیر پا می گذارد و برای خودش دامنه اختیارات بیشتری قائل می شود و علاوه بر آن ؛ دوست دارد که مسئولیتهای بیشتر را نیز داشته باشد .
در مورد اول ؛ یک نوع تخریب دارد و در حالت دوم ؛ نتیجه این می شود که دیگران هم که باید کار کنند و آموزش بگیرند ، از این آموزش محروم می شوند .
یک زمانی بود که من ایجنت یک نمایندگی بودم و در آنجا خیلی از من تعریف می کردند و می گفتند که استاد زحمت کشیدید تشریف آوردید . درحالیکه ؛ این وظیفه من بود که به آنجا بروم . انسان زمانی که عمل سالم نداشته باشد ، انرژی درستی دریافت نمی کند و ممکن است فردی زود به این موضوع پی ببرد و فرد دیگر دیرتر .
به جائی رسید که دیگر نمی توانستم آن کار را درست انجام دهم و می دیدم که آن کار ، دیگر راندمان لازم را ندارد و به این نتیجه رسیدم که بایستی جای خود را عوض کنم و قطعاً دیگر جای من آنجا نیست . یک نفر می توانست پیدا شود و آن کار را بهتر از من انجام دهد و مهم نیست که چقدر دانائی دارد . یک زمانی هست که مسئله فرد و توان و پتانسیل نیست و مسئله کار گروهی و جابجائی نیروهاست . تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم و منتظر شدم شخص مناسب پیدا شود و ظرف 3 روز پیدا شد . تا قبل از آن پیدا نمی شد چون من نمی خواستم پیدا شود . شما وقتی نخواهید کسی بیاید ، نمی آید مانند کسی که نمی خواهد کسی به خواستگاریش بیاید و نمی آید چون انرژی و موج دفع کننده می فرستد و همه را از خود دور می کند .
وقتی من رفتم ، آنجا خیلی بهتر از زمانی شد که من بودم . یک زمانی هست که انسان سر راه می نشیند و نباید بنشیند چون راه بندان بوجود می آید . فرقی هم نمی کند چه کسی سر راه بنشیند ، مهم این است که باید کنار برود . وقتی کنار برود ، مسیر باز می شود . تا قبل از آن افکارم این بود که اگر من از اینجا بروم و نباشم ، چه می شود ؟ این افکار از کجا وارد می شد ؟ از اینکه تو مسئولیت داری و اگر اینجا را رها کنی ، مسئولیتش پای توست و از همان حقه خودش استفاده می کرد برای اینکه من آنجا را ول نکنم . هستی باید در جریان باشد و من زمانی که آنجا را رها می کردم ، احساس می کردم که دارم از چیزی کنده می شوم و بغض مرا گرفته بود . زمانی که رها کردم راحت شدم و آن احساس آرامش در من بوجود آمد . این کار را بازهم هر جا که لازم باشد و تشخیص بدهم که باید انجام بدهم ، انجام خواهم داد . چون همانطور که روزی می آئیم ، باید روزی هم برویم و باید این را تمرین کنیم . در این نقطه های انتخاب است که انسان حاضر می شود از آن جایگاه ، اختیار و احترام ، چشم پوشی کند .
اگر بتواند این کار را انجام دهد ، یعنی توانسته طمع مسئولیت را از بین ببرد . خیلی چیزها در انسان با درست عمل کردن و انتخاب درست ، درست می شود وگرنه اگر سالهای سال هم مطالعه کند و بماند و در لحظه ای که باید انتخاب کند ، آن انتخاب را انجام ندهد ، آن تغییرات در او بوجود نمی آید و همان آدمی که بود ، باقی می ماند .
خداوند در یک آیه کلام الله می فرماید :
" خداوند شرایط هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آن قوم ، خواسته های خود را تغییر دهند "
انسان می بایست در مسئولیت ها خواسته های خود را تغییر دهد . خواسته من این است که آنجا بمانم و می مانم اما تغییراتی اتفاق نمی افتد . اینجا میزان تلاش مهم نیست ، تغییر جهت مهم است . اگر من با نهایت تلاش به سمت شمال حرکت کنم ، قطعاً به جنوب نخواهم رسید ولی چشم پوشی کردن از آن خواسته و تغییر جهت دادن در مسیر زندگی است که می تواند انسان را به آرامش برساند .
مطلب دیگر اینکه ؛ در مسئولیت انسان یک خاصیت وسواس گونه پیدا می کند . همانگونه که جلوتر رفته ، آموزش می بیند و دانائی او بیشتر می شود و مسئولیتهای بیشتری را انتخاب می کند ، احساس مسئولیت او نیز بیشتر می شود اما همیشه یک آفتی وجود دارد و یکی از آن آفتها " وسواس " است و انسان نسبت به انجام کارها دچار وسواس می شود . به این معنی که ؛ وسوسه می شود در کار دیگران دخالت کند تا کار به بهترین شکل ممکن انجام شود نه اینکه وسوسه شود و یک کار شیطانی انجام دهد .
ما این کار را در فستیوال اردو انجام دادیم و خیلی به آن توجه کردیم . البته تا اندازه ای خوب بود اما ما زیاده از حد به آن توجه کردیم و حواسمان نبود که باید به مسائل دیگر هم توجه کنیم . دیدیم که به نسبت کاری که انجام دادیم ، آن انرژی که می بایست برنگشت . زمانی که شما قلم را محکمتر روی کاغذ فشار دهید ، آن نوشته شما ریباتر نمی شود بلکه کاغذ سوراخ می شود . وقتی کاغذ سوراخ شد ، خط شما از بین می رود و باید از نو بنویسید . اگر خیلی شل بنویسد ، خط خوب نمی شود ، اگر خیلی هم فشار بیاورید یا قلم می شکند و یا کاغذ از بین می رود .
در قضیه مسئولیت هم دقیقاً این اتفاق می افتد ؛
با رشد دانائی ، وسواس انسان هم زیاد می شود و بایستی بتواند بر آن وسواس غلبه پیدا کند . چاره آن هم این است که به دیگران اطمینان کند و کارها را میان آنها تقسیم کند . اگر انسان بتواند این کارها را انجام دهد موفق خواهد بود . چون گمان می کنم که من در این کار استادم و اگر من انجام ندهم ، کار خراب می شود و مسئولیت من زیر سؤال می رود اما دقیقاً برعکس این قضیه است و بایستی اطمینان کنی تا دیگران انجام دهند . پس ؛ مسئولت را به دیگران بدهیم و از خراب شدن آن نترسیم (البته نه مسئولیتهای بزرگ) ، از کوچکترین کارها شروع کنید تا کم کم جلو برود .
اگر کسی این کار را انجام ندهد ، همانطور که جلوتر می رود ، مسئولیتهایش بزرگتر می شود و در مسئولیت خود دچار افزایش حریم و زیاده خواهی می شود و کارش به جائی می رسد که دیگر یک لحظه آرامش ندارد . مهم نیست دیگران چه فکری می کنند ، مهم این است که شما خوشحال باشید و احساس آرامش داشته باشید . این قضیه با تقسیم کردن مسئولیتها به دیگران به تعادل می رسد . ممکن است چند ماه طول بکشد اما اشکالی ندارد چون راه درستی است و باعث می شود انسان از طمع خود بگذرد و از تکبر دست بردارد .
انسان بخاطر اینکه گمان می کند با بقیه فرق دارد ، نمی تواند مسئولیت را به دیگران بسپارد پس ؛ اطمینان کن چراکه اطمینان کردن ، پایه و اساس رسیدن انسان به آرامش است . همانطور که در سی دی " دامنه ارتعاشات " صحبت کردم ؛ زمانی که انسان اعتمادش را از دست می دهد ، همه چیز خراب می شود . وقتی اطمینان دوباره بوجود می آید ، به دیگران هم اجازه می دهید تا آنها نیز با تفکر ، تجربه کنند . بعد از آن انسان می تواند یک نفس راحت کشیده و به کارهای دیگر بپردازد .
همه ما درحال سفر کردن هستیم و بایستی از این مسائل عبور کنیم . سفر کردن ما از نقطه ابتدائی مسئولیت آغاز می شود تا جائی که بالاترین جایگاه را بدست می آوریم اما در آنجا تمام نمی شود . زمانی تمام می شود که ما کار را بنحو احسنت انجام دهیم و دیگران را آموزش دهیم که آنها هم انجام دهند و اگر ما هم در آنجا نبودیم ، آن سیستم بتواند کار خودش را انجام دهد . اگر ما نتوانیم بر گره مسئولیت غلبه کنیم ، سیستم به ما وابسته می شود و اگر یک روز نباشیم ، نمی توانند کار انجام دهند . همانطور که اگر ما نباشیم ، دیگران در هم گره می خورند ، اگر هم باشیم ما در خودمان گره می خوریم چون درواقع ؛ بازتاب چیزی که در جهان بیرون خلق کردیم ، در جهان خودمان اتفاق می افتد .
سفر ما زمانی تمام می شود که اگر زمانی ما در آنجا نباشیم ، آن سیستم کار خود را انجام دهند و این پایان سفر ماست در پذیرش مسئولیتی که به رهائی ختم می شود و مفهوم " رهائی " همین است .
با احترام همسفر مهری
کنگره 60
- تعداد بازدید از این مطلب :
16571