به مناسبت هفتمین سال رهایی ایجنت محترم نمایندگی نیما یوشیج بهشهر گفتگویی با ایشان سرشار از شکرگزاری خداوندانجام شد.
با سلام و عرض تبریک بابت هفتمین سال رهاییتان، لطفاً در ابتدا اعلام سفر نمایید؟
سلام دوستان مهدی هستم مسافر، آنتی ایکس مصرفی تریاک، طول سفر اول 10 ماه، راهنما علی آقا، آزادی 7 سال و 4 ماه، ضمناً یک سفر سیگار هم داشتم، طول سفر 10 ماه، راهنما علی آقا، رهایی از سیگار 5 سال و 7 ماه.میخواهیم از
ابتدا شروع کنیم، چگونه با کنگره آشنا شدید و راه کنگره برایتان باز شد؟
من طی یک اتفاق با کنگره آشنا شدم. اتفاقی که با اجبار از طرف خودم صورت گرفت، اما آن زمان نمیدانستم که چرا این موضوع با اجبار و زور از طرف من بوده است ولی این اجبار باعث شد بهواسطه یکی از دوستان راه کنگره 60 را پیدا کنم.
لطفاً برایمان بگویید آن اجبار و زور چه بود؟
این بود که من به یکی از دوستانم پیشنهاد دادم تا یک روز باهم مصرف کنیم، ولی ایشان هر دفعه بهروز بعد موکول میکردند ولی من هر بار تماس میگرفتم و مدام پیگیر بودم تا با ایشان پای بساط بنشینیم. من اصلانمی دانستم کنگره 60 چیست و در وادی درمان اعتیاد و ... نبودم. بعد از یک هفته ایشان آمدند پای بساط ولی گفتند من کنگره میروم و مصرف نمیکنم، انگار آن اجبار و زور من به این خاطر بود که بهواسطه ایشان با کنگره آشنا شوم و راه کنگره را پیدا کنم و لطف خدا شامل حالم شد و از ایشان هم ممنون هستم که راه کنگره را به من نشان دادند.
با توجه به اینکه شما سفر اول به تهران رفتوآمد میکردید این مسیر برایتان با سختی همراه بود یا لذت؟
ببینید مسیر زندگی سختی دارد ولی من در مسیر کنگره و تهران رفتن، سختی و دشواری را احساس نکردم چون من برای هیچکسی نمیرفتم و رفتنم فقط به خاطر خودم بود، نه جایزه کسی را میخواستم نه نیازی به تائید دیگران داشتم، من میرفتم که خودم را از اعتیاد بیرون بیاورم ولا غیر. همیشه هم سروقت و بهموقع حاضر بودم فقط به این خاطر که مبادا از سفرم دور بمانم و خودم را از دست بدهم، نه اینکه بخواهم خودم را به کسی نشان بدهم، در کل در این وادیها نبودم. سفرم که تمام شد سفر سیگارم را شروع کردم، چه در سفر مواد و چه سفر سیگار حتی یک مورد هم در کارنامهام غیبت و تأخیر نداشتم، دوره دبیری و نگهبانی را گذراندم و همیشه یک ساعت قبل شروع جلسه حاضر بودم. در طول مسیر در تابستان، زمستان، در گرما، یخبندان و باران حتی یکبار هم اتفاق نیفتاد که جاده بسته باشد. من این موضوعی که آقای مهندس میگویند اگر در مسیر صحیح و درست باشید حتی ریگ بیابان هم کمکتان میکند را کاملاً لمس کردم و هر چه بود برای خودم بود.
مسلماً لحظه رهاییتان را به خاطر دارید چه حس و حالی داشتید؟
آن روز را کاملاً یادم هست. خیلی خوشحال بودم و فقط خدا را شکر میکردم بابت اینکه من هم انتخاب شدم و در این مسیر قرار گرفتم. چیز دیگری نتوانستم بگویم فقط گفتم خدایا شکرت که من هم برای قرار گرفتن در این مسیر انتخاب شدم. هر چه جلوتر میرفتیم من احساس میکردم کنگره خیلی فراتر و بزرگتر از این هست و به یک جای دیگری وصل است، عمل عظیم که میگویند به همین خاطر است، بودن من در کنگره برایم خیلی لذتبخش بود فقط خدا را شکر میکردم و هنوز هم شاکر خداوند هستم به این خاطر که مرا هم انتخاب کرد و به کنگره آورد چون این انتخاب و آمدن ما به کنگره دست خودمان نیست بلکه ما انتخاب میشویم. خیلیها از جلوی درب کنگره رد میشوند مصرفکننده هم هستند، در همین نزدیکی هم زندگی میکنند ولی نمیتوانند وارد کنگره شوند اما کسانی هستند که از راه دور به کنگره میآیند اینها بدانند برای کنگره آمدن انتخابشدهاند و برای این انتخابی که از جانب قدرت مطلق انجامشده همه باید ارزش قائل باشیم، اگر این را بدانیم هیچکدام حاضر به رها کردن کنگره و خدمت نخواهیم بود.
خواست کمک راهنما شدن از کجا در شما شکل گرفت؟
زمانی که خودم به رهایی رسیدم با تمام وجودم میخواستم به انسانها کمک کنم و یک انسان را نجات بدهم دقیقه همان کاری که راهنمایم برای من انجام دادند، اصلاً هم به خودم در این رابطه فشار نیاوردم، زمانی هم که در آزمون شرکت کردم انگار آقای مهندس این امتحان را فقط برای من گرفته بودند، فقط تمام مطالبی که من خوانده بودم در امتحان آمده بود، انگار یکی به من تقلب رسانده بود، نه در زمان امتحان و نه موقع اعلام نتایج هیچگونه اضطراب و استرسی نداشتم ایمان داشتم قبول میشوم.
کدام موضوع جرقهای شد تا شما جهت تأسیس شعبه بهشهر اقدام کنید؟
من در مسیر کنگره خیلیها را جهت درمان راهنمایی میکردم و تمام کسانی که بعد از من وارد این مسیر شدند همه بهواسطه صحبتهای من بود و باهم به تهران رفتوآمد میکردیم و سعی میکردم طوری مدیریت کنم که اگر با چند ماشین به تهران میرویم در هر ماشین یک سفر دومی حضورداشته باشد. تا اینکه روزی علی آقا اشکتری متوجه شدند ما با چند ماشین به تهران رفتوآمد میکنیم، ایشان به من گفتند؛ تا کی میخواهید مسیر تهران را بیایید و برگردید؟ آیا میخواهید تمام بهشهر را به تهران بیاورید؟ من پرسیدم باید چهکار کنم؟ ایشان گفتند؛ کنگره را ببرید بهشهر. اینیک جرقهای شد برای ما و آن جرقه الآن به یک نور وسیع رسیده است وانشاالله این موضوع تداوم داشته و ادامهدار باشد.
تعریف شما از جایگاه ایجنتی چیست؟
جایگاه ایجنتی هم یک جایگاه خدمتی در کنگره هست. به نظر من بالاترین جایگاه در کنگره جایگاه راهنمایی است یعنی سر لژیون بودن. در کل جایگاه خدمتی جایگاه بسیار با ارزشی است اما تعریفی که من از جایگاه های کنگره دارم این است؛ کنگره از طرف کائنات مامور است به انسانها جایگاه بدهد. در بیرون از کنگره هر کسی که جایگاهش بالاتر برود انگار جوازی برایش صادر می شود که بتواند قانون را دور بزند، اما در کنگره هر کسی هر جایگاهی دارد و در هر جایگاهی رشد می کند و بالاتر می رود تازه به این نتیجه می رسد که باید قانونمندتر زندگی کند و زمانی می تواند از آن جایگاه لذت ببرد که بتواند قانونمند زندگی کند؛ اما اگر فکر کند جایگاه خدمتی یک جواز برای دور زدن قانون است آنجا نقطه سقوط اوست.
آینده زندگی خودتان را چگونه می بینید؟
گاهی انسان باور دارد ولی گاهی هم ایمان دارد، من می گویم ایمان دارم و برایم مثل روز روشن است به شرطی که اجازه حضور در کنگره را داشته باشم، اگر می گویم اجازه به این خاطر است که بتوانم به انسانها کمک کنم و در مسیر خدمت به انسانها باشم، چون بالاترین شور و شعف زندگی در خدمت کردن به همنوعان است. آینده را نمی شود پیش بینی کرد ولی می توان تا یک جاهایی را دید چون می دانیم مسیری که ادامه می دهیم راه الهی است و به مرغزار می رسیم، در این مسیر حرکت کردیم که ضد ارزشها از ما دور شد و به آرامش و آسایش نزدیک شدیم. بخوان از این مجمل حدیث مفصل را، این جرقه است که ما را به نور وسیع می رساند و از جز به کل می رسیم. در آینده زندگی ام برای فرزندم و خانواده ام نگران نیستم، اگر قرار است بدانم فرزندم چه کار می کند باید اول ببینم خودم دارم چه کار می کنم. من و خانواده ام سعی می کنیم درست رفتار کنیم تا این درستی رفتار به آن بچه هم انعکاس پیدا کند و چند سال بعد هم پاداش آن را خواهیم دید.
کلام آخر ...؟
خدا را شکر می کنم، از آقا مهندس تشکر می کنم به خاطر کشف این روش، از تمام دیده بانها تشکر می کنم که اجازه خدمت به من می دهند، از راهنمای خودم علی آقا سپاسگذارم. از همسفرم تشکر می کنم و قدردانی می کنم از همه کسانی که در این راه هستند و باعث می شوند من بتوانم خدمت کنم. اگر انسان در صراط مستقیم قرار داشته باشد و با ایمان حرکت کند، خدا هم یه وقت هایی انگار شخصا خودش می آید پایین و کارت را راه می اندازد و به قول آقای مهندس وجود نیروی الهی در زندگی انسان لمس می شود. ان شاالله همه ما این توفیق را داشته باشیم، بتوانیم در کنگره آموزش بگیریم و بتوانیم در تمام حلقه های آفرینش خدمت کنیم و خدمتگزار باقی بمانیم.
مجددا هفتمین سال رهاییتان را تبریک می گوییم و بابت تمام زحماتتان از شما قدردانی می کنیم.
تهیه و تنظیم: مسافر مهدی (لژیون چهارم)
نمایندگی نیمایوشیج بهشهر
نمایندگی نیمایوشیج بهشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
467