امروز با افتخار در خدمت دو همسفر عزیز هستیم كه بااحساسی پر از عشق و محبت دوشادوش مسافرشان سفر كردند و امروز یک سال رهایی ایشان را باحالی خوش و دلی آرام در جشن و پایكوبی سر از پا نمیشناسند، این دو همسفر یك مادر و همسر هستند كه میتوان بهوضوح وفور محبت و عشق را در آنها به نظاره نشست و آموخت كه چگونه آنگاهکه عشق كار میکند جوانهها خرامانخرامان تمام خاك و خاشاك را باقدرت درو میکنند تا به بالا رسند.
سلام، ضمن تبریك صمیمانه بابت یک سال رهایی رؤیایی مسافرتان، خانم عفت عزیز (مادر) و خانم ریحانه عزیز (همسر) لطفاً برای شروع گفتگو از شما میخواهم خودتان را بهرسم كنگره ٦٠ معرفی نمایید و اعلام سفر كنید.
مادر: با سلام عفت هستم همسفر حسن با بیش از ده سال تخریب وارد کنگره شصت شعبه بوشهر شدیم آخرین آنتی ایکس مصرف شیشه روزی یک گرم به متد دی اس تی و شربت ot درمان شدیم با کمک، کمک راهنمای خوب مسافرم آقای حجت و کمک راهنمای خوب خودم خانم بتول و امروز مدت یک سال و دو ماه و چهارده روز است که با دستان پرمهر آقای مهندس از بند مواد آزاد و رها هستیم.
همسر: با سلام ریحانه هستم همسفر حسن با بیش از 10 سال تخریب وارد کنگره 60 شعبه بوشهر شدیم، آخرین آنتی ایکس مصرفی شیشه روزی یک گرم با متد دی اس تی و شربت اوتی درمان شدیم مدتزمان سفر اول 13 ماه و 10 روز به طول انجامید با کمک راهنمایی مسافرم آقای حجت پورتقی و کمک راهنمای خوب خودم خانم نصرت عزیز و امروز مدت یک سال و دو ماه و چهارده روز است که با دستان پرمهر مهندس از بند مواد آزاد و رها هستیم.
لطفاً هرکدام از شما از احساسی كه هماکنون در دل دارید و از این حال خوبتان به ما بگویید؟
مادر: امروز با تمام وجود شاد شاد هستم و این جشن بندبند وجودم را در حال رقص و پایکوبی درآورده.
همسر: من امروز واقعاً احساس خوبی دارم رهایی همسرم یکی از آرزوهایم بوده و خداوند را بسیار شاکرم که این آرزو محقق شد.
تا قبل از ورود به كنگره ٦٠ چه مسیرهایی را برای درمان مسافرتان طی كردید و نتیجهاش چه بود؟
مادر: از کمپهای متعدد، بیمارستان، مراکز سمزدایی و نگهداری طولانیمدت، روانپزشک، روانشناس، از همه بدتر شوک الکتریکی یا همان ای سی تی، همه راهها با تخریبهای بیشتر بینتیجه بود.
از وضع روحی و جسمی و روانی مسافرتان قبل از ورود به كنگره و درمان بگویید؟
مادر: با آنهمه افکار بهم ریخته و تخریبهایی که داشت دیگر روانی نبود که از او انتظاری داشت و خود من دلنگران اینکه مبادا صدمه به خودش یا دیگری بزند روزها را سپری میکردیم.
همسر: مسافرم خیلی بههمریخته، افسرده و ناآرام بود.
چگونه با كنگره و روش درمانی آن آشنا شدید؟
مادر: توسط یکی از بستگان عزیز.
آیا در ذهنتان تجسم میکردید كه یک سال تمام، مسافرتان را فارغ از مواد، آنهم با حال خوش ببینید؟
مادر: تا قبل از ورودم به کنگره خیر، ولی با ورودم در همان روز اول چنین روزی در تصور من نقش گرفت.
همسر: وقتی وارد کنگره شدم خیلی به من امید و محبت دادند که میشود و من این تصویرسازی را برای خودم انجام دادم.
چه حسی به نام كنگره ٦٠ و متد درمانی این انجیو دارید؟
مادر: نام کنگره شصت برایم مقدس است که میتوانم روی نام کنگره شصت و متد آن قسم یاد کنم.
آیا در بدو ورودتان به كنگره از رفتار و گفتار كسانی كه به شما مشاوره دادند راضی بودید؟
مادر: خدا از آنها راضی باشد آنها با من درد دیده آنگونه رفتار و گفتار کردند که گویی بر درد دل من مرهم مینهادند و چنان در آغوششان مهربانی بود که گویی در آغوش مادرم هستم.
همسر: واقعاً همهچیز عالی بود و این محبت و مهربانی دوستان بود که خیلی روی من تأثیر گذاشت.
چه عاملی باعث شد كه مصرانه و مشتاقانه (آنطور كه من خودم شاهد سفر شما بودم) درمان مسافرتان را در كنگره پیگیری كنید؟
مادر: من یک مادرم مادر چیزی جزء درمان فرزندش نمیخواهد آن روز فقط و فقط درمان فرزندم هدف اصلی من بود با گذشت زمان و آموزشها دریافتم که باید من آموزش بگیرم تا بتوانم در کنار مسافرم برایش بال پرواز باشم.
همسر: آموزشهای قوی کنگره و برقراری ارتباط با سیدیها.
چه چیزی در كنگره شما را متقاعد كرد كه اینجا جایی ست كه مسافرتان اگر بخواهد حتماً درمان خواهد شد؟
مادر: صداقتی که در چهرهی تکتک افراد درمان شده میدیدم سی دیهایی که پر از آموزش، دانایی و معرفت بود و راستش آن احساس آرامشی بود که من نسبت به کنگره داشتم اصلاً دلم نمیخواست حتی یک جلسه را از دست بدهم.
همسر: وقتی میدیدم مسافران برای رهایی و درمان سخت تلاش میکنند و صحبتهای زیبای جناب مهندس واقعاً به من این اطمینان را داد.
خانم عفت (مادر) من در اوایل سفر بسیار شاهد اشکهای شما بودم میتوانید اگر مایلید به ما بگویید دلیل آنهمه اشك چه بود، مسافرتان كه در حال سفر بود، پس چه چیزی شما را اینهمه آزار میداد؟
مادر: روز ورودم به کنگره به من گفته شد که با مسافرم در مورد سفرش سخن نگویم، برایم خیلی سخت بود که از حالوروزش نپرسم اما حرف راهنمای عزیزم برایم مقدمتر بود و از اینکه واقعاً نمیدانستم که نظرش در مورد سفرش چگونه است آیا این بار با بارهای قبلی که برای مداوا میرفت متفاوت است یا خیر که زمان حدوداً شش ماه گذشت و یک روز در جلسه باز مسافرم مشارکت کرد و از حس و حال خوبش سخن گفت گویی جانی گرفتم مثل گلی شکفته شدم و خودم را برای ادامه سفر آمادهتر ساختم.
خانم ریحانه زمانی كه شما وارد كنگره شدید من در جریان بودم كه هنوز نامزد بودید خوب این مسئله كه از مسافرتان جدا شوید در همان اول حداقل مشكل را برای شما ید سرتان را بالا بگیرید و بگویید كه نامزدم اعتیاد داشت و من از او جدا شدم ولی چطور شد كه ماندید و با همین حال با او ازدواج كردید؟
همسر: وقتی به من مشاوره دادند روی من تأثیر زیادی گذاشت روی این موضوع تفکر کردم از جهاتی دیگر شاهد تلاش مسافرم بودم.
آیا فكر میکنید كه كارتان در كنگره تمامشده است و کاملاً آموزش دیدهاید و مسافرتان هم به تعادل رسیده است؟
مادر: خیر، من بهعنوان یک مادر هنوز کارم تمام نشده من هنوز به آموزشها نیاز دارم و هنوز تا تعادل راه زیادی مانده در ضمن من هنوز برای کنگره هیچ خدمتی انجام ندادهام پس باید بمانم و تلاش برای خدمت داشته باشم.
همسر: خیر هنوز این سفر تمام نشده است من هنوز نیاز به آموزش دارم هرچند مسافرم درمان شده اما مهم رسیدن به تعادل است.
و در پایان از شما مادر و همسر مهربان و فداكار میخواهم سخنی با دیگر مادران و همسرانی داشته باشید كه هنوز نمیدانند چهکار كنند و چگونه با مشكل اعتیاد فرزند و یا همسرشان رفتار كنند.
مادر: مادران دل لرزیده، ای مادران شب نخفته روز نخفته، درمان دردمان یافته شد، داروی شفابخش فرزندانمان که پی آن میدویدیم به یاری خداوند متعال و جناب آقای مهندس دژاکام آماده شد، اکنون کنگره شصت در اکثر شهرهای کشور آماده درمان عزیزان میباشد.
همسر: همسران عزیز با طرد فرد مصرفکننده درمانی انجام نمیشود راه و مسیر درمان در کنگره 60 ممکن شده است در کنار آموزشهای کنگره زمان را هم در نظر بگیرید تا به تعادل لازم برسید و زندگی آرامی داشته باشید.
سپاس از شما خانم عفت عزیز و خانم ریحانه عزیز كه بسیار صمیمانه و صادقانه با ما به گفتگو نشستید، برایتان آرامش و امنیت و سلامتی همیشگی را از قدرت مطلق خواهانم، بدرود.
تهیه و تنظیم همسفر لیلا همسفر عبدالخالق
عکس همسفر ملیحه
ویراستار و ثبت همسفر بتول
- تعداد بازدید از این مطلب :
1026