English Version
English

کارگاه آموزشی جهان بینی چهارشنبه؛ کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر و تصاویر آن

کارگاه آموزشی جهان بینی چهارشنبه؛ کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر و تصاویر آن

این جلسه، جلسه سیزدهم از دوره شصت و پنجم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره 60 ویژه مسافران و همسفران سفردوم، با دستورجلسه کتاب عبور از منطقه 60؛ درجه زیر صفر و تصاویر آن در روز چهارشنبه 1398/3/01 با استادی و نگهبانی استاد امین و دبیری همسفر زهرا راس ساعت 9:20 آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:

سلام امین هستم یک مسافر؛ امیدوارم همه­گی خوب باشید و ماه رمضان خوبی داشته باشید تا اینجا و در ادامه هم همینطور و خب خیلی ممنون از گزارش.  هدف از مطالبی که جلسات قبل گفته شد این هست که؛ ما اگر بخواهیم مطلبی را درست متوجّه بشویم و درست یاد بگیریم و پایه­ی علمی درستی داشته باشد باید تعاریف دقیق باشد.

اگر تعریف قابل روئیت باشد که تا همینجا کافی است و نیازی به ادامه نیست و اگر تعریف غیر قابل روئیت باشد مثل مفهوم  شجاعت، نفس و عقل و... ما علاوه بر تعریف به یک مدل هم احتیاج داریم.

 و بعد صحبت در رابطه با آموزش بود که در ادامه آن به بحث استاد رسیدیم.  وظیفه استاد این هست که تعاریف و مدل­ها را درست مطرح کند، و مدل ها را با مثال مطرح کند و وظیفه­ی شاگرد این هست که خوب سوال کند. هر یک وظیفه خود را انجام دهند تا فرآیند آموزش رخ دهد و اگر فرآیند آموزش به خوبی انجام نشود منتج به عدم تغییر و رکود و نیروهای بازدارنده هست. پس آموزش به عنوان خط اصلی و پیکان اصلی شکافتن تاریکی مطرح می‌شود. اگر این پیکلان کٌند شود و یا بشکند ما مغلوب نیرو های بازدارنده می‌شویم. (این خلاصه مطالب گفته شده بود. )

در ادامه وارد مطالب مربوط به کلام‌الله شدیم، گفته شد که؛ مطالب موجود در این محتوا از اهمّیت خاصی برخوردار است. مانند: کفر، شرک، کبر و ... . حال هدف ما یاد گیری این مطالب نیز است. پس طبق صحبت های گفته شده باید:

1.ابتدا این مطالب را درست تعریف کنیم

2.مدل سازی و تصویر سازی کنیم ( زیرا کفر و شرک جزءِ تعاریف صٌور پنهان هستند. )

مدل ما در این تعریف چیست؟ یک کارخانه عظیم را در نظر می­گیریم که یک خالق آن را آفریده و رئیس آن است امّا قابل روئیت نیست . در این کارخانه انسان‌های زیادی مشغول به کار هستند‌. از جمله کارگر، مهندس، پزشک، دانشمند، محقق، نگهبان، فرمانده و ... . که هر یک قسمت‌هایی را اداره می‌کنند. این کارکنان به صورت سلسله مراتبی با توجّه به استعداد و توانایی موجود در هر یک در قالب و جایگاه خود قرار گرفته و رشد می‌کنند. پس بحث سلسله مراتب در این کارخانه وجود دارد. و هرکس که در قسمت پایین تر است باید از شخص با جایگاه بالا تر از خود، فرمان‌برداری کند. فرمان‌برداری تا زمانی که شخص با جایگاه بالاتر خارج از قوانین دستوری ندهد. اگر از حد قوانین (قوانین، اشاره به قوانین الهی دارد و کارخانه منظور مجموعه آفرینش الهی است) خارج شد اطاعت کردن از وی سلب می‌شود.

حال گفته شد که تاریکی چگونه به وجود می‌آید؟ تاریکی از کبر به وجود می‌آید. زمانی که کسی فکر کند که در ماهیت و در آفرینش از سایر افراد موجود در کارخانه برتر است و از جنس دیگری آفریده شده است.

معمولآ برای چه کسی کبر به وجود می‌آید؟ برای کسی که توانایی‌ها و پتانسیل بالایی داشته باشد. مانند داستان ابلیس که ابلیس جزو فرماندهان و نیروهای بالا بود و دچار کبر شد و تصور می‌کرد می‌تواند با قدرتی که دارد  قضیه را پیش ببرد.  کسی که کبر پیدا می­کند فکر می‌کند که در ساختمان الهی نقشی دارد مانند شرکت‌هایی که می‌توان سهام آنجا را خرید.

 وقتی کبر رشد می‌کند و کامل می‌شود به جایی می‌رسد که فکر می‌کند با خالقش تفاوتی ندارد . پس کبر هم می‌تواند درصدی باشد و درجه بندی داشته باشد. یعنی یک نقطه نیست  بلکه یک طیف است. وقتی کامل شد مانند فرعون می‌شود. که باورش بر این بود که خدای مصر است. درجات پایینترِ کبر پنهانی است. به طور معمول همه انسان‌ها پتانسیل کبر را دارند در وجودشان. و چون توانایی آن‌ها هنوز کامل رشد نکرده است این کبر به طور کامل بروز نمی‌کند. با بروز توانایی‌ها در انسان کبر خودش را نشان می‌دهد.

پس بحث اینجا هست که جایی کار می‌کنیم که رؤسای مختلفی دارد و شخصی خود را به عنوان رئیس جدید معرفی  می‌کند. اوّلین اتّفاقی که می‌افتد این است که؛ این کارخانه در حال تولید نور و انرژی است و هرکس با توجّه به میزان فعّالیتی که دارد از آن روشنایی، رحمت و نور بهره­مند می‌شود(فرضیه). کسی که کبر پیدا می‌کند چه می‌شود؟ به نسبت درصدی که خودش را به خالق شبیه می‌داند نور و انرژی‌اش کم می‌شود. یعنی اگر کبرش ۵۰ درصد باشد، میزان فعّالیتی که انجام می‌دهد ۵۹ درصدش نور و روشنایی نیست.

پس اگر به 100 درصد برسد یعنی هیچ نور و حسّی دریافت نمی‌کند. پس مجبور است این حس را از جایی به دست آورد. پس در آن ساختمان الهی شروع به پیدا کردن منبع جدید می‌کند. که این منابع سایر انسان‌ها هستن که از وی پیروی می‌کنند. آن انسان‌ها که از شخص متکبّر پیروی می‌کنند مشرک هستند. پس کبر و شرک همزمان هم اتفاق می‌افتد. مشرکین چه کسانی هستند؟ کسانی که مشغول به کار هستند اما می‌خواهند به خواسته های خود زودتر از زمان موعود دست یابند و نمی‌خواهند طبق قوانین پیش بروند و دنبال میانبٌر برای اهداف خود هستند. پس در واقع دنبال خدای جدید هستند ک خواسته‌هایشان را سریع تر برآورده کند.

 مشرکان بندگان شخص متکبّر هستند. شخص متکبّر از خود چیزی ندارد و دنبال دریافت انرژی از پیروان خود است و همینطور به طور متقابل باید اهداف آن‌ها را نیز برآورده کند. پس سعی در فریب مشرکان می‌کند. یعنی چیزی دریافت کند و در مقابل کمتر بازپس دهد . از طرفی مشرکان به دنبال دریافتی عظیم تری هستند (دلیلی که خالق خود را رها کردند). پس بازی بین مشرک و متکبّر آغاز می‌شود و تا جایی که متکبّر بتواند مشرکین را فریب دهد  ادامه پیدا می‌کند. امّا همیشگی نیست.

 مشرکین نیز به دنبال این هستند که روزی، خودِ آن‌ها نیز به خدا و خالق تبدیل شوند (با کسب قدرت.) و این جزئی از بازی است. شخص متکبّر در نهایت چون چیزی بیشتر از دریافتی هایش به پیروانش داده است درونش تهی می‌شود و سقوط می‌کند.) (تا اینجا مدل اوّل بود)

در جلسات قبل گفته شد که از نشانه‌های کبر این است که شخص دچار تعصّب نژادی است و فکر می‌کند جزو نژاد، قوم و زبان برتر است. اما نژاد برتر یکتاست و آن خالق است و غیر از او نیست. آیه‌ی ۳۷ سوره‌ی جاثیه یعنی به زانو درآمده، به این مطلب اشاره می‌کند که: و برای اوست (خالق) کبر و برتری در آسمان‌ها و زمین. (آیه: وَ لَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ )  یعنی نژاد برتر فقط خالق آفرینش هست و سایر نژادها برابرند.

(مدل دوم) وجود انسان مانند زمین است. هر زمینی یک خاصیتی دارد. بعضی مرغوب و بعضی نامرغوب هستند و هر زمین یک نوع محصول را می‌توان در آن کشت کرد. و در کلام‌الله نیز به آن اشاره می‌کند. زمانی که از حیات سخن می‌گوید به زمینی مثال می‌زند که سرسبز شده و زمانی که از مرگ سخن می‌گوید زمینی که سرسبزی‌اش را از دست داده را مثال می‌زند. امّا انسان زمین پهناوری است و ویژگی‌های مختلفی دارد. قسمتی جنگل وقسمتی کویر است و بخش‌های مختلفی دارد. خواسته‌های انسان نیز مانند بذر و دانه هستند. هر انسانی خواسته‌ای دارد که ممکن است مرغوب یا نامرغوب باشد. زمین‌های مرغوب جزءِ ویژگی خوب هستند که حسنات نامیده می‌شوند. زمین‌های نامرغوب یک نقطه ضعف هستند چون هیچ چیزی در آن کشت نمی‌شود و نیاز به تلاش فراوان دارند و به آن‌ها در کلام‌الله سیئّات گفته می‌شود یعنی نقطه ضعف و نقاط تاریک و اشتباهات. پس بستر با خواسته ارتباطی ندارد. ممکن است خواسته خوبی داشته باشیم امّا زمین بدی داشته باشیم و نتیجه ‌ای در پی نخواهد داشت. مانند اینکه شخصی استعدادی در ریاضیات ندارد اما دوست دارد ریاضیدان شود، زمین خوب نیست پس ابتدا باید زمین را مناسب سازی کنیم یعنی قابل تغییر هست و در پی آن می‌توان نتیجه گرفت وجود انسان نیز قابل تغییر است. مانند جنگل‌هایی که به کویر تبدیل شدند و برعکس. پس بذر(فکر و خواسته) و بستر آن دست ماست. اما ویژگی ‌های تاثیرگذار دیگیری نیز هستند. مانند آفتاب. مقدار تابش آفتاب دست ما نیست. البته که به صورت اعمال می‌شود روی آن تاثیر گذاشت امّا آفریننده‌ی آفتاب ما نبوده‌ایم. مقدار و مدّت تابش دست ما نیست. (نوع شرایط آب و هوایی) و این در رابطه با باران نیز صدق می‌کند. این شرایط محیطی دست خالق آفرینش و قدرت مطلق است.

حال مدل اول و دوم را برای درک بهتر و لمس راحت تر مطلب ترکیب می‌کنیم. در مدل اوّل که اشاره شد شخص متکبّر سهمی را از خود و از وجودش از دست ‌می‌دهد شامل باران و نور و برف در مدل دوم است. پس فرض بر این است که زمینی داریم و روی آن کار می­کنیم و زمانی که دچار کبر شدیم خداوند ما را به حال خود رها می‌کند. (هر زمینی سهمیه‌ی آب دارد و اگر بیشتر بخواهد باید بخرد. اگر این سهم آب نباشد قادر به کشاورزی نیستیم، اگر سهم آب کم شود نمی‌توانیم به میزان سابق کشت کنیم. یا باید از نصف محصول صرف نظر کنیم یا محصول دیگری بکاریم.)

وقتی انسان دچار کبر شد به میزان درصد کبرش از سهمیه‌ی آبش کم می‌شود. و زمانی که به کبر کامل رسید آبی وجود نخواهد داشت و مجبور به دزدیدن آب می‌شود از دیگران. و همزمان نور که از جانب خداوند بود نیز کم می‌شود. پس زمینی دارد ک در خشکی و ظلمت است و در این زمین حتی اگر بهترین باشد با بهترین بذر هیچ محصولی ندارد. این نتیجه‌ی کسی است که دچار کبر شده.

ما تعریف دیگری نیز داشتیم و آن کفر بود. کفر یعنی پنهان کردن. البته پنهان کردن خوبی‌ها.(خوبی دیگران) اگر قرار بر پنهان کردن بدی‌ها نیز بود که ستّارالعیوب می‌شد و این فقط جزو صفات پروردگار است. ما کفر نسبت به خداوند نیز داریم یعنی شخص نعمت‌هایی که از جانب پروردگار است را ندیده بگیرد و از خود بداند. مثلآ خوب آواز خواندن کسی یا خط زیبا یا به طور کلی صفت خوب و پسندیده‌ی کسی را بیان نکنیم در صورتی که در درون وی را تحسین می‌کنیم. گاهی علاوه بر بیان نکردن سعی در مسخره کردن و کوچک شمردن ویژگی فرد مقابل را داریم. نتیجه‌ی کفر؛ می‌دانیم که قانون عمل و عکس‌العمل به طور کلّی در جهان جاری است. عکس‌العمل کفر این است که حسن و خوبی و ویژگی خوب شخصی که کفر ورزیده پنهان می‌شود. حتی دیگر خود شخص هم توانایی دیدن خوبی‌های خود را ندارد. و در کلام‌الله می‌گوید که این اشخاص نابینا، ناشنوا و گنگ می‌شوند. و در مثال زمین به این صورت است که یک زمین عالی برای کشت دارد و زمینی هم بسیار نامرغوب دارد. شخص، دیگر قادر به دیدن و توجّه به زمین مرغوب نیست. سعی در کشت و تلاش بر روی زمین شوره زار می‌کند. پس اینجا‌ ست که کلام خدا مشخص می‌شود.

همانطور که گفته شده نتیجه‌ی عمل این اشخاص تباه می‌شود تلاش این افراد هیچ سودی به همراه ندارد. هرچه می‌کارد سبز نمی‌شود. پس در کفر آب و نور قطع نمی‌شود، بلکه به زمین نامرغوب سرازیر می‌شود. سهمیه قطع نمی‌شود بلکه جابه جایی انرژی داریم. و خداوند می‌گوید که اگر از کفر خارج شوید بدی‌های شما را پنهان می‌کند. یعنی کمک می‌کند زمین خوب شما رونق بیشتری بگیرد و فرصت می‌دهد که زمین نامرغوب خود را ترمیم کنید. سرهنگ کنتاکی شخصی بود که فقط توانایی طبخ یک نوع غذا(مرغ) را داشت. از یک دکّه شروع به کار می‌کند و اکنون در تمام جهان شعبه دارد و این مصداق کلام خداست. قطعآ کنتاکی نیز نقاط ضعف بسیاری داشت امّا خداوند ویژگی‌های بد وی را پوشاند. پس اگر شخص کافر را در ساختمان الهی در نظر بگیریم شخص کافر به جای الگو برداری از ویژگی مثبت دیگران سعی در خط زدن و از میان برداشتن آن‌ها دارد. مانند اینکه یک کارمند در اداره خوب به وظایفش عمل می­کند و به جای تشویق چون سقف معیار را بالاتر می­برد سعی در حذف آن دارند. یعنی در صٌور پنهان ساختمان و شرکت رو به سقوط است حتی اگر به ظاهر سوددهی خوبی داشته باشد. چون ویژگی‌های خوب را از خود دور کرده است.

مشرک در مورد مدل زمین اینگونه است که مقدار سهمیه آب و نور مشخصی دارد. باید تلاش کند که سهمیه خود را افزایش دهد اما به دلیل زیاده خواهی به سراغ ارباب خود که دچار کبر شده می‌رود. و ارباب نیز قدرت زیادی را از سایر رعیت­ها به دست آورده است. طلب سهم بیشتر می‌‌کند. ارباب نیز سریعآ درخواست را اجابت می‌کند.( مانند مواد مخدر و ربا و تمام سیستم‌های تاریکی خواسته را سریعآ اجابت می‌کند.) امّا در سیستم الهی باید تلاش کنی. پس امتیازات لازم را دریافت می‌کند همانطور که خداوند نیز گفته است اندکی بهره‌مند می‌شوند. اما در انتها حین برداشت محصول ارباب و شخص متکبّر خود بر روی محصول نظارت و تصمیم‌گیری می­کند یا برای کاشت محصول تصمیم می­گیرد.(چگونگی عمل را تعیین تکلیف می­کند.) مانند اسپانسرهایی که برای خواننده تصمیم می‌گیرند که چه بخواند و کجا اجرا کند.

مانند دکتر فاستوس که با شیطان معامله می‌کند. شیطان می‌گوید ۲۰ سال هر خواسته‌ای داشته باشی بر‌آورده می‌شود امّا بعد از آن تا ابد متعلق به ما هستی. پس در واقع دامنه انتخاب و اختیار مشرک روز به روز محدودتر می‌شود. حال باید به این نکته نیز توجّه داشت که شخص متکبّر از خود برای بخشیدن چیزی نداشته است بلکه از سهم دیگران به مشرک لطف می‌کند. و این سهم چون از حس و مال دیگران است سیستمش را از درون تخریب می‌کند. ( مانند خون آلوده که به بدن تزریق می‌شود و یا عضوی که ممکن است اهدا شود اما بدن آن را پس بزند.) و سیستمش را از تعادل خارج می‌کند.‌ پس یک ضرر آشکار دارد که بحث اختیار است و در آینده شریکی برای انتخاب و مالش دارد و یک نتیجه‌ی پنهان دارد و موجب تخریب ساختارش می‌شود.

قطب های منفی جاذبه‌ی زیادی داردند یعنی وقتی به شخص سهمیه‌ی زیادی پیشنهاد می‌شود انسان به شدت به سمت آن گرایش پیدا می‌کند زیرا از عواقب آن آگاهی ندارد. پس ویژگی‌های گفته شده به علّت انرژی جاذبه‌ای که دارند خیلی از انسان دور نیستند. پس این دو مدل گفته شده به صورت موازی هستند و همواره هر دو در حال تلاش‌اند.

 

نگارنده: مسافر سپهر

 

 

 

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .