ما در کنگره معتقد هستیم که درمان اعتیاد بر روی سه مؤلفه جسم، روان و جهانبینی استوار است. در مقوله جسم با دادن شربت اپیوم تینکچر و عملیات تیپرینگ در طی فاصله زمانی، مراحل بازسازی سیستمهای شبه افیونی جسم که از تعادل خارجشدهاند صورت میگیرد و زمانی که جسم به تعادل برسد به دنبال آن روان نیز بهخودیخود متعادل میشود و اما مؤلفه دیگر که مربوط به جهانبینی است یعنی همان خط فکری، نوع نگاه و اندیشه فرد است که در کنگره، افراد با شرکت در کارگاههای آموزشی و گوش دادن و نوشتن سی دیها و مطالعه جزوات باعث تغییر نگرش در افکار و اندیشه خود میشوند. این سه مؤلفه مهم و اساسی در درمان بایستی همزمان باهم به تعادل و درمان برسند. زیرابه درمان رسیدن تکتک این مؤلفهها اثر مستقیمی برهم دارند و بدون وجود هرکدام، درمان امکانپذیر نیست. ممکن است بهطور صوری قسمت جسم و روان به قطع مواد با مصرف OT برسند اما عدم جهانبینی شخص ضعف درمان او را دوچندان میکند و در هر مقطعی چه در سفر اول، دوم یا جایگاههای دیگر او را متوقف میسازد.
همانطور که میدانید اساس و پایه جهانبینی ما به میزان دانایی بستگی دارد. تا زمانی که ما شناخت واقعی به مسائل نداشته باشیم نمیتوانیم تفکری درست و انسانی بر موضوعات پیاده کنیم. بهطور مثال نیمنگاهی به دوران قبل از کنگره میاندازم، دیدگاه من بهعنوان یک همسفر نسبت به مسافرم اینگونه بود که او آدم معتاد، بیمسئولیت، بیغیرت و اراده است و مدام با تحقیر و سرزنش سرکوب میشد و جوری وانمود میکردم که به درد هیچ کاری نمیخورد و فقط سربار خانه و جامعه است؛ اما با ورودم به کنگره نوع نگاه من به او تغییر کرد و مسافرم را به چشم یک بیمار پذیرفتم و متوجه شدم که این بیماری ربطی به اراده و غیرت ندارد و حتی توانستم باحال خرابیهای او در سفر درمانیاش همسفر شوم و نهایت عشق، صبوری و آرامش را تزریق درمانش کنم. اینها همه خمیرمایه همان جهانبینی است که بر پایه دانایی استوار است.
جهانبینی در تمام سطوح از زندگی ما، کنگره، محل کار، ورزش، اداره، مدرسه و ...نقشآفرینی میکند و میتواند عملکرد ما را در رویارویی با موضوعات به بهترین وجه ممکن ارائه دهد؛ اما زمانی اتفاق میافتد که افراد در مقابل موضوعات و مسائل مختلف کنترل خود را از دست میدهند و بهنوعی جهانبینیشان از تعادل خارج میشود، جزوات جهانبینی ما را با یک سری از نیروهای درونی آشنا میکند که همیشه با آنها سروکار داریم ازجمله عقل، نفس، حس و...که هرکدام از این نیروها بهتنهایی میتوانند مولد یک ساختار در جسم ما باشند چه مثبت و چه منفی.
همانگونه که میدانید نقطه مقابل دانایی، جهالت (ترس، ناامیدی و منیت) است که بزرگترین دشمن ما محسوب میشود و بهراحتی میتواند ما را به اعماق تاریکیها سوق دهد. عدم دانایی ما را در تشخیص خواستههای نفس گمراه میکند. حسهای منفی فرصت را غنیمت شمرده و باهم متحد میشوند و قلعه عقل که فرماندهی کل جسم را بر عهده دارد محاصره میکند. این آشفتگی درون جسم ما به جهانبینی بیرون از جسم هم تراوش میکند، تکتک سلولهای ما حتی افکار و اندیشه ما در جهت این ساختار منفی کشانده میشوند و درنهایت بیرون از جسم هم تخریب ایجاد میکنند.
ما برای داشتن جهانبینی مطلوب بایستی با افزایش دانایی بر روی تکتک نیروهایی که تحت اختیارمان هستند کارکرده و تقویتشان کنیم. وجود نیروهای منفی برای افرادی با دانایی بالا نقش مکمل و سازندگی دارد و برای افراد جاهل نقش مخرب و ویرانگی.
(انسان با کسب قدرتهای آسمانی و پی بردن به هستی به چیزهایی میرسد که تمام عالم را طی نماید، نمیتواند برسد زیرا همان " نگاه "فرق دارد). رعد
نویسنده: کمک راهنما همسفر پروانه
لژیون سوم، نمایندگی قزوین، شعبه دهخدا
تایپ و تنظیم: همسفر مرضیه
- تعداد بازدید از این مطلب :
1685