English Version
English

جشن آزادمردی مسافر مجید

جشن آزادمردی مسافر مجید

سومین جلسه از دوره هفتم سری کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره شصت ویژه مسافرین و همسفران نمایندگی تخت جمشید روز پنج شنبه مورخ 1398/1/29 با دستور جلسه وادی هشتم و جشن آزاد مردی کمک راهنمای محترم مسافر مجید با استادی مسافر سعید و نگهبانی مسافر احمدرضا و دبیری مسافر احمدرضا، راس ساعت  17 آغاز به کار نمود

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان سعید هستم مسافر. خدا را شاکرم که یک‌بار دیگر خداوند به من توفیق داد تا از دانش شما من هم اینجا بهره ببرم.

عنوان وادی و دستور جلسه امروز ما وادی هشتم، با حرکت راه نمایان می‌شود. این وادی با یک پیام بسیار زیبایی شروع می‌شود که درباره‌اش صحبت می‌کنیم. می‌گوید: امواج چون گردباد بر زمین فرود می‌آیند و آنچه برداشتنی باشد با خود به امانت به همراه می‌برند، با شما که پیمان می‌بندید واجب و ضروری است که از زمین برخاسته و به مکانی فرمان است رهسپار شوید، در سکون جایزی نیست و همه‌چیز درحرکت است که در پی آن ساختارها پدیدار، موجودات خلق و سفر در حلقه‌های آفرینش ادامه دارد. این بیان این را می‌گوید و می‌خواهد یک‌جوری تفکر مرا باز کند که فقط این جهان نیست و ما با مرگ از بین نمی‌رویم، از این مکان به مکان دیگری می‌رویم؛ بنابراین نیستی وجود ندارد و اگر این‌طور بود ارزشی اصلاً نداشت. این طرز فکر باکسی که می‌گوید ما چند سال زنده‌ایم و می‌میریم و همه‌چیزتمام می‌شود فرق می‌کند. زمانی که می‌گوید در سکون هیچ جایزی نیست و همه‌چیز درحرکت به وجود می‌آید اساس و مایه این وادی می‌باشد.

اگر ما با مشکلات و مسائلی که داریم روبرو شویم و فقط بنشینیم و روی آن فکر کنیم و فقط بیندیشیم، هیچ‌وقت تا حرکت نکنیم به هیچ جایی نمی‌رسیم. وادی این را می‌گوید که اگر ما اطلاعاتی و تفکراتی داشتیم و همین‌جوری دل به دریا بزنیم و بگوییم با حرکت راه نمایان می‌شود. نه این‌طور نیست. باید اول بنشیم و تفکر کنیم، اندیشه کنیم و آن هدف و خواستی که داریم برای خودمان مشخص کنیم. آن خواست خیلی مهم است. وقتی‌که من خواستم و انتخاب کردم تازه اول کار است و واقعاً باید بدانم که می‌خواهم یا نه. آیا مثلاً زبان انگلیسی را می‌خواهم یا نمی‌خواهم یاد بگیرم. یا یک آلت موسیقی را می‌خواهم یا نمی‌خواهم یاد بگیرم. آیا من که اینجا هستم می‌خواهم موادم را کنار بگذارم یا نه؟ می‌خواهم از سیگار بردارم یا نه؟ این برای این است که باید آن خواسته را مشخص کنم. آیا اگر این خواسته مشخص شد دیگر همه‌چیزتمام است؟ نه. بایستی دومین کاری را می‌خواهم انجام بدهم تلاش کنم و در جهت برآورده کردن آن خواسته حرکت کنم تا به هدفم برسم. اگر تلاش کردم به خواسته می‌رسم.

زمانی هم که بچه بودیم و به همدیگر می‌گفتیم می‌خواهی چه‌کاره بشی، همش می‌گفتیم دکتر یا خلبان. به دخترخانم‌ها هم که می‌گفتی، می‌گفتند معلم یا پرستار یا دکتر. آیا تمام این‌ها واقعاً به خواسته‌هایشان رسیدند؟ نه. علت آن چه بود؟ به دلیل اینکه خواسته‌هایشان را دنبال نکردند و فقط خواستند و تلاشی برای رسیدن به آن نکردند. اگر انسان هر خواسته را که داشته باشد و درراه آن خواسته قدم بردارد حتماً به خواسته‌اش می‌رسد. حال هر چیزی می‌خواهد باشد؛ اما بعضی از خواسته‌ها هم ممکن یک‌روزه عملی نشوند. به فرض شما می‌خواهید یک ساختمان بسازید، باید خواسته داشته باشید و تلاش کنید و یکی دو سالی زمان می‌برد یا مثلاً اگر می‌خواهید در امتحان کمک راهنمایی قبول شوید باید تمام هوش و حواستان روی این باشد. مثلاً به بعضی از دوستان می‌گوییم می‌خوانی؟ می‌گوید:ای». این‌طور گفتن نمی‌شود. کسی که می‌خواهد کمک راهنما بشود باید چهر، پنج ماه وقت بگذارد. الآن ما دو ماه وقت داریم. روزی چهار، پنج ساعت وقت بگذاریم تا به‌جایی برسیم. اگر این کار را نکنیم نمی‌شود.

خلاصه سخنان استاد درباره مسافر مجید:

من چند سال است که مجید را می‌شناسم. داستان این جشن‌هایی که گرفته می‌شود فرقی نمی‌کند و برای آنایی که تازه‌وارد شعبه می‌شوند، خودش قوت قلبی است. یادم می‌آید توی پارک لاله چهارنفر بودیم. بعضی وقت‌ها هم یکی از بچه‌ها نمی‌آمد و می‌شدیم سه نفر. یکی از روزها که سه‌نفر بودیم، دیدیم به نفر اومد.گفت من مشهد رها شدم. راستش را بخواهید خود من هنوز تا دو، سه ماه اول باور نداشتم و همش به خودم می‌گفتم دوز بالاست و حالا که دارو کم می‌شود چه اتفاقی می‌افتد؟ و فقط راهنما نامه می‌دهد چه می‌شود؟ اولین سؤالی که از مجید پرسیدم، گفتم چند وقته رها شدی؟ گفت سه، چهارماهه. گفتم حالا هیچ مشکلی نداری؟ گفت تازه می فهم زندگی یعنی چی. این جمله برای من قوت قلبی شد. به اون دستمون که نیامده بود گفتم نبودی یه نفر اومده بود و عجب انرژی داشت. مفت از دست دادی نیومدی. ما باید شکر گذار این باشیم که این‌چنین انسان‌هایی را در مسیر ما قرار می‌دهند و دوستانی که دررهایشان سابقه بالایی دارند. برای سفر اولی‌ها که می‌آیند این خودش یک قوت قلب است. آقا مجید ازاینجا می‌رفت مشهد و چه سختی‌هایی که کشید و فرمانش صادر شد و یکی با کنگره آشنایش کرد و با تلاشی که داشت رها شد والان پنج سال می‌گذرد و سه سال هم هست که کمک راهنما هستند و تا حالا هم تعدادی را به رهایی رسانیده. برای ایشان آرزوی موفقیت می‌کنم. مجید پسر خیلی و دوست‌داشتنی است و یکی از بهترین دوستان من هستند و به ایشان افتخار می‌کنم. راهنمای ایشان آقای محمد در مشهد هستند و چون بعد مسافت زیاد است این افتخار را به من دادند که جای راهنمایشان باشم. انشالله سالم باشند و بتوانند همیشه استوار و باانرژی سالیان سال در کنگره شیراز خدمت کنند.

اعلام سفر مسافر مجید:

سلام دوستان مجید هستم یک مسافر. با تخریب بیش از 28 سال و با انواع آنتی ایکس‌ها ، تریاک ، شیره ، حشیش، الکل وارد کنگره 60 شعبه مشهد شدم . به راهنمایی آقای محمد با روش DST و شربت OT یازده ماه نیم تحت درمان قرا گرفتم و در حال حاضر پنج سال و پنج روز است که آزاد و رها هستم و رشته ورزشی هم والیبال و پینگ‌پنگ. در ادامه با بیش از سی‌وسه سال تخریب سیگار با آدامس نیکولایف و به راهنمایی آقای سعید نمکی ده ماه سفر کردم و در حال حاضر یک سال و دو ماه است که آزاد و رها هستم.

آرزوی مسافر مجید:

از صمیم قلبم آرزو می‌کنم که این شعبه به یک شعبه بزرگ تبدیل شود با کمک همه دوستان و همه هم‌سفران و مسافران. انشالله که همگی همت کنیم و سال آینده یک شعبه بزرگ و متعلق به خودمان داشته باشیم.

 

سخنان مسافر :

سلام دوستان مجید هستم یک مسافر

روزگار بدی است و فشارهای زیادی بروی تمامی آدم‌هاست و این شیطان نفس دائماً انسان‌ها را وسوسه می‌کند که بازهم به‌روزهای قبل گریزی بزنند. از اینکه آدم بتواند خودش را نگه دارد واقعاً کار سختی است. درصورتی‌که آموزش درست گرفته باشیم و این‌ها را کاربردی کرده باشیم مطمعنا دست‌یافتنی است. دوستانی هستند که خیلی بیشتر از من رهایی دارند و به‌سلامت زندگی می‌کنند. من یک‌زمانی باوجوداینکه نسبتاً زندگی بدی هم نداشتم، اما به‌قدری مواد تأثیر گذاشته بود و در تاریکی‌ها رفته بودم، یک روز یک وصیت‌نامه نوشتم که دیگر قادر به ادامه این زندگی نیستم و چندتکه وسیله داشتم، ریختم پشت ماشین و حرکت کردم. چیزهایی در ذهنم بود که بروم مشهد و مجاور شوم. یک ماه درراه بودم و واقعاً هیچ هدفی برای ادامه زندگی نداشتم. در شرایطی بودم که هیچ‌چیز برایم مهم نبود فقط پیدا کردن مواد و مصرف مواد.

رفتم و خانواده من تا شش ماه خبر نداشتند که من زنده‌ام یا مرده. گاهی وقت‌ها ما فکر می‌کنیم مشکلمان مشکل بزرگی است و هرکسی مشکل خودش را بزرگ‌ترین مشکل می‌بیند، درحالی‌که این‌طور نیست. با تمام این احوال وقتی به مشهد رسیدم به فاصله یک هفته خانه‌ای را اجاره کردم تا بتوانم هر جور شده زندگی‌ام را بچرخانم؛ اما خانه تبدیل به شیره‌کش خانه شد. شب‌ها تا دیروقت با دوستان نابابم می‌نشستم و باید از آن‌ها پذیرایی می‌کردم و دقیق از چاله درآمده و به چاه افتاده بودم. در یک محیط غریب نه کسی را داشتم و از این‌طرف هم می‌ترسیدم که به بعضی‌ها بگویم دیگر نیایید؛ اما خداوند خواست و سرنوشت چیز دیگری را برایم رقم زد و باکسی آشنا شدم که کنگره‌ای بود. این حال خوشی را امروز دارم مدیون بزرگ‌مرد کنگره آقای مهندس می‌دانم. خوشحالم که در جمع شما هستم و امیدوارم که خداوند توفیق دهد و این راه مستدام بماند.

 

در ادامه عکسهای مراسم تولد...

 

تهیه مطلب و عکس: مسافر ایمان (لژیون دوم)
ویرایش و ثبت: مسافر محمد(لژیون دوم)
منبع: نمایندگی تخت جمشید شیراز

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .