از همان اوایل زندگی حدود ۶ الی ۷ سال پیش همان روزهایی که بهترین و طلاییترین دوران زندگی مشترک ما میتوانست باشد متوجه شدم همسرم یک مصرفکننده است؛ اما به علت عدم آگاهی وعدم شناخت صحیح از مسئله اعتیاد تنها راه حل من برای حل این مشکل عدم پذیرش او و یا ایجاد ناراحتی و مشاجره بود. ازآنجاییکه مسافر من تخریب زیادی در مسئله اعتیاد نداشت هیچگاه من اهمیت درمان را درک نکردم.
ما زیاد در عمق تاریکیها فرونرفته بودیم که بهطور مشخص ریشه مشکلاتمان را اعتیاد بدانیم. زندگی در جریان بود اما تلاشمان بیفایده، دعواهای مکرر و راههایی که تماماً به جدایی ختم میشد من را بیشتر از گذشته ناچار و درمانده میکرد تا اینکه روزی از طریق یکی از آشنایان در یکی از جلسات کنگره ۶۰ شرکت کردم تا با محیط و آموزشهای آن آشنا شوم راستش آن روزها اعتقاد زیادی به این آموزشها و کلاسهای درمانی و کل کنگره ۶۰ نداشتم همیشه با خودم میگفتم چرا من باید در این کلاسها شرکت کنم مگر من راه را اشتباه رفتم و یا چرا من باید تاوان اشتباه دیگری را بپردازم
آن روزها دیگر در این جلسات شرکت نکردم و سالها گذشت و مصرف مواد همسر من بیشتر از گذشته شد ازآنجاییکه برای من مشخصشده بود که ریشه اصلی مشکلات ما مصرفکننده بودن همسرم است این بار شروع دیگری برای شرکت در کلاسهای کنگره ۶۰ داشتم. لازم به توضیح است ازآنجاییکه یکی از آشنایان ما سالها درگیر مسئله اعتیاد بود و راهحل قطعی برای درمان آن پیدا نکرده بود و با حضور در کنگره ۶۰ و رسیدن به رهایی به این مسئله دستیافته بود من این بار مطمئن بودم که تنها راه رهایی ما کنگره ۶۰ میباشد بنابراین هرگز به موسسه دیگر و یا روشهای دیگری متوسل نشدیم. من وارد کنگره ۶۰ شدم بهعنوان یک همسفر.
همسفر، مسافر، رهجو واژههایی که برای من تازگی داشت. من خواست رهایی داشتم که وارد کنگره شدم اما همهچیز به همین سادگی نبود. برای اولین بار پس از واژه همسفر من با واژه رهجو آشنا شدم رهجو یعنی جوینده راه. قطعاً همه ما وقتی وارد کنگره ۶۰ میشویم خواست رهایی و خواست جوینده بودن راه درون ما وجود دارد اما قبل از آن باید ظرف درونی خود را از آنچه که میدانیم و نمیدانیم و از آنچه که هستیم خالی کنیم تا صدای آموزش استاد را بشنویم و در درونمان نهادینه کنیم. شاید هر کدام از ما در موقعیتهای دیگر اطلاعات و تخصصهای زیادی داشته باشیم ولی آنچه مشخص است این است که در مسئله اعتیاد و در مسئله شناخت خود هیچ نمیدانیم؛ بنابراین وقتی بهعنوان یک رهجو در لژیون حاضر میشویم و یا در جلسات عمومی و خصوصی شرکت میکنیم درست همانند کودکی هستیم که در حال آموزش الفبای اعتیاد و شناخت انسان است؛ بنابراین تمام جانمان باید گوش باشد و فرمانبردار.
برای من واقعاً کنگره ۶۰ مکان امن و مقدسی است زمانی که در جلسات شرکت میکردم خود را در مرکز نوری عظیم مشاهده میکردم. تمام ساعاتی را که در کنگره ۶۰ میگذراندم از بهترین و آرامترین لحظات عمر من به حساب میآمد. اوایل و با شروع آموزشها تمام انتظار من از کنگره رهایی مسافر و قطع مصرف او بود شدت این موضوع باعث شده بود تا تمام نگاه من به مسافرم چگونگی سفرش، میزان مصرف داروی درمان و کنترل شرکت در جلسات کنگره ۶۰ برای او باشد. متأسفانه برخلاف تذکرات راهنما مبنی بر رها کردن مسافر و عدم کنترل وی و تمرکز روی آموزشهای خود و آرامش خود تمام خواسته من و تلاش من رهایی برای مسافرم بود من از خود غافل شده بودم تمام مدت سفر او، برای من به سختی و با استرس و نگرانی سپری میشد ازآنجاییکه میگویند اگر از استاد درس گرفتی که هیچ وگرنه روزگار به سختی به تو میآموزد برای من نیز چنین شد مدت زیادی طول کشید تا مفهوم رها کردن مسافر و تمرکز روی آموزش و آرامش خود، برای من مشخص شد درواقع برای درک آن من بها دادم بنابراین یا آنچه که از راهنما میشنوی را انجام میدهی یا باید بها بدهی تا به آن مسئله برسی. حال دیگر تمام مشکلات برای من مصرف موادمخدر مسافرم نبود. شاید مشکل من بودم. عدم شناخت خود، عدم شناخت مسئولیتهای زندگی، عدم شناخت وظایف همسری و عدم اطلاع از علتها و معلولهایی که همواره در حال آموزش و آگاهی ما هستند. حال من با گسترهای از اطلاعات و آگاهیهایی مواجه بودم که دیدگاه من را نسبت به زندگی، اطرافیانم و کل هستی عوض میکرد. اکنون مسئله من هستم، پیدا کردن راه درست برای رسیدن به خود و برای شناخت خالق خود. رسیدن به این مهم تنها یک راه دارد فرمانبردار بودن گوش به آموزشهای راهنما دادن و با راهنمایی او در مسیر درست حرکت کردن است.
نویسنده: همسفر سمیه لژیون پنجم
ارسال: همسفر گلناز لژیون هفتم
همسفران نمایندگی آکادمی
- تعداد بازدید از این مطلب :
4388