اصولاً زمانی که انسان بخواهد از ساختاری که چندین سال باآن زندگی کرده و با آن عجین شده است فاصله بگیرد و آن ساختار را خراب کند دچار مشکل میشود و ممکن است که موانعی سر راهش پیش بیاید که نتواند آن کار را انجام دهد و در اوج عدم آگاهی به این نتیجه میرسد که خدا هم نمیخواهد این کار را انجام بدهم ولی غافل از این که سخت در اشتباه است . برای درک این مفهوم چند مثال میزنم هنگامی که من برای بچهٔ خودم خیلی زحمت میکشم و او را خیلی دوست دارم و زمان زیادی را صرف بزرگ کردن و تربیت آن کردم اگر پس از بیست سال یکی پیدا شود و او را با خود ببرد یا اگر فرزند من به من بگوید که من میخواهم از پیش تو بروم و دیگر نمیتوانم با تو زندگی کنم و بگوید که از دست من خسته شده است من تمام تلاشم را میکنم که او را منصرف کنم حتی شده از تنبیه بدنی هم استفاده میکنم چون به هر حال بیست سال زحمت او را کشیدهام اگر دقیق نگاه کنم میبینم که من هم بیست سال فرزند اعتیاد بودم و اعتیاد به عنوان پدر من بود زمانی که تصمیم گرفتم که از دست پدر خودم خلاص شوم از هر ترفندی برای این که من را نگه دارد استفاده کرد و این ترفندها برای هر کسی یه جور خاصی است مثلاً برای یک نفر فرزند میشود مانع برای یک نفر همسرش میشود مانع برای یک نفر پدر و مادرش می شود مانع. تمام این سنگ اندازی ها را اهریمن انجام میدهد تا فرزند برومند خودش را از دست ندهد چون در هر حال بیست سال زحمت بزرگ کردن من را کشیده است و حالا که موقع بار دهی و کمک کردن من به او است دارد من را از دست میدهد. پس اگر در سفر مشکلی برای من پیش بیاید باید عزم خودم را جذم کنم و کاری به هیچچیز نداشته باشم و فقط به فکر سفر باشم. حال جالب اینجاست که این پدر نامرد از نکات ظریفی جهت نگهداشتن فرزند خود استفاده میکند و این نکات را کسی میتواند درک کند که به جهانبینی و دانایی و معرفت بالای کنگره آرامآرام دست پیدا کند .
این واقعه حتی در سفر سیگار هم برای خیلی از افراد به وجود میآید مثلاً یکی که شروع به سفر میکند بعد از مدت خیلی کوتاهی ممکن است با یکی بحث و دعوایش شود و ناخودآگاه شروع به مصرف سیگار میکند. ولی ناگفته نماند که چون این یک جنگ درونی است و جنگ بدون خونریزی هم هیچ مفهومی ندارد بههرحال باید یک تاوان هم بدهیم و کسی تاوان بیشتری میدهد که ترس بیشتری داشته باشد وقتی یاد دعواهای بچگیام میفتم میدیدم توی اون دعواها هرکسی که با قلدری جلویم میامد برنده میشد ولی کسی که دائماً فحش و ناسزا میگفت و فقط حرف میزد و گاهی یک مشت میزد و عقب میرفت و همیشه شکست میخورد .
در این جنگ هم همینطور است باید با عزم قوی و با قلدری در حد اعلا وارد شد تا نیروی اهریمن عقبنشینی کند وگرنه اگر بخواهیم فقط در حد حرف باشد و عمل نکنیم و گاهی سفت باشیم و گاهی شل باشیم و گاهی سروقت به جلسه بیاییم و گاهی سروقت نیاییم مطمئناً شکست میخوریم و هر وقت که بخواهیم دوباره شروع کنیم چون نقطهضعف ما را اهریمن میداند از همان جا دوباره شروع به تیراندازی میکند پس اگر هم که شکستخورده هستم باید نقاط ضعف خودمان را تقویت کنیم تا دیگر از آن قسمت شکست نخوریم امید آن است که تکتک افراد به آن حد از دانایی و معرفت برسند که بتواند از پیش دست شیطان را بخوانند و هیچگاه مغلوب نیروی اهریمن نشوند و این میسر نمیشود مگر با جهانبینی کنگره.
ذکر این نکته ضروری است که ما باید بدانیم که چرا اینقدر کنگره روی آموزش دیدن و کاربردی کردن آن اصرار دارد؟
پاسخ این سؤال این است که چون نیروهای منفی چندین سال با ما زندگی کردهاند کاملاً به روحیات ما آشنا هستند و کاملاً میدانند که کی و کجا میتوانند ضربه خود را بزنند حالا تنها کاری که ما میتوانیم انجام دهیم این است که هر فنی که به ما میزند را ما با ضد فن جواب بدهیم و به آن رکب بزنیم و انجام این کار جز در سایه آموزش امکانپذیر نیست.
- تعداد بازدید از این مطلب :
3114