دلتنگ بودم، همیشه افسرده و ناامید از همهجا از زندگی از دوستان از خانه و ... مدتی در این حال و هوا که گذشت ناامیدی دیگر مرا رها نکرد و دیگر هیچ چشمهی نوری ندیدم، فقط و فقط منتظر مرگ بودم که مرا نجات دهد. مدتی که گذشت و به خودم آمدم دیدم هنوز یک روزنهی خیلی کوچک از طرف خدا میبینم، دعا میکردم که خدایا مرا از این ناامیدی نجات بده. یک روز همسرم از من خواست که حاضر شوم و با او بهجایی بروم وقتی از او پرسیدم کجا؟ چیزی نگفت. درراه فکر کردم که کجا میرویم. وقتی دم در کنگره رسیدیم همسرم گفت رسیدیم، من مات و مبهوت وارد آنجا شدم همهچیز برایم گنگ بود. بعد از اتمام جلسه به من گفتند که باید در لژیون تازه واردین بنشینم، وقتی برایمان توضیح دادند که برای چه به اینجا آمدهایم شوکه شدم.
باورم نمیشد همسرم اعتیاد داشت، حالم خراب شد، دنیا برایم تیرهوتار شد. گفتم وقتی به خانه بروم جنجال به پا میکنم به همسرم این را میگویم و ... ولی وقتی به خانه رسیدم اصلاً نتوانستم در موردش با همسرم صحبت کنم. وقتی برای بار دوم به جلسه رفتم بازهم گنگ بودم بعد که راهنما انتخاب کردم کمکم متوجه شدم در کنار همسرم، من هم درمان میشوم چون من از همسرم حالم خرابتر بود. خیلی افسرده بودم، نمیدانم چطور و چگونه همسرم به اعتیاد کشیده شده بود ولی بابت اعتیادش خدا را شکر میکنم که اعتیاد او مرا به کنگره آورد.
بعدازآن که وارد کنگره شدم گریههایم به شادی، نفرتم به عشق تبدیل شد و دلیلش آموزشهای عالی این مکان مقدس بود آموزشهایی که به من یاد داد چگونه شادباشم، چگونه تفکر کنم و راه خود را پیدا کنم. وادی یک تفکر صحیح را به من یاد داد، وادی دوم به من امید داد، وادی چهارم مسئولیتپذیرم کرد. حال میدانم کنگره چه خدمت بزرگی به من کرده است زمانی که تازه سفر خود را آغاز کرده بودیم انتظار پایان آن را میکشیدم تا مسافرم رها شود و ما از این مکان برویم ولی این تفکر فقط تا دو ماه اول با من بود والان که فکر میکنم میبینم عشق و امید را کنگره در من زنده کرد.
خدمت خالصانه افراد عشق افراد به خدمت مرا چنان سرپا کرد که آرزو دارم زودتر به رهایی برسیم تا بتوانم خدمتگزار باشم. هرچند هنوز به رهایی نرسیدهایم اما معنای خدمت در کنگره را میدانم و شاکر خداوند هستم که به من این نعمت را عطا کرد. حال میدانم اگر شکر گذار نعمتی که به من دادهشده نباشم آن نعمت قطعاً از من گرفته میشود. هرگز حالوروز خود را فراموش نمیکنم که با چه حالی وارد کنگره شدم سرشار از ضد ارزشها اما حالا با قلبی آکنده از عشق به دنبال بستن پیمان هستم پیمانی الهی با خالق خود برای دوری از ضد ارزشها.
نویسنده: همسفر زهرا (لژیون دوم)
نمایندگی همسفران شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
1293