English Version
English

جلسه سه شنبه 97/10/18 به استادی کمک راهنما؛ مسافر مهدی

جلسه سه شنبه 97/10/18 به استادی کمک راهنما؛ مسافر مهدی

سخنان استاد:

سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر

من ابتدا به بخش دوم دستور جلسه می‌پردازم یعنی خدمت کنگره 60 به من، اینکه کنگره 60 برای من از زمانی که وارد کنگره شدم تا الآن که در خدمت شما هستم چه خدماتی انجام داده است. خدمت کردن یعنی اینکه یک شخصی مسئله‌ای یا مشکلی دارد و یک جایی یا یک شخص حقیقی یا حقوقی به او کمک و یاری می‌رساند. زمانی که من وارد کنگره 60 شدم در ابتدای سفرم همه فکر و ذکرم درمان اعتیادم بود، درست است که ام الفساد همان اعتیاد بود و همه توجه من هم به درمان اعتیاد بود اما رفته‌رفته شرایط تغییر کرد، وقتی کنگره 60 به من می‌گوید جسم و روان و جهان‌بینی، متوجه شدم که نگاهم به زندگی در حال تغییر است، متوجه شدم که یواش‌یواش در کنار درمان جسمم، اعمالی هم که درگذشته انجام می‌دادم بارَش روی دوشم سنگینی می‌کند و متوجه شدم که کم کم باورها و اعتقادات و تعصبات و نگرانی‌هایی که درگذشته داشتم شکلشان در وجود من در حال تغییر است، خب ابتدا توجهی نمی‌کردم و اعتقادم بر این بود که تنها مشکلی که دارم مصرف مواد مخدر است و دیگر هیچ مشکلی ندارم. همین‌طور که گذشت ، در اواسط سفرم دیدم که باوجود درمان جسمم ولی اصلاً حال خوشی ندارم و رجوع کردم به استادم که من اصلاً حالم خوب نیست و شرایطم طوری نیست که بتوانم با این حالم سفرم را ادامه دهم، حرف قشنگی که به من زدند این بود که تو هنوز دست از یک سری مسائلی که اینجا یاد گرفتی انجام ندهی برنداشتی، برو بگرد و آن‌ها را پیدا کن.

خب من هم ‌فکر کردم و بررسی کردم و دیدم گره‌هایی وجود دارد که باید آن‌ها را باز کنم و این گره‌ها وجودشان باعث می‌شد که مسیر من به سمت آنچه می‌خواستم بسته شود، حتی استادم با افزایش دارو به من ثابت کرد که تا آن گره‌ها را باز نکنم حالم بهتر نمی‌شود، به‌هرحال هرآن چه بود گذشت که شاید ارتباطی به این دستور جلسه هم نداشته باشد و هر طور بود جسمم درمان شد ولی جهان‌بینی چه؟ آن جایگاه اجتماعی که از دست داده بودم، آن اعتماد خانواده که در کنار من بتوانند با آسودگی زندگی کنند، تمام این‌ها چه؟ درنهایت می‌خواهم این را بگویم که من هرچقدر بشمارم تمام خدماتی را که کنگره 60 به من کرده است بازهم کنگره 60 جلوتر است. اگر کمی بالاتر رویم شاید همین الآن که داریم صحبت می‌کنیم کسانی باشند در حال از دست دادن رابطه با عزیزانشان هستند مثل همسر، فرزند، پدر یا مادر و با برگشت حس‌های خوب درونشان آن‌هم سروسامان پیدا کند، آیا خدمت از این بالاتر هم هست؟

حالا برویم سراغ خدمت من به کنگره 60، من هرچقدر فکر می‌کنیم می‌بینم هرآن چه که هست خدمت کنگره 60 به من است، من خودم اگر هر قدمی در کتگره 60 برداشتم امروز حال خودم خوب شده است. کنگره 60 با من یا بدون من راهش را طی می‌کند و جایش اینجا نیست در کائنات است و مسیر خودش را می‌رود، من شاید یک گوشه‌ای از کنگره 60 را بگیرم و خدمت بکنم ولی در حقیقت بازهم دارم به خودم خدمت می‌کنم، یعنی باز هم این کنگره 60 است که دارد به من خدمت می‌کند. در خدمت کردن همیشه این کنگره 60 است که از من صدها قدم جلوتر است. اما همین هم نباید بهانه شود که بگوییم خب کتگره 60 که به من نیازی ندارد و ما هم که گرفتاری‌های خودمان را داریم و همین مقداری که بودیم و درمان شدیم هستیم و بعدش کسانی هستند که آن را اداره کنند و بچرخانند، من می‌خواهم بگویم که اگر کسی جایگاه خدمت در کنگره 60 داشته باشد و خدمت نکند تمام عمرش بر فناست. مانند اینکه سر گنجی از گوهر و طلا باشد و فقط مس بردارد و بگوید همین کافی است، پس حساب کنید چقدر می‌بازد در طول زندگی، کسی که اینجا درمان می‌شود و سفر می‌کند، یک خدمتی به او انجام‌شده و یک مسیری برای او باز شده که اگر زیرک باشد و باهوش باشد و بچه کنگره‌ای باشد باید بچسبد و رهایش نکند تا آنچه می‌خواهد به دست آورد.من می‌خواهم تمام صحبت‌هایم را با یک بیت از مولانا جمع‌بندی بکنم که هرچه فکر می‌کنم می‌بینم که هرآن چه از خدمت در کنگره 60 هست و از وجود هست شاید در این بیت خلاصه شود:
من همه در حکم توأم ، تو همه در خون منی          گر مه و خورشید شوم ، کمتر از آنم که تویی

 
 
در ادامه جلسه نشان رهایی به مسافر تازه رها شده از بند مواد مخدر توسط کمک راهنمای محترم ایشان اهداء گردید.
 
 
 
 
 
 
 
مرزبان کشیک: آقای مسافر مجتبی
نگارش: مسافر جواد
تصویربردار: مسافر علی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .