پنجمین جلسه از دوره بیست و چهارم سری کارگاههای آموزشی جهانبینی کنگره 60، نمایندگی ارتش در روز یکشنبه تاریخ 97/10/16 با دستور جلسه " کمک من به کنگره و کمک کنگره به من" با دبیری مسافر احسان و نگهبانی مسافر افشین و استادی مسافر محمدرضا رأس ساعت 17 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
در ابتدا خداوند بزرگ را شاکر هستم که توفیق داد تا یکبار دیگر این جایگاه را تجربه کنم و از نگهبان و دبیر گرامی نیز تشکر میکنم که فرصت خدمت کردن به من رادارند. در رابطه با دستور جلسه کمک من به کنگره و کمک کنگره به من، فکر میکنم که شاید قبل از کنگره 60 هرجایی که من رفتم در هر مکتبی که وارد شدم این را به آموختند که دنیا را آنگونه که ما میگوییم نگاه کن و شاید اینکه آنچه ما میگوییم درست است ولی واقعاً کنگره 60 هیچگاه به این صورت نبوده است. در جهانبینی کنگره 60 به گفته نشد که جهان را چگونه ببینم به من گفتهشده برای اینکه جهانبینی خود را داشته باشی باید بشناسی خودت را و به من گفته شد که تفکر کنم و نحوه تفکر کردن را به من آموخت و انسان باید در همه زوایای زندگی خود تفکر کند، حال اینکه به چه موضوعی تفکر کنم این مسئلهای میباشد که به خود من مربوط میشود.
به من گفته شد مسئولیت کارهای خود را بپذیرم ولی گفته نشده مسئولیت چهکاری را باید بپذیرم، به نظر من بزرگترین کمکی که کنگره 60 به من کرد این بود که در مرحله اول من را نسبت به خودم متوجه کرد که من بفهمم این محمدرضایی که الآن هست و در این شرایط رشد کرده از دنیا چه میبیند؟ اینکه جهانبینی داشته باشم که در آن فقط به فکر خود باشم به فکر درآمد وزندگی خود و خانوادهام؟ یک جهانبینی کاملاً خود خواهانِ و اینکه دیگرانی که در اطراف من زندگی میکنند مهم نیستند و به من ارتباطی ندارد حالوروز آنها! کسانی که جزو خانواده من هستند به من ارتباط دارد ولی دیگر انسانها اهمیتی برای من نداشته باشد و هرچقدر که انسان دارای منیت، خودخواهی و حسهای بد باش این دایره کوچکتر شده و انسان بهجایی میرسد که تقریباً هیچکس را نمیبند در حدی که بخواهد از آن بیاموزد و این بود جهانبینی گذشته من.
من اوایل سفر که بودم فکر میکردم که فقط میتوانم از خود جناب آقای مهندس دژاکام بیاموزم و بقیه خیلی نمیتوانند به من آموزش دهند و خداوند بزرگ را شاکر هستم که وارد کنگره 60 شدم که با این حرکت بزرگ آشنا شدم که فردی مانند من با این جهانبینی تاریک و زشت را بگیرید و تبدیل کند به فردی که در میان مردم زندگی میکند به معنی واقعی و لذت میبرد از ن چیزی که دارد چه کم چه زیاد چه زشت و با چه زیبا، دنیا را خیلی زیبا و جذابتر نسبت به گذشته میبیند و همه اینها بزرگترین کمکهای کنگره 60 به من است.
اوایل ورود هرکسی به کنگره 60 برای این است که به درمان مواد مخدر دست پیدا کند که در سفر اول نیز درستترین کار همین است ولی در ادامه میبینیم که اتفاقات دیگری برای من رخ میدهد و کمکی از جانب کنگره 60 برای من رخ میدهد که قابل وصف نیست که به نظر من میتوان دستور جلسه را اینگونه بیان کرد که کنگره 60 چهکارهای دیگری میتوانست برای من انجام دهد که نکرده است، اگر بچههای کنگره 60 امروز در جامعه زندگی میکنند و دیگر ناله از شرایط جامعه نم کنند (درصورتیکه شرایط برای همه یکسان است) بهواسطه آموزشهایی که دریافت میکنید، به همین دلیل این دیالوگها به کمترین حد خود میرسند.
در کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر گفته میشود که انسان مقام انسانی خود را درجایی جاگذاشته است و آنجا را باید پیدا کنیم و کنگره 60 یاد میدهد به انسان که چطور آن مقام انسانی را که گمکرده است را پیدا کند. من خودم مخالف این تفکر هستم که: من نمیتوانم به کنگره کمک کنم کنگره بزرگتر از این حرف است که من بتوانم کمکی به آن کنم، بله کنگره بزرگ است ولی کنگره چیزی غیر از من شما نیست عدهای آمدند و به ما کمک کردند و من نیز موظف هستم که باشم و خدمت کنم که این جریان ادامه پیدا کند. زمانی که من وارد کنگره 60 شدم همهچیز رایگان برای من قرار داده شد و در عوض آن از من چیزی خواسته نشد، وقتی وارد کنگره شدم به من گفته نشد که چه دارم و یا چه ندارم به دنبال چه هدفی هستم، هر انسانی با هر شرایطی که وارد این مکان میشود کنگره خریدار اوست با هر وضعیتی و من فکر میکنم این رسم جوانمردی است به قول سعدی که میگوید خریدار دکان بیرونق. انسانی که با هزاران مشکل و مصرف مواد مخدر وارد کنگره 60 میشود و کنگره با آغوش باز او را با هر آنچه دارد میپذیرد و همهچیز که در توان دارد را در اختیار آن فرد با عشق و محبت قرار میدهد که آن انسان هم احیا شود چون کنگره 60 جمعیت احیا انسانی است و اصل مطلب هم همین موضوع است که ما برکنار هممعنی پیدا میکنیم اگر سفر اولی وجود نداشته باشد کمک راهنما معنی پیدا نمیکند همه ما به یکدیگر کمک میکنیم یعنی اگر یک سفر اولی وارد لژیون میشود، میآید که به آن کمک راهنما کمک کند که به ارتقاء دست پیدا کند و کمک راهنما نیز در حل مشکلات رهجو مشکلات خودش را حل میکند و این پیوستگی است که ما را کنار یکدیگر نگاه داشته است که ما میگویم تنها پیوند محبت است که انسانها را کنار یکدیگر نگاه میدارد و در کل هستی به همینگونه است که هر جا که محبت از بین میرود مشکلات به وجود میآید و هر چیزی که مانع محبت باشد محکومبه فنا است و فرق نمیکند که چه باشد هر دیواری که مانع محبت باشد روزی ویران خواهد شد.
شاید این حرفها یکم عجیب باشد ولی من خودم دیدم که درکنگره 60 همه اعضا به همدیگر محبت میکنند بیآنکه چشمداشتی از یکدیگر داشته باشند و تمام رفتار آنها بهدوراز کینه و حسهای بد دیگر است و همه با تمام وجود برای احیاء انسانهای دیگر به یکدیگر کمک میکنند. زمین کنگره 60 زمین حاصل خیزی میباشد اگر دانهای دارید در این زمین بکارید و اطمینان داشته باشید که هر آنچه بکارید صدها برابر آن به شما محصول خواهد داد. از این فرصتی که در اختیار من قرار دادهشده است استفاده کنم و اگر من امروز خدمت میکنم سپاس گذار کنگره 60 باشم و این را کنگره 60 به ما یاد داد که اگر کسی اجازه میدهد که به او خدمت کنیم سپاس گذار آن باشیم. پس باید سپاس گذار کنگره 60 باشم که اجازه داد تا خدمت کنم تا خود را بشناسم.
تهیه و تنظیم: مسافر محمدحسین
- تعداد بازدید از این مطلب :
3094