لژیون درمان وابستگی به دخانیات (ویلیام ال وایت( در تاریخ 97/09/27 روز سهشنبه در نمایندگی ارتش به راهنمایی مسافر رضا (لژیون(1
خلاصه سخنان استاد:
آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است، دوستان تنها پیوند محبت ما را به یکدیگر متصل نگاه خواهد داشت. در ابتدای جلسه لازم میدانم نکتهای را بیان کنم؛ مشکلات در زندگی انسان همیشه بوده، هست و خواهد بود و اساساً زندگی بدون مشکلات معنایی نخواهد داشت و درست مانند یک خط صاف بدون انحنا خواهد بود که هیچ جذابیتی ندارد این مشکلات است که به زندگی معنا میدهد و در کل، هدف انتقال انسان به زمین، همین بوده است که ما در دنیای ماده با مشکلات روبرو شویم و در طی کردن این پستیوبلندیها آبدیده شویم و در ادامه به تکامل برسیم و اگر منِ انسان این مهم را درک کنم و در موقعیتهای بحرانی این نکته را در ذهن خود به تصویر بکشم دیگر آن موقعیت را سختی و بدی نخواهم دید درست مانند درمان سیگار و مواد که اگر من به این تشخیص برسم که در ادامه به رهایی خواهم رسید دیگر لغاتی مانند خماری و وسوسه، معنای دیگری خواهند داشت و متوجه خواهم شد که برای رسیدن به آرامش رهایی باید از اینها عبور کنم.
زمانی که من در یک هفته متمادی با مسائل مختلفی که من را احاطه کرده بودند دستوپنجه نرم کردم و بر آنها غلبه کرده و راهحل درست را پیدا کردم احساس قدرت کردم و به نظر خودم از هفته پیش بسیار قوییتر شدهام؛ و با این مثال این بحث را به پایان میرسانم که من باید مثل یک رودخانه پرفشار و قوی روبهجلو حرکت کنم تا مثل یک برکه کوچک نباشم که با برخورد یک سنگ کوچک به تلاطم میافتد.
دستور جلسه این هفته وادی چهارم است «در مسائل حیاتی مسئولیت دادن به خداوند یعنی سلب مسئولیت از خود». تا چه زمانی من میتوانم از خدا بخواهم که با یک معجزه سیگار را از من جدا کند؟ این امر هیچگاه رخ نخواهد داد و تا زمانی که من قدم درراه نگزارم و راه درمان را پیدا نکنم و به پروسه آدامس ملحق نشوم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و خداوند هیچ کاری برای من نخواهد کرد ولی زمانی که خواست درمان را پیدا کردم، راه نمایان شد و انواع اقسام حمایتها از جاههایی که در باورم هم نمیگنجید رسید و من کمکم به این باور رسیدم که خداوند من را میبیند و من را یاریرسان است، من همیشه رابطه خداوند و نیروهای الهی را با انسان به دوچرخههای دونفره تشبیه میکنم به نظر من انسان آن نفری است که در قسمت جلوی دوچرخه است و اوست که اختیار هدایت دوچرخه را دارد و نفر پشتی نقش حمایتکننده او را دارد این یعنی خداوند بدون خواست و حرکت من هیچ کمکی نخواهد کرد.
بزرگترین اساتید در موسیقی، تئاتر و آواز نمیتوانند تمام دانستههایشان را در یکلحظه به شاگرد القا کنند اما میتوانند او را آموزش دهند و این من (شاگرد) هستم که باید تلمذ و شاگردی کنم تا آموزش بگیرم و یا خواست آموزش دیدن داشته باشم و بعدازآن باید پروسه زمان را که برای انجام هر عملی لازم است پشت سر بگذرانم و با سختیها و مشکلات و مسائل مختلف روبرو شوم تا پخته و آبدیده بشوم درست مانند یک گوهر که در میان سنگ و خاک است و برای بیرون کشیدنش باید آن لایههای سنگی را شکست و به گوهر درونی آن دستیافت، در این دنیا هر چیزی بهایی دارد و برای به دست آوردنش باید بهای آن را پرداخت کنیم (بهشت را به بها میدهند نه به بهانه) درست مانند درمان سیگار که باید از یکسری مسائل عبور کنم و زمان لازم را طی کنم تا به مقصودم که رهایی از بند نیکوتین است برسم چیزی که این راه را ساده میکند این است که من میدانم اگر راه را درست طی کنم به چه چیز خواهم رسید و چه دستاوردی خواهم داشت زیرا نمونههای زیادی این مسیر را طی کردهاند و من شاهد حال و هوا و چیزی که به دست آوردهاند هستم.
قسمتی از این وادی به مسئله نفس اختصاص دارد و مراحل آن را توضیح داده است، مثالی که میتوان، در مورد مراحل نفس زد این است که من در زمان مصرف سیگار هیچچیز جز مصرف سیگار برایم اهمیت نداشت و به دلیل اینکه در نادانی به سر میبردم گاهی هر کاری میکردم تا سیگار را مصرف کنم این همان نفس اماره است اما با آموزش گرفتن در کنگره ۶۰ حرکتم را به سمت نفس لوامه ادامه میدهم و شروع به درمان وابستگی به دخانیات میکنم و این همان نقطهای است که اگر من یک پُک، سیگار بکشم پشیمان خواهم شد چون میدانم با یک پُک سیگار چند پله از درمانم عقب میافتم، درنهایت بعد از طی کردن تمام بالا و پایینها به رهایی میرسم و این همان نفس مطمئنه است. در آخر رهایی حبیب عزیز را از بند دخانیات تبریک میگویم.
نگارنده و عکاس: مسافر روزبه
تهیه و تنظیم: مسافر محمد حسین
منبع: کنگره60؛نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
1701