ضمن عرض تبریک خدمت شما بابت جایگاه اسیستانتی، لطفاً بهرسم کنگره خودتان را معرفی بفرمایید و تجربه خدمت در چه جایگاههایی را داشتید و در حال حاضر در چه جایگاهی خدمت میکنید؟
سلام دوستان، مهین هستم یک همسفر، آنتی ایکس مصرفی مسافرم تریاک و شیره بود،1 سال و 5 روز باراهنمایی آقای طاهری و خانم کبری و در حال حاضر خانم آنی عزیز سفر کردیم، با روش دی اس تی و داروی اپیوم و در حال حاضر 7 سال و 11 ماه است که آزاد و رها هستیم و در ادامه هم مسافرم سفر نیکوتین داشتند و باراهنمایی آقای پوستی،1 سال و 3 ماه است که رها شدند. خدا را شکر در جایگاههای مختلف خدمت، حضور داشتم خدمتهای دبیری، نگهبانی، استادی، مدت 4 سال کمک راهنمایی و نزدیک به 1 سال و نیم مرزبانی و در حال حاضر در خدمت شما در جایگاه اسیستانتی شعبه هستم.
با توجه به تجربهتان آن چیزی که طی این سالها در بین تمام خدمتها برایتان مشترک بوده، چیست؟
اولین چیزی که خودم احساس میکردم، احساس نیاز به آموزش بوده و هر جایگاهی را پروسهای از درمانم دانستم و احساس کردم که این خدمت را باید انجام دهم تا بتوانم مشکلات خود را حل کنم و دیگری عشق به خدمت.
در بدو ورودتان به شعبه شیخ بهایی با حس خوبی فرمودید که من با این شعبه غریبه نیستم، لطفاً از احساستان بفرمایید.
بله چون اولاً همگی در یک شعبه بودیم، اول در شعبه کردگاری و بعد سلمان فارسی و وقتی میخواستیم جدا شویم از همدیگر مثل مادر و فرزند بودیم و حتی کمک راهنماهای جدید که میخواستند به شعبه شیخ بهایی بیایند همراهی کردیم، بنابراین همان حس علاقه بینمان جاری بوده و دلیل دیگرش وجود مسافرم بوده که وقتی کمک راهنما شدند، من سعی میکردم تا جایی که میتوانم همراهیشان کنم و پنجشنبهها به این شعبه میآمدم و در برنامههای شعبه حضور داشتم و این باعث شد که وقتی خواستم از شعبه سلمان بیایم احساس جدایی وجود نداشت.
لطفاً از حیطه مسئولیتتان در جایگاه اسیستانتی و از مبنای ضرورت این جایگاه در کنگره 60 بفرمایید.
اینها در کنگره به مرور اتفاق افتاد و به قول آقای مهندس هرچه کنگره بیشتر پیشرفت کرد و احساس نیازهایی که شد، جایگاههای جدیدی را به وجود آورد، مثل لژیون، مرزبانی، نگهبانی و اسیستنی هم یک نیاز بود و وقتی کنگره گستردهتر شد نیاز شد که دقت نظر بیشتری باشد و در قسمت همسفران هم این جایگاه لازم بود و جایگاه اسیستنتی از چند سال پیش تا حالا شروع به خدمت کرده و یک جورایی میتوان گفت که اسیستنت، چشم و گوش خانم آنی عزیز هست و اینکه بدانند که شخصی باشد که همان شخص به قوانین و حرمتها آگاهی داشته باشد و رابطی باشند بین شعبه، همسفران و دیدهبان همسفران و در کل برای نظارت و دقت نظر بیشتر که شعبه بهخوبی اموراتش بگذرد.
چه پارامترهایی نیاز است تا شعبه پویا و خوبی داشته باشیم و روابط، رفتار و عملکرد کمک راهنمایان، مرزبانان و...چقدر در این پویایی نقش دارد؟
خیلی مهم است، کار کنگره یک کار جمعی است و هیچوقت شخص به تنهایی نمیتواند کاری را پیش ببرد و وقتی جمعی از لحاظ حسی و عملکردشان هم سو و همفکر و همراه باشند مطمئناً کار گروهی بهتر انجام میشود و من همیشه برای خودم یک مثالی میزنم که مثل یک تیم فوتبال یا هر بازی که در نظر بگیریم که اگر اعضای آن دست هم را بشناسند و حسهایشان نسبت به هم خوب باشد و هدفشان این باشد که در این بازی که دارند انجام میدهند، برنده بیرون بیایند و حتی اگر برنده هم نباشند، موفق باشند و از عملکردشان راضی باشند مطمئناً به هدفشان نزدیک میشوند و این خیلی مهم است که در یک شعبه، کمک راهنمایان، مرزبانها، اسیستانت و حتی سفر اولی و دومی هرکدام در جایگاه خودشان حرکت کنند و نقش خود را بهخوبی ایفا کنند، در این صورت به هدف خود میرسند و تمام اینها هست بهاضافه اینکه هرکسی باید در هر جایگاهی که هست به جایگاه افراد احترام بگذارد و اگر هدف این باشد که حرمتها و قوانین در کنگره انجام شود، این به پویایی شعبه کمک خواهد کرد و به موفقیت خواهد رسید.
نگاه شما به سفر اولیها چیست با توجه به صحبتهای تأثیرگذار شما در بین کمک راهنمایان در رابطه با سفر اولیها؟
یادم میآید زمانی که کمک راهنما بودم و سی دی شکوفههای یاس آمده بود و بغضی که آقای مهندس کردند و هنوز هست و من فکر میکنم این ماندگار خواهد شد و اینکه چقدر آقای مهندس اهمیت میدهند به آنها و میگویند آنها شکوفههای یاس هستند و میگویند اگر ما ریشه درختیم و اگر دیدهبانان تنه ی درخت هستند و راهنمایان شاخ و برگ درخت هستند اما سفر اولیها شکوفه هستند و این شکوفهها ممکن است با کوچکترین سردی یا گرمی از بین بروند و این وظیفه ما است و ریشه و تنه که خدا را شکر محکم است و شاخ و برگهایی که ما هستیم و اگر خوب حواسمان را جمع کنیم میتوانیم این شکوفهها را به میوه تبدیل کنیم.
با توجه به اینکه هفته گلریزان را پیش رو داریم، چه عواملی باعث میشود ما هفته پرجوششی داشته باشیم؟
تبلیغ خیلی مهم است و چیزهایی که هست باید گفته شود، شاید ما در زمان مصرف مسافرانمان میگفتیم حاضریم زندگیمان را بدهیم و یکشب، راحت سر روی زمین بگذاریم و حاضریم همه داراییمان را بدهیم تا اعتیاد از زندگیمان بیرون برود اما انسان فراموش کار است و این را باید یادآوری کنیم و اگر اینها یادآوری بشود که من از کجا به کجا رسیدم؟ همانطور که دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما هم بکاریم تا دیگران بخورند و این باید دیدگاه همسفران باشد تا این قضیه تقویت شود و جوشش پیدا شود و کمک راهنمایان وظیفهشان هست که در لژیونهایشان بگویند و یادآوری کنند چون انسان فراموشکار است و روایتی هست که من شنیدهام که خداوند کارگزارانی روی زمین دارد و پرسیدهاند این کارگزاران چه کسانی هستند و میگویند ثروتمندانی که به نیازمندان کمک میکنند و ممکن است خیلیها دستشان برسد و توانمند باشند و آنها کارگزاران خداوند هستند درصورتیکه کمک کنند و ممکن است خیلیها هم آنقدرها نداشته باشند اما در حد آن چیزی که دارند کمک میکنند.
یادم است شعبه سلمان فارسی را که میخواستند بسازند آقای منصوری میگفتند در حد حتی یک آجر شریک شوید و این آجر را به روز حساب میکردند و مثلاً میگفتند میشود 1500 تومان و میگفتند یک آجر شریک شوید. یکی میتواند یک آجر شریک شود و یکی میتواند یک قطعه زمین بدهد و ممکن است در نظر خداوند یکجور حساب شود چون هرکدام در حد توانشان است، مهم این است که من این کندن از خود را یاد بگیرم و بتوانم از چیزی که خداوند به من داده را در راه خیر خرج کنم و دیگر اینکه هر پولی هم قابلخرج شدن در راه خیر نیست و آنکسی که دارد پول میدهد مطمئن باشد که پولش قابلیت داشته که دارد اینجا خرج میشود انشالله بتوانیم در این هفته جنبش و جوشش خوبی داشته باشیم.
آیا کسی میتواند با این دیدگاه در هفته گلریزان کمک کند که کنگره به کمک من نیاز دارد؟
فکر میکنم این دیدگاه خیلی سطحی است و شاید در وهله اول اینطور به نظر بیاید ولی وقتی عمقی فکر میکنیم اینطور نیست و ما میدانیم که راه مستقیم پیشرو ندارد چون پیشرو آن الله است و پرچم حق هیچگاه در زمین نمیماند، مطمئن باشید که اگر من هم کمک نکنم دیگرانی هستند که کمک میکنند و اصلاً کنگره به کمک من نیاز ندارد بلکه من هستم که به کمک کنگره نیازمندم و این آموزش است برای من که چقدر میتوانم از خیلی چیزها بگذرم و بااینکه میتوانم جاهای دیگر خرج کنم اما ذخیره میکنم درواقع برای حال خوش خودم، در همین حیات.
در هفته گلریزان چقدر میزان تغییر یک رهجو (مسافر یا همسفر) برای خودش مشخص میشود؟
همیشه صحبت کردن آسان است اما عمل کردن سخت است! یکوقتهایی خداوند انسان را در مراحلی میگذارد، مخصوصاً آموزشهای کنگره که خوب آموزش بگیرد، اما یکجا وقت عمل میشود و آنجاست که باید بتواند آموزشها را به عمل دربیاورد، اگر توانست آموزشها را به عمل دربیاورد یعنی این آموزشها برایش مفید بوده وگرنه باید برگردد و یک مروری روی خودش داشته باشد که چرا آموزشهایی که گرفتم نتوانست در آن لحظهای که نیاز است به من کمک کند و باید روی خودش مروری کند.
اگر بخواهید نگاهی گذرا داشته باشید به قبل از کنگره تا امروز و جایگاه اسیستانتی، چگونه است و یک همسفر چگونه در دست امواج کنگره ارتقا پیدا میکند؟
(با بغض) واقعاً سخت است، گاهی به گذشته که فکر میکنم احساس میکنم خودم نیستم، من که در ابتدا کنگره را باور نداشتم و اصلاً ایمان نداشتم، یک جورایی از همهچیز بریده بودم و فکر میکردم اینجا هم مثل جاهای دیگر است اما معجزاتی در زندگیام دیدم و اتفاقاتی افتاد و فقط میتوانم سر به سجده شکر بگذارم و خدا را شکر در کنگره کاری که همه میگفتند نمیشود، انجام شد و من همه و همه و همه را به برکت کنگره میبینم و خودم را مدیون میدانم و من اگر اسیستانت هستم اما فقط آمدهام اینجا تا خدمت کنم و درست است من خودم هم به شالم احترام میگذارم و آن را میبوسم اما وقتی در خودم فرومیروم، میگویم نباید یادم برود که چی بودم و از کجا آمدم و چه شد و مطمئنم که یکی مثل خودم پشت این در هست.
آن چیزی که من احساس کردم این است که همیشه خالصانه به هدفم فکر کنم و به اینکه خدا چرا من را در اینجا قرار داده؟ وظیفه من امروز چیستم؟ من باید اینجا چه نقشی را ایفا کنم و سعی کنم به بهترین نحو نقشم را ایفا کنم، چه سفر اولی باشم چه سفر دومی یا کمک راهنما و بهترین تلاشم را بکنم و اگر بهترین بازی را بکنم در نقشم و بهترین عملکرد را داشته باشم به ارتقا میرسم و همان درجه خلوص نیت است و آقای امین دریکی از سیدیهایشان فرمودند که اورانیوم غنیشده چقدر مقدارش کم است اما قدرتش زیاد است، چرا؟ چون خالصشده. تحتفشارها به درجه خلوص رسیده و انسانی هم که به درجه خلوص نزدیک شود، حالا نمیتواند خالص شود اما هرچه که آن هدف را به خود نزدیکتر کند و از حاشیهها دور شود و بداند این جایگاه نیازش بوده و مراحلی که طی میکند عین مراحل آکادمیک و مثل مراحل ابتدایی، راهنمایی و همینطور میرود بالاتر و همه نیاز همدیگر است و باید در هر جایگاهی آموزش بگیرد و آقای مهندس میفرمایند اگر در همین حیات این مراحل را کامل نکنی، ممکن است بعد با مشکل برخورد کنی، پس باید در یکسری مراحل قرار بگیریم و به ارتقا برسیم.
در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید و همینطور از نقش فرزندانتان و خانواده در این مسیر کمی برایمان بگویید؟
اولاً خدا را شکر میکنم که با کنگره آشنا شدم و بهواسطه بدترین درد که واقعاً میتوانم بگویم بدترین درد است و وقتی اعتیاد در زندگیام آمد واقعاً فکر کردم به بنبست رسیدم. خدا را شکر میکنم که دعایم را مستجاب کرد و بعد از هر سختی، آسانی هست و نمیتوانم به هیچ صورتی، حقش را بهجا آورم و تنها خدا را شکر میکنم. تشکر میکنم از آقای مهندس این مرد بزرگ که اگر نبودند معلوم نبود زندگی من به کجا میرفت و دستشان را میبوسم و تمامقد جلویشان خم میشوم و به ایشان احترام میگذارم و از خانم آنی عزیز بسیار تشکر میکنم که به یکی مثل من و خانواده من اجازه دادند در این مکان باشیم و از این سفره بهاندازه خودمان استفاده کنیم چون من تنها نبودم، مسافرم، پسرم و دخترم و حتی پسر کوچکم و همگی مدیون کنگره هستیم، دست خانم آنی را میبوسم که باعث دلگرمی ما هستند و از رهجوهایم تشکر میکنم که بهنوعی آموزشم دادند.
همینطور از همه عزیزان تشکر میکنم، از اسیستانت محترم خانم داودی عزیز که واقعاً خیلی از ایشان آموزش گرفتم، مخصوصاً در دوره مرزبانی و با آموزشها ایشان خیلی پختهتر شدم و توانستم مسائل را بهتر ببینم و بهتر درک کنم و از راهنمای خودم خانم کبری تشکر میکنم که خیلی کمکم کردند، از مسافرم که همیشه مشوقم بوده و در همه مراحلی که پیش رفتم میتوانم بگویم مسافرم بارش را به دوش کشیده تا بتوانم حرکت کنم و از شما عزیزان تشکر میکنم چون سایت خیلی خوبی دارید و من وبلاگهایتان را مرور کردم و خیلی عالی بود و خدا را شکر میکنم که توفیق داده در خدمت عزیزان شعبه شیخ بهایی باشم و حتی در این دو هفته احساس کردم چقدر خوب حرکت میکنند. امیدوارم در کنار هم بتوانیم بهترین عملکرد را داشته باشیم و به یاری و کمک همه شما عزیزان نیازمندم و امیدوارم سالهای آینده باافتخار حرکت کنیم.
نقش فرزندانم بسیار تا بسیار مهم بود و وقتی سفر دوم را شروع کردم گفتم اگر بچههایم نیایند ما دیگر نمیتوانیم بیاییم اما وقتی پسرم وصل شد به کنگره و آن عشق را در بچههای کنگره گرفت، وقتهایی بود که من و مسافرم نمیتوانستیم بیاییم ولی آقا صالح با خواهرش با اتوبوس میآمدند و در هرجایی قرار گرفتم با آنها مشورت کردم و همیشه صد در صد قبول میکردند، حتی روزهایی که میخواستم به کنگره بیایم کارهای خانه را قسمت میکردند تا من به کنگره برسم، چون ایمان داشتند به کنگره و گرههایی از زندگی ما بازشده بود که همه به برکت کنگره بود و برای کنگره هیچوقت و هیچوقت نه نگفتند و انشا الله عاقبتبهخیر شوند.
کمال تشکر و قدردانی را از شما دارم و از اینکه وقت خود را در اختیار ما قراردادید تا از بیانات و تجربههای شما استفاده کنیم، بینهایت سپاسگزارم.
تهیهکننده: همسفر سحر
وبلاگ همسفران شيخ بهايي
- تعداد بازدید از این مطلب :
2238