در تمام مکاتب، دستورات خداوند در قالب یک سری فرمانها آمده است حتی خارج از ادیان الهی هم با فرامین و دستوراتی رو به رومیشویم و همه چیز در هستی قاعده و قانونی دارد. در کلام الله نقض فرمان، همان شرک است و این عمل نزد پروردگار قابل بخشش نیست مگر این که انسان طلب بخشش کند؛
شرک یعنی فرمان کسی جز خالق خودت را اجرا کنی؛ برای مثال خالق انسان فرمان داده که رشوه نگیر ولی انسان در شرایطی قرار بگیرد که این عمل را انجام دهد یعنی فرمان کسی دیگر را اجرا کند؛ وقتی انسان به صورت عملی این کار را اجرا میکند دری را باز میکند و وارد فضایی میشود که هر چقدر جلو میرود از آن در فاصله میگیرد و به جایی میرسد که دیگر آن در را نمیبیند و نمیتواند از آن مکان خارج شود که در اعتیاد هم این اتفاق میافتد؛ اولین باری که شخص میخواهد مواد مصرف کند زور و اجباری پشت آن نیست ولی وقتی مصرف کرد در مسیری ادامه دار قرار میگیرد که به اجبار باید مصرف کند و نیرویی او را به سمت این کار میکشد؛ بنابراین با نقض فرمان انسان از نقطه تعادل به نقطه بیتعادلی میرسد.
داستان آدم و حوا که متعلق به کل دنیا است و در همه ادیان و مکاتب از آن صحبت شده است؛ در این داستان آدم و حوا در تعادل زندگی میکردند تا زمانی که ابلیس از آنها میخواهد به شجره خبیثه نزدیک شوند و از میوه آن بخورند تا زندگی بهتری داشته باشند در صورتی که خداوند به آن دو گفته بود به آن درخت نزدیک نشوند ولی آنها به واسطه طمع و حرص خودشان نقض فرمان کردند و شرک ورزیدند و خداوند به آنها گفت پایین بروند و جایگاه آنها تنزل پیدا کرد؛ کسی که برای خدا شریکی قرار دهد گناه بزرگی مرتکب شده و خداوند شرک را هرگز نمیبخشد.
آغاز ورود به تاریکی برای انسان مسئله کبر هست؛ در داستان خداوند و ابلیس که خدا انسان را خلق میکند و از ساکنین میخواهد به آن سجده کنند؛ طبق آیات کلام الله آنگاه فرشتگان همگی سجده کردند مگر ابلیس که استکبار ورزید و از کافران شد و خداوند گفت: اى ابلیس چه چیزى تو را از سجده به آنچه با دستان خویش آفریدهام، بازداشت؟ آیا استكبار ورزیدى یا از بلندمرتبگان بودى؟ ابلیس گفت: من بهتر از او هستم، چرا كه مرا از آتش آفریدهاى و او را از گل آفریدهاى؛ در این جا منظور ابلیس این است که من از جوهره برتری خلق شدم یعنی ماهیت من برتر هست؛ در ادامه خداوند میگوید: از آنجا بیرون شو که تو از رانده شدگانی و لعنت من تا روز جزا بر تو خواهد بود، ابلیس گفت: پروردگارا پس مرا تا روزى كه مردمان برانگیخته شوند مهلت ده و خداوند پذیرفت که تا روز معین به ابلیس مهلت بدهد و ابلیس به عزت خداوند قسم خورد تا آن روز معین همگی آنان را گمراه خواهم ساخت.
رانده شدن ابلیس از درگاه خداوند یعنی نوری از خداوند به او تعلق نمیگیرد زیرا طبق متن کلام الله خداوند نور آسمانها و زمین است و هیچ موجودی از خودش نوری ندارد مگر آننوری که خداوند به او داده است.در این جا که ابلیس رانده شد نقطه شروع و خلق جهان تاریکی است؛ چون او نوری ندارد و بدون نور که منظور هستی و حیات هست نمیشود زندگی کرد پس باید سهمیهاش را از جایی بگیرد و این جریان با خلقت انسان هم عرض شد.
در داستان کبر ورزیدن ابلیس، یکسری با او هم عقیده بودند و یاران او شدند؛ کبر یک تفکر و اندیشه است هر انسانی این تفکر را پیدا کند که ماهیتش و خلقتش از بقیه برتر هست همان سنت که درباره ابلیس اجرا شد درباره انسان هم اجرا میشود، همان طور که پیامبر درون داریم شیطان درون هم داریم وقتی باور شیطان درون قوی شد و به شخص القاء کرد و شخص این را باور کرد که من جنسم فرق دارد از نور الهی محروم میشود.
فرق شرک و کبر اینجاست که در شرک انسان میخواهد بهتر باشد ولی در کبر انسان مطمئن هست که بهتر است در شرک انسان معاملهگر است و هر چیزی که به نفعاش باشد آن چیز خدایش میشود و از آن فرمان میبرد. انسان میتواند صفات خداوند را در اندازههای دیگری داشته باشد؛ فقط یک صفت هست که متعلق به خود خداوند است و کبریایی بودن اوست فقط اوست که در ماهیت برتر است چون خالق همه چیز و قدرت مطلق است.
نگارنده: همسفر ریحانه لژیون هشتم خانم عصمت
- تعداد بازدید از این مطلب :
2259