اگر کنگره نبود الآن من و مسافرم کجا بودیم؟وظیفه من در قبال این خدماتی که به رایگان در اختیارم گذاشته شده چیست؟این سؤالی بود که امروز راهنما در لژیون مطرح کردند که من را به فکر فروبرد،اول از خودم شروع میکنم که اگر کنگره نبود من هیچوقت نمیتوانستم به همسر و فرزندم که مصرفکننده بودند بهعنوان یک بیمار نگاه کنم.من به آنها به چشم کسی نگاه میکردم که خار و ضعیف شدهاند و هرگز نمیتوانند خود را از این شرایط نجات بدهند،من احساس میکردم هیچ ارادهای ندارند که مصرف نکنند،آنها دیگر درستشدنی نیستند و به خاطر این طرز فکر اشتباه مدام هم آنها را آزار میدادم و هم خودم عذاب میکشیدم.
خانه ما خانهای شیشهای بود که همه دوستان و آشنایان از همه اتفاقات و جریانات زندگی ما خبر داشتند،من به واسطه جهل و نادانی خودم همه مسائل خصوصی زندگیمان را به اشتراک میگذاشتم و حد و حریمی برای زندگی و خانواده خودم قائل نبودم،هر مشکلی در زندگی برایم پیش میآمد بهجای اینکه با تفکر خودم آن را حل کنم فوری با دیگران در میان میگذاشتم و از آنها راهحل میخواستم و باعث میشد هر کس هر چه داشت عاقلانه و ناعاقلانه،منطقی و غیرمنطقی به من راهکار بدهد.من هم چون هیچ آموزشی نداشتم بدون اینکه فکر کنم آیا این کار درست است یا غلط انجام میدادم.هیچکدام از این راهحلها هیچوقت گرهی از زندگی من باز نکرد که هیچ بلکه اوضاع زندگی من را پیچیدهتر میکرد و روزبهروز اوضاع بدتر میشد چون من چیزی بلد نبودم، من حتی نمیدانستم چه کسی صلاحیت دارد که با او مشورت کنم و از این قسمت هم ضربههای زیادی در زندگی خوردم.
همیشه برای ترک همسرم از دیگران راهکار میگرفتم اکثر راهها را امتحان کرده بودیم ولی هیچ نتیجهای نگرفته بودیم خسته و درمانده راه بهجایی نداشتم و نمیدانستم چهکار کنم.همیشه به همسرم میگفتم شما اصلاً اراده ندارید اگر یکذره من و بچهها را دوست داشتید ترک میکردیدو...من بعد از ورود به کنگره و گرفتن آموزشها متوجه شدم من هم در قبال همسر و فرزندانم وظایفی دارم که تابهحال آن وظایف را بهدرستی انجام ندادهام، فهمیدم اگر میخواهم کمکشان کنم باید در کنار آنها قرار بگیرم نه اینکه در مقابلشان باشم. درنتیجه کمکم شروع کردم و حرمت مصرفکنندههایم را نگه داشتم و اعتیاد را بهعنوان یک بیماری سخت ولی قابلدرمان پذیرفتم و همین پذیرش مرا تا حدودی آرام کرد،به این نقطه رسیده بودم که تا خودشان خواسته قوی برای درمان بیماری اعتیاد نداشته باشند از دست من کاری برنمیآید و اصرار و پافشاری من برای اقدام به درمان فایدهای ندارد حتی گاهی نتیجه عکس هم میدهد.
در ادامه آموزشها متوجه شدم هرکدام از ما انسانها یک پیشینهای داریم و همهچیز حسابوکتاب دارد،بیهوده من در کنار همسر و فرزند مصرفکنندهام قرار نگرفتهام.برای حل مشکلات منجمله اعتیاد باید یوم الفصل آن برسد،یعنی اول خواسته قوی و در ادامه اذن خداوند هم باشد تا فرد از آن مشکل خارج شود هر چیزی زمانی دارد و باید زمانش برسد.من هیچکدام از اینها را نمیدانستم همیشه بیمارم را با بقیه مقایسه میکردم و حالم خرابتر میشد ولی حالا با آموزشهای کنگره صبر،قناعت،پسانداز و...را یاد گرفتهام از کسی توقعی ندارم و همیشه به نیرو و توان خودم تکیه میکنم و همین باعث شده هم مشکلاتم کمتر شود و هم راحتتر زندگی کنم.من قبلاً اگر حالم بد بود فکر میکردم تقصیر همسر مصرفکنندهام هست ولی حالا بااینکه همسرم هنوز اذن ورودش داده نشده من حالم خوب است و در کنار او از زندگی لذت میبرم البته امیدوارم و مطمئن هستم یک روزی با خواسته قوی وارد کنگره میشود و به اذن خداوند مهربان رها میشود.
حالا میدانم که در کائنات همهچیز هست ولی همینطوری به من داده نمیشود باید در جهتش تلاش کنم.من در کنگره آموختم اگر همسرم حالش خراب است من حالم خوب باشد تا بتوانم تأثیرگزار باشم چرا باید حال من به حال دیگری وصل باشد که راحت به هم بریزم؟شادی و خوشحال باید از درون خودم بجوشد که کسی نتواند خرابش کند و...خدا را شکر میکنم جایی مثل کنگره وجود داشت که من به جواب چراهای خودم در زندگی برسم.من باید این مسیر سخت را در زندگی طی میکردم تا به این نعمت کنگره میرسیدم لازم بوده برای اینکه به این سفره پربرکت و آموزشها برسم یک مصرفکننده داشته باشم به قول راهنمایم که همیشه میگویند:باید قدر مسافرانمان را بدانیم که مجوز ورود ما به کنگره هستند وگرنه راهمان نمیدادند.به من توفیق دادهشده بهواسطه همین مصرفکنندههایم در کنگره آموزش ببینم و خودم را اصلاح کنم.من یاد گرفتهام دوربین را روی خودم زوم کنم مشکلاتم را ببینم و رفع کنم و در ارتباط با دیگران من سهم خودم را درست کنم و تغییرات را در خودم به وجود بیاورم بقیه هم انشالله حل میشود.
حالا وظیفه من بهعنوان یک عضو از این خانواده بزرگ کنگره 60 در قبال این خدمات و آموزشهایی که بهرایگان گرفتهام چیست؟سیستم آموزشی کنگره جالب است در بدو ورود از ما وجهی درخواست نمیکنند ولی در ادامه با آموزشها یاد میگیریم که باید برای بقای این سیستم خودمان تلاش کنیم و مشارکت داشته باشیم.به لطف خداوند فرزندم و برادرم در کنگره به درمان و رهایی رسیدهاند ولی هنوز همسرم و دیگرانی هستند که قرار است در آینده بیایند و به درمان و رهایی برسند پس باید این سیستم پابرجا باشد تا آنها هم بیایند و به درمان برسند.من وظیفهدارم در حد توان خودم در هفته گلریزون مشارکت کنم و در این کار خیر سهمی هرچند کوچک داشته باشم.انشالله روزی علم کنگره جهانی شود که همه مصرفکنندگان و خانوادههایشان به آرامش،درمان و رهایی برسند.
نویسنده:همسفر شهین (لژیون پنجم)
نمایندگی:همسفران شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
2609