English Version
English

گزارش لژیون پزشکان پارک طالقانی جمعه 1397.8.4؛ «وادی دوم و تأثیر آن روی من» و سی دی «سخن‌چین»

گزارش  لژیون پزشکان پارک طالقانی جمعه 1397.8.4؛ «وادی دوم و تأثیر آن روی من» و سی دی «سخن‌چین»

نهمین جلسه از دور پانزدهم سری کارگاه‌های آموزشی کنگره 60 مخصوص لژیون پزشکان پارک طالقانی می‌باشد که با دستور جلسه «وادی دوم و تأثیر آن روی من» و سی دی «سخن‌چین» با استادی آقای بهنام و نگهبانی جناب مهندس و دبیری اینجانب آتوسا در روز جمعه مورخ 97/8/4 رأس ساعت 8 صبح آغاز بکار نمود.

سخنان استاد:

سلام دوستان بهنام هستم یک همسفر: من دکتر بهنام شاه‌محمدی هستم. حول‌وحوش فکر می‌کنم به مرز 14- 15 سال می‌رسد که در فیلد درمان اعتیاد مشغول هستم. 10 سال هم که در مرکز خودم این کار را انجام می‌دهم.

سپاسگزاری می‌کنم از نگهبان جلسه محبت کردند اجازه دادند من امروز در این جایگاه در خدمتتان باشم. همان‌طور که دبیر جلسه فرمودند دستور جلسه امروز مبحث وادی دوم است. خاطر شریفتان هست وادی اول روی مهم‌ترین رکنی که انسان با آن تعریف می‌شود انگشت گذاشت در کنگره در اولین قدم‌های آمورشی که باور داریم که در این 14 وادی خیلی مسائل جهان‌بینی را برای آدم‌ها مشخص می‌کند بحث تفکر بود. کلیات در مورد تفکر به‌درستی صحبت شد در وادی دوم انگشت گذاشته می‌شود روی یک نکته دیگر که به نظر من حتماً یکی از نکات مهم و یکی از معضلات تفکر بشری است در یک مقاطع خاصی از زندگی‌اش. در مورد باور به هیچ بودن که در بعضی از آدم‌ها، آدم ممکن است به اینجایی برسد که ذهنیت او این القاء را به وجود بیاورد اگر بخواهیم معادل روانشناسی‌اش را بگوییم بحث همان Self confidence و Self-esteem که چه می‌شود آدم به آنجایی می‌رسد که این‌ها در او تخریب کامل می‌شود. می‌شناسیم الآن خیلی از عللی که این قصه را به وجود می‌آورد. این باور را داریم که از دوران بچگی این قصه شروع می‌شود و از همان سال‌های اول مسائل و مشکلاتی در زندگی یک بچه به وجود می‌آید می‌تواند حرمت نفس و اعتمادبه‌نفس او را به هم بریزد؛ و در طول سالیان بعد زندگی‌اش گسترش پیدا می‌کند.

 اما آن چیزی که مربوط به جلسه ما و بحث درمان اعتیاد و خود اعتیاد است اتفاقاتی که در آن سال‌های مصرف برای آدم‌ها می‌افتد خیلی به‌سرعت این مسیر رو به سمت پایین هدایت می‌کند. تخریب‌های مختلفی که در دوران مصرف برای آدم‌ها به وجود می‌آید. حرکت به سمت ضد ارزش‌هایی که پیدا می‌کند، فاصله گرفتن از نور و حرکت به سمت تاریکی که پیدا می‌کند، همه و همه دست‌به‌دست هم می‌دهد که وارستگی ذهنی و فکری آدم‌ها که بالقوه در آدم‌هایی می‌باشد که به خودشان باور داشته باشند ذره‌ذره از بین برود. افسردگی در این مسیر نکته مهمی است، آدم‌هایی که افسرده می‌شوند این باور را خیلی راحت به دست می‌آورند که آن حرمت نفس لازم را ندارند، آن توانمندی را ندارند و ارزش خاصی اصلاً ندارند. درمان‌های غلطی که در این مسیر اتفاق می‌افتد یعنی وقتی آدم‌ها بارها و بارها وارد بحث درمان می‌شوند اما چون مسیر را درست نشناختند، اما چون درمان درست را انتخاب نکردند، احتمالاً انتهای این مسیر درمان، شکست بوده، فوت بوده، بازگشت بوده، همه این‌ها این پیام را به آن عزیز می‌دهد که ظاهراً من چیزی نیستم، ظاهراً از دست من چیزی برنمی‌آید و ظاهراً من نمی‌توانم باشم آن چیزی که باید باشم. کم‌کم این تفکر گسترش پیدا می‌کند و می‌تواند یک تفکر نهیلیستی شود که اصلاً جهان هیچ معنی و مفهومی ندارد و یا نه اگر جهان هم برایش معنی داشته باشد فکر می‌کند که من یک موجود اضافه در این جهان هستم؛ که وادی دوم سعی دارد که این باور را بشکند. خیلی هم مهم است برای کسی که می‌خواهیم او را وارد درمان بکنیم که این باور شکسته شود. خیلی هم سخت است؛ عزیزان حتماً در مراکز خودشان با این مشکل برخورد داشتند که سخت‌ترین درمان برای کسانی اتفاق می‌افتد که باوری به درمان ندارند. باوری ندارند که می‌توانند درمان شوند. پس حتماً وادی دوم، وادی است که باید همین اوایل سفر بچه‌ها به‌درستی مطرح شود، باز شود صحبت شود که این باور اشتباه شکسته شود. 

مثال‌های خوبی توی وادی دوم و در سی دی که مربوط به این وادی هست آمده که خیلی کمک می‌کند. با مثال‌هایی خیلی ساده خیلی دم‌دستی که همه در طول زندگی روزمره با آن روبرو هستیم، کمی کنکاش بکنیم و با بینش و دقت بیشتری به اطراف خود نگاه کنیم می‌بینیم که خیلی مثال‌های مختلفی می‌شود زد؛ که آن چیزهایی که ما فکر می‌کنیم به هیچ نیستند چقدر اتفاقاً مهم هستند چقدر در زنجیره خلقت در این هارمونی که در خلقت وجود دارد، چقدر وجودشان ضروری است. حالا چیزهایی در اطرافمان هستند که ذاتاً مشخص است ارزشمند هستند همه می‌دانیم که یک درخت ارزشمند است و این هم ثمرات و فوایدش است؛ اما شاید سالیان سال نمی‌دانستیم وجود یک کرم خاکی چه ارزشی دارد. وجود خار در یک شنزار یا بیابان چه ارزشی دارد؛ اما الآن می‌دانیم کرم خاکی برای غنی‌سازی خاک چه اهمیتی دارد، برای رشد گیاهان چه ارزش و اهمیتی دارد. خاری که در یک بیابان هست، چیزی که به نظر ما، از اسمش پیداست خار و بی‌ارزش است نبودش در این سالیان می‌بینیم چه معضلات بزرگی به وجود آورده، اتفاقی که افتاده وقتی این خارها از دل طبیعت و از دل کویر جمع شدند این اتفاقات وحشتناک زیست‌محیطی که هرروز خبرش می‌رسد، گردوغبار و اتفاقات سنگینی گه در جنوب کشور هست حتماً یک علت عمده‌اش این است که احترام نگذاشتیم به طبیعت و آن خارهای ناچیز از ذهن ما، کم‌کم پاک شد از طبیعت؛ یعنی همین خار اگر نباشد ممکن است زندگی بشریت را عوض کند. شاید ما از خودمان پرسیده باشیم که این مار و عقرب اگر خطرناک هستند چرا هستند در طبیعت، ولی می‌بینیم اگر نبودند جوندگان موذی چه بلایی سر پوشش گیاهی می‌آوردند. همین حشرات موذی که در این باغ‌ها، جنگل‌ها باعث اذیت ما می‌شوند سؤال کردیم چرا این‌ها خلق شده‌اند و آمدیم از حشره‌کش‌ها و آفت‌کش‌ها استفاده کردیم ولی بعد دیدیم که درختان در نبود این حشرات چقدر بی‌بار و بی‌ثمر شدند. تمام چیزهایی که در نگاه اول شاید هیچ‌گونه جذابیتی برای من انسان نداشته باشد وقتی‌که به آن نگاه می‌کنم حتماً یک‌چیزی در آن هست که شاید من الآن ندانم آن چیست، ندانستن من دلیل بر نبودن ارزش وجودی آن چیز نیست. ما باید به این باور برسیم که ما خیلی چیزها را نمی‌دانیم و دلیل بر نبودن آن‌ها حتماً نیست. وقتی‌که حالا مثال‌های مختلفی در این سی دی گفته می‌شود آن‌وقت یک نتیجه‌گیری خوب می‌کند. دقت هم بکنید به تیتر وادی دوم یک نکته خوبی در آن گفته که آمده دو بخش کرده این را در بخش اول گفته که هیچ موجودی بی‌علت قدم به حیات نگذاشته است و بعد در بخش دوم صحبت از ارزش وجودی انسان شده است؛ یعنی اول می‌گوید شما در طبیعت نگاه کنید همه چیزهایی که در درجات خلقت از من و شما پایین هستند وقتی در بطن آن می‌رویم یک ارزش وجودی دارند. حالا در قسمت دوم اشاره می‌کند حالا آن‌ها که یک همچون ارزشی دارند چطور من و شما که اشرف مخلوقاتیم آن‌وقت ممکن است به هیچ باشیم و برای بیهودگی آمده باشیم؛ و مثال‌های خیلی خوبی از خود آدم‌ها زده می‌شود در این قضیه که آدم‌ها آن چیزهایی که باعث تباهی ظاهراً مطلق آن‌ها در لحظه می‌شود، چطور از آن ته تباهی بیرون می‌آیند و به قله سرافرازی می‌رسند. من همیشه وقتی با بچه‌ها که صحبت می‌شود، یک مثالی می‌خواهند بزنند از آدم‌هایی که در مسیرشان موفق شدند اگر بخواهند در بحثAddiction (اعتیاد) و فیلد اعتیاد باشد همیشه آن‌ها را ارجاع می‌دهم به راهنماهایشان. برای اینکه ببینید آدم‌هایی که یک روزی در این جایگاهی که شما الآن هستید در اوایل سفر بودند و بدترین حس‌ها و باورها را نسبت به خودشان داشتند، حس می‌کردند دیگر ته جهنم هستند، 60 درجه زیر صفر هستند، وقتی‌که مسیر درست را پیدا کردند به جایگاهی می‌رسند که علاوه بر اینکه درمان می‌شوند و خودشان ازنظر شخصی یک آدم دیگر می‌شوند و یک اثربخشی دیگری در زندگی شخصی خودشان دارند می‌توانند به مرحله‌ای برسند که راهنمایی بشوند که ده‌ها نفر مثل خودشان را که در این سبک و سیاق هستند به بالندگی برسانند و نجات بدهند. راهنمای خود من هم در کلینیک که زحمت این کار را می‌کشند لطف می‌کنند همیشه در قسمت‌های مختلف درمان که برای بچه‌ها انجام می‌دهند، گوشه‌هایی می‌زنند به بیوگرافی زندگی خودشان که این به نظر من خیلی مهم است که بچه‌ها به عینه ببینند؛ مثل مورچه‌ای نباشند که فکر کنند آب آمده در لانه‌شان، دنیا را آب برده. این‌قدر کوچک به قضیه نگاه نکنند. خیلی آدم‌ها هستند در شرایط بدتر از آن‌ها که چون فعل خواستن را درست صرف کردند به مرحله توانستن رسیدند؛ و حالا توانستند از آن ته ظلمت بیایند بالا و بشوند یک چراغی حتی برای راه بقیه.

این مثال‌ها خیلی گسترده هستند و در سی دی هم انواع و اقسام آن آمده؛ یک مثالی از یک ورزشکار آمریکایی بنام آرمسترانگ می‌زنند که همه او را می‌شناسیم که دوچرخه‌سوار خیلی خوب و قدر آمریکایی بوده که درگیر یک بیماری کنسر تستیس می‌شود در سال 97- 98 جراحی‌های سنگین می‌کند و رادیوتراپی به دنبالش، این‌قدر سرطان پیشرفته می‌شود، متارتازها گسترده می‌شود که پزشک درمانگرش ناامید می‌شود و هیچ امیدی برای 6 ماه یا یک سال بودنش ندارد؛ اما این آدم تسلیم نمی‌شود وقتی این باور را به خودش پیدا می‌کند که من قرار نیست چنین سرنوشتی داشته باشم، مسیر درمانش را عوض می‌کند، جای درمانش را عوض می‌کند به صحنه ورزش برمی‌گردد و جالب است آدمی که در سال 96- 97 عملاً قرار بود تباه شود، در سال 99 برمی‌گردد به توردوفرانس که می‌دانید بزرگ‌ترین مسابقات دوچرخه‌سواری دنیا است و از سال 99 تا 2005 قهرمان توردوفرانس می‌شود که جوایز سنگین نیم میلیون یورو و امثال آن را دارد. البته یک طنزی دارد این قضیه دارد اینکه چندین سال بعد معلوم می‌شود که این شخص دوپینگ سنگینی انجام داده بوده است. و هزار صفحه برایش می‌نویسند که سنگین‌ترین دوپینگ تاریخ را انجام داده، همه جوایز قهرمانی را از او می‌گیرند. حالا این به فیلد کاری ما برنمی‌گردد اما قضیه اول و درمان او و برگشت او به زندگی برای ما جذابیت دارد که نگاه کنیم به این قضیه. آدم‌های این‌طوری کم تو دور و اطراف ما نیستند اگر نگاه بکنیم که از آن ته ته جهنم برمی‌گردند و میایند این بالا و من فکر می‌کنم بهترین راه تشویق آدم‌ها برای اینکه به باور خودباوری برسند همین ارجاع و الگوسازی باشد برایشان.

 من چون به هشت و بیست دقیقه رسیدم فقط یک جمله در مورد سی دی دوم «سخن‌چین» که سی دی مهمی است و معضل بزرگ زندگی امروز ماست. در سی دی هم خیلی کامل در مورد عوارض و دردسرهایی که این قصه به وجود می‌آورد صحبت شده. فقط یک تفاوتی بگذاریم بین سخن‌چینی و به عبارتی کنکاش در زندگی شخصی آدم‌ها که به‌هیچ‌عنوان این حق را نداریم و این نکته که یک موقع آدم‌ها یک کارهایی می‌کنند که یک مجموعه را دارد تخریب می‌کند و برای خود من خیلی اوقات سخت شده که اگر این فرد این کار اشتباه را انجام داد اگر به مقام بالاتر گزارش شود آیا این سخن‌چینی هست یا نجات یک سیستم، برای همین باید آدم‌ها خیلی مواظب باشند که این مرزها اشتباه نشود. من به پایان وقتم رسیدم. سپاس‌گزاری می‌کنم از نگهبان که این وقت را در اختیار من قرار داد.

جلسه به مشارکت گذاشته شد

 

خانم زهره

درباره وادی دوم، من سی دی را که گوش کردم چیزی را که متوجه شدم این است که در وادی دوم به فرد آموزش می‌دهد که تو یک آدم توانمند هستی، تو می‌توانی کارهای زیادی را انجام دهی، تو آدم باارزشی هستی و آدم را از پوچی و ناامیدی بیرون می‌کشد و آدم را به یک خودآگاهی و خودشناسی در مورد خودش می‌رساند که توانایی‌های خودش را بشناسد، ضعف‌های خودش را بشناسد و اینکه عزت‌نفس خوش را بالا ببرد و آن تصویر ذهنی که از خودش، از دیگران و از جهان دارد را تغییر می‌دهد و این باعث می‌شود که در روند درمان رشد کرده و درمان بهتری داشته باشد و وقتی‌که عزت‌نفس بالا برود شخص احساس بهتری نسبت به خودش خواهد داشت.

 

خانم مریم

بابت وادی دوم می‌خواستم یک مطلبی را عرض کنم که اگر بخواهیم از بعد درمانی به این موضوع نگاه کنیم بحث چهارچوب یا فریم هست که در بحث درمان خیلی مهم است یعنی اول باید باور فرد را پیدا کرده و ریشه‌یابی کنیم که باور فرد نسبت به درمان و وادی دوم چه هست؛ و از درمان چه هدفی دارد و وقتی آن چهارچوب یا فریم را پیدا بکنیم خیلی راحت‌تر می‌توانیم از طریق باور فرد وارد درمان بشویم. و مورد مهم دیگر این هست، مورد دیگری که درمان را کامل می‌کند بحث راپورت یک کلمه فرانسوی است که راپو خوانده شده، آن اطمینان سازی و رسیدن به آرامش فرد است که فرد با راهنمایش احساس آرامش کند و اطمینان داشته باشد که درمانش درمان آرامش بخشی هست و بدون هیچ چالشی هست و وقتی فرد به این باور برسد یعنی نصف درمان جلو رفته و خودبه‌خود حس ارزشمندی، توانمندی و باور در فرد شکل می‌گیرد؛ و موضوع دیگری که می‌خواستم مطرح بکنم بحث وجه الله هست یعنی در وادی دوم سعی می‌شود فرد به این باور برسد که تمام موجودات هستی چهره‌ای از صورت خداوند هستند و یک دیدگاه کل‌نگر را در فرد به وجود بیاوریم نسبت به درمان و اینکه هر حرکتی که می‌کند یک تکه از درمان را جلو می‌برد و خودش را کامل می‌کند ممنون که به صحبت‌های من گوش کردید.

 

دکتر مسعود

در وادی دوم بحث بر سر دیدگاه ما نسبت به جهان هستی است. ما خیلی وقت‌ها به‌عنوان اینکه به ما می‌گویند اشرف مخلوقات، به‌ناحق یک تکبر ما را می‌گیرد که دیگر هیچ موجودی در این دنیا به‌حساب نمی‌آید الا ما؛ بعد بعضی وقت‌ها بدبختی دوم این است که این اشرف مخلوقات بعضی وقت‌ها خودش را قبول ندارد، یعنی خودش را درنهایت ضعف و درماندگی و بیچارگی می‌بیند و گاهی فکر می‌کند که اصلاً برای چه به دنیا آمده است و نتیجه‌اش می‌شود این‌همه خودکشی و خودسوزی و مشکلاتی هست که البته فشارهای اجتماعی عاملش هست، درسته، عامل دارد. ولی ما در این‌طرف قضیه باید به یک باوری برسیم که ما هم انسانیم و این مشکلات را می‌توانیم برطرف بکنیم و یا مقاومت بکنیم در مقابلش. یک داستان معروفی هست که وقتی خشک‌سالی زیادی شد و گفتند برویم در بیابان و دعا کنیم یک عده زیادی رفتند برای دعا کردن و آقایانی هم جلو نماز خواندند و این‌ها و فقط یک نفر یک چتر با خودش آورده بود؛ گفتند باران هم زیاد آمد ولی این ندا هم آمد که این باران فقط به خاطر کسی است که با خود چتر آورده؛ یعنی او فکر کرده بود من می‌روم دعا می‌کنم و باران خواهد آمد یعنی خداوند به خاطر ایمان همان یک نفر باران را آورد به خاطر همان یک نفر با چتر نه هزاران نفر بی چتر که ایمان نداشتند به حرفشان. نتیجه نهایی این بحث این است که حالا چون آقای مهندس همیشه می‌فرمایند خودتان چه نتیجه‌ای گرفتید یا می‌گیرید. من در زندگی خیلی وقت‌ها احساس کردم که خیلی بیخودی بزرگ هستم و بعد متوجه شدم نه آن‌طور هم نیستم و درست بعضی وقت‌ها هم به‌جایی رسیدم که اصلاً چرا زنده‌ام و چرا به دنیا آمده‌ام؛ و آن دوران خدا کمک کرد به عواملی نجات پیدا کردم از آن احتمال نابودی چون من واقعاً چند دفعه‌ای فکر کردم که چرا به دنیا آمده‌ام، اصلاً من خاصیت وجودیم در این دنیا چیست؛ اما الآن وقتی به ما یاد داده می‌شود به هستی نگاه کنم و تفکر کنیم الآن دیگر باکمی تفکر و مطالعه می‌توانیم بفهمیم که هر چیزی که در این جهان هستی هست بیهوده آفریده نشده حتماً و حتماً یک خاصیتی برایش قائل شدند، یک ویژگی‌هایی دارد، یک فایده‌هایی دارد و وقتی‌که من نگاه می‌کنم یک باکتری یک موجود تک‌سلولی، حتی میکروب، می‌بینیم یکجایی بدرد می‌خورد، انسان شرمگین می‌شود که بگوید من با این هیکل، این امکانات و این موقعیت، به درد هیچی نمی‌خورم و بیهوده به دنیا آمده‌ام. من از این وادی و مخصوصاً اینکه نگاه ما به طبیعت باشد، نگاه ما به خداوند باشد، نگاه ما به جهان هستی باشد خیلی درس می‌گیرم و لذت می‌برم؛ و یادم می‌افتد به این شعر معروف حضرت مولانا که ایشان با حسرت می‌گویند: کاشکی هستی زبانی داشتی تا ز هستان پرده‌ها برداشتی.

اگر این هستی زبان داشت آن موقع ما می‌فهمیدیم که حتی آن برگ خشک زیر پایمان هم چه رازهایی در درونش هست و چه ویژگی برای خلقت آن هست که ما درکش نکردیم. کما اینکه آقای مهندس می‌فرمایند بدبختی و رنج بشر در دانش‌های کشف نشده است. ما الآن امروز شما پزشکان و روان‌پزشکان در درمان خیلی از بیماری‌ها مانده‌اید و خیلی راحت می‌گویید درمان قطعی ندارد. سرطان درمان قطعی ندارد. ایدز ندارد، اسکیزوفرنی ندارد و خیلی از بیماری‌ها. اما من با این وادی و با این تفکر که در اثر این وادی به وجود آمده به این نتیجه رسیدم که نه این‌طوری نیست برای این مشکلات و بیماری‌ها که درمان قطعی ندارد، یک درمانی هست و این درمان در این طبیعت است؛ و این ما آدم‌ها هستیم که باید با تفکر خودمان، عشق خودمان، با تلاش خودمان برویم و این رازها و دانش‌های کشف نشده را پیدا کنیم. در آن صورت دیگر کسی نمی‌گوید سرطان درمان ندارد، درمان همه این‌ها در همین جهان هستی است فقط باید پیدایش کرد. و بازهم به قول حضرت مولانا: کاشکی هستی زبانی داشتی تا ز هستان پرده‌ها برداشتی. ممنونم که به حرف‌های من توجه کردید.

 

خانم سارا

 خیلی خوشحال هستم که افتخار این را داشتم که در همچنین شرایطی در این موقعیت و در تاریخ در حضور بزرگوارانی مثل شما باشم. آقای دکتر بهنام زحمت کشیدند در مورد باور و self-esteem صحبت کردند. من می‌خواهم از تجربه خودم که در اتاق درمان داشتم و از مثال‌هایی که همیشه برای خانواده‌ها می‌زنم فکر می‌کنم به دوستان بتوانیم کمک کنیم که زاویه دید خودشان را نسبت به زندگی خودشان عوض کنند. من می‌خواهم در مورد باور برعکسش را صحبت کنم. متأسفانه ما باورهای غلطی را با خودمان از اجدادمان طی مسیر تربیت آوردیم. من به خانواده یک مثال می‌زنم فرض کنیم ما با یک کوله‌پشتی یا یک سبد به دنیا آمدیم که این در طی رشد ما یک تخم‌مرغ‌هایی را والدین ما که آن‌ها هم از والدین خودشان همین‌طور سلسله مراتبی در نظر بگیریم از والدینشان آوردند و در سبد ما گذاشتند که الآن دیگر تاریخ‌مصرفشان گذشته و اگر کسی گرسنه هم باشد یک تخم‌مرغ فاسد را مصرف می‌کند، اگر مصرف کنیم چه اتفاقی برای ما می‌افتد. و مهم‌ترین باوری که والدین ما متأسفانه در بدو تولد که می‌خواهیم بلند شویم و راه برویم و راه رفتن را خودمان تجربه کنیم این تخم‌مرغ اسپویل را در سید ما می‌گذارند این هست که تو نمی‌توانی. همه ما بخواهیم روانکاوی شویم این است که من نمی‌توانم و یا برعکسش من همه کار توان هستم.

ما این را روشن کنیم که یک انسان سالم و بالغ ایده آل باشد 50% توانایی دارد هیچ انسان ایده آلی 100% توانمند نیست. حتی اگر توانمندی‌ها را از ریز و تخصصی تقسیم‌بندی کنیم ایده آلی آن به 50% می‌رسد. پس حداقل ترک بردارد این باور هم درمان صورت می‌گیرد، که من قرار نیست همه‌چیز را بدانم من همه‌چیزتمام نیستم و یا برعکسش من ناتوان نیستم. یکی مسئله عزت‌نفس یا self-esteem بود که متأسفانه عزت‌نفس را بازهم بخش خیلی اعظم آن‌ را به ما می‌دهند. فرض کنیم کودک من با یک دوربین به دنیا می‌آید که خودش توانایی استفاده از این دوربین را ندارد والدین این را می‌چرخانند و در جهات مختلفی از مناظر مختلفی عکس می‌گیرند و این عکس‌ها برای همیشه در مموری استیک کودک و برای همیشه آنجا ثبت می‌شود و عزت‌نفس کودک را تشکیل می‌دهد. مثلاً والد بنا بر دانشش، آگاهی‌اش و سلامت روانش دوربین را می‌چرخاند و این عکس‌ها را از طبیعت، گل و گیاه می‌گیرد و یا کودکی در یک خانواده‌ای زندگی می‌کند که یک بیمار وجود دارد و یا والدین تعارض دارند و کودک در یک میدان جنگ قرار دارد خوب معلوم است کودک از زباله‌های عکس می‌گیرد. خوب این تا 18 سالگی هست و من همیشه می‌گویم حالا این دوربین را دربیاور و بینداز دور و یک دوربین جدید حالا خودت گردنت بینداز و این دوربین دست تو است خودت باید انتخاب کنی و تو قدرت انتخاب داری. خیلی ممنون.

 

دکتر حسین

وادی دوم در حقیقت می‌خواهد عزت‌نفس و اعتمادبه‌نفس را به مددجو برگرداند. مثال‌هایی از حضرت موسی می‌زنند آقای مهندس که حضرت موسی از خداوند پرسید این کرم را برای چه آفریدی و خداوند پاسخ داد این کرم هم از من پرسید این انسان را برای چه آفریدی. یعنی همان‌طور که دوستان فرمودند یک غروری ما را می‌گیرد که ما اشرف مخلوقات هستیم و هیچ‌کسی نمی‌تواند به‌اصطلاح به ما بگوید بالای چشمت ابرو هست درحالی‌که ممکن است جزئی‌ترین موجودات خیلی بیشتر از ما برای جامعه و جهان فایده برسانند و ما آگاهی‌هایمان حتی نسبت به یک سلول کامل نشده. خیلی ممنون.

 

خانم زهرا

من نظر شخصی‌ام این هست که تمام جملاتی که دوستان گفتند به جادوی فکر اشاره می‌کند این یک علمی است که در سراسر دنیا همه دارند به آن می‌رسند؛ و این را دریافت می‌کنند که فکر ما روی همه ساختارها اثر می‌گذارد. حالا این ساختارها یا می‌تواند مثبت باشد هم می‌تواند منفی باشد. مثلاً شما تصور کنید که ما دچار یک بیماری می‌شویم اگر از اول سعی کنیم فکر خود را در جهت مثبت پیش ببریم می‌توانیم اصلاً از این بیماری جلوگیری کنیم. چه‌بسا که اگر تمام افکار ما مثبت باشد ما اصلاً به بیماری‌هایی مثل سرطان و یا بسیاری از بیماری‌هایی که منشأ ذهنی دارند دچار نشویم. یا اگر به این بیماری دچار شدیم بتوانیم با افکار مثبت خودمان جلوگیری کنیم از رشد آن و یا حتی آن را متوقف کنیم. این فکر من می‌توانم به آن جادوی فکر بگویم که روی همه‌چیز ما اثر دارد ما می‌توانیم با باور قلبی و ذهنی که داشته باشیم به همه اهدافمان برسیم و برعکس آن‌هم هست، اگر ما یک آدم ناتوان باشیم احساس کنیم که هیچ هستیم و هیچ هدفی پشت خلقتمان نیست، می‌توانیم خودمان را به پوچ‌ترین جاها برسانیم. خودمان را ضعیف کنیم و به هر چیزی که در ذهنمان داریم نرسیم. خداوند از ما خواسته که هدف ذهنی و قلبی داشته باشیم و باور داشته باشیم و برای چیزهایی که حقمان هست و خداوند آن‌ها را قرار داده که به آن برسیم تلاش کنیم و در کنار تلاش، باور قلبی و ذهنی می‌خواهد که همه‌چیز را باهم تکمیل کند. ممنون هستم.

 

دکتر کامبیز

از شما خیلی تشکر می‌کنم تمام آدم‌های سالم به نظر من اینجا جمع شده‌اند و من در حدود 37 سال در ایران زندگی می‌کنم اما به انسان‌های خوب، سالم، با تفکر و اندیشه عالی اصلاً برخورد نکردم. من خیلی تشکر می‌کنم از جناب آقای مهندس، آقای حاج رسولی و خانم فرشته چون من نطق‌های آن‌ها را شنیده و آموخته‌ام زیرا همه ما زیر سایه خدا هستیم و ما باید همه تابع او باید باشیم. من از آقای مهندس خیلی تشکر می‌کنم چون وقتی آن موقع میکروفن را به من دادند من ترس داشتم چون من هیچ‌وقت صحبت پشت میکروفن نکردم. من صحبت‌های خیلی از سخنوران دنیا را شنیدم؛ بعد جناب آقای مجلسی، بعد جناب آقای فلسفی و جناب آقای طباطبایی که فرمودند که اخلاق نیمی از دین است. حدود دو سال پیش یک مریض آمد پیش من دچار بود به اعتیاد و من به ایشان گفتم شما سیگار که می‌کشید با هر نخ سیگار 15 قدم انسان را به مرگ نزدیک می‌کند؛ و شما می‌دانید یک گرم سیگار اسب را می‌کشد. ایشان به من گفت شما تابه‌حال سیگار کشیدید، گفتم نه. گفت تابه‌حال نشئه شدید، گفتم نه. گفت عرق خوردید، گفتم نه. یک‌مرتبه دیدم ایشان بلند شد و خندید و گفت شما اصلاً طبیب نیستید. حالا من می‌خواهم بگویم این کنفرانس که بود 5 یا 6 درمانگران و جستجوگران آمده بودند اینجا و این‌ها درمانگران کل جهان هستند و در ایران هم ما 3 تا درمانگر بسیار قوی داریم یکی جناب آقای مهندس، یکی آقای مکری و یکی آقای فرهودی. من دیگر سن من خیلی بالا است و دیگر خورشید عمر من کنار بام رسیده من می‌خواهم از شما همه تشکر کنم شما خیلی چیزها به من آموختید. متشکرم.

 

دکتر فرشته

تشکر می‌کنم از همه دوستان. اگر اجازه دهید من خیلی کوتاه در مورد D.SAP صحبت کنم چون جلسه پیش حضور نداشتم. من از تجربه خودم بگویم یک دقیقه. من چون سال‌هاست به‌عنوان پزشک پوست فعالیت می‌کنم. ابتدا بیمارانی که میایند و لک پوستی دارند، مشکلات پوستی دارند، جوش پوستی دارند. اولین سؤالی که پزشک پوست می‌پرسد از بیماران وضعیت گوارشی بود و ما عنوان می‌کردیم شما اگر گوارش خود را خوب کنید پوستتان شفاف شده و مشکلات پوستی برطرف خواهد شد. همیشه هم می‌دانستیم که سرکه سیب خیلی مفید است اما اینکه آدم اصل آن سرکه را پیدا کند، همیشه بیماران سؤال می‌کردند ما اصل این را از کجا بیاوریم مثل عسل که اصل آن پیدا نمی‌شود. واقعاً سرکه سیب هم اصلش پیدا نمی‌شد. ولی از وقتی‌که من از D.SAP استفاده کردم هم خودم و هم بیماران من استفاده کردند واقعاً اثرات شگفت‌آور و معجزه‌گرش را دیدیم؛ و درمان بیماری‌های پوستی ازیک‌طرف و در درمان کبد چرب عالی بود. من فکر می‌کنم یک مقدار هم ربط دارد به سی دی وادی دوم که امید را می‌گوید؛ که آدم‌ها وقتی امید داشته باشند به یک‌چیزی که درمانشان می‌کند و مخصوصاً که اعتماد داشته باشند چون آقای مهندس راهی را که می‌روند اشتباه نمی‌روند و همین‌طور در مورد اعتیاد هم راهی را که رفتند ما با جان‌ودل پذیرفتیم و اجرا کردیم و من فکر می‌کنم که همه ما D.SAP را هم اعتماد بکنیم که همین‌طور هست واقعاً به آن نتیجه خواهیم رسید. در مورد وادی دوم هم من فکر می‌کنم و اینکه می‌گوید هیچ موجودی جهت بیهودگی پا به حیات نمی‌گزارد حتی اگر خود به هیچ فکر کند این واقعی هست و کمک می‌کند امید را در ما زنده می‌کند. هفتاد، هشتاد درصد بیماری‌های ما بیماری‌های سایکوسوماتیک، بیماری‌های فکری هست. بیماری‌های روحی که جسم ما را درگیر می‌کند. حالا ما بیاییم ایمان بیاوریم که ما به هیچ آفریده نشده‌ایم و این امید را داشته باشیم که من هم در این دنیا باید یک فرد مفیدی باشم و اصلاً مفید بودم که انتخاب شدم برای به دنیا آمدن. وقتی ما به قدرت مطلق اعتماد می‌کنیم چقدر همیشه حالمان خوب است. همین‌طور امید داشته باشیم که من می‌توانم یک فرد مفید باشم که به تکامل برسم. این می‌تواند نشان‌دهنده این باشد که این وادی را ما به آن رسیدیم. متشکرم.

 

جناب مهندس

راجع به سی دی سخن‌چین صحبت نکردید. امیدوارم حداقل سی دی آن را گوش کرده باشید، بچه‌ها، آقایان و خانم‌ها. خوب مشارکت‌ها خوب بود. بسیار خوب بود. مطالعه کرده بودند؛ و از همه مهم‌تر من بارها گفتم نمی‌خواهد اینجا ما خیلی فلسفی صحبت کنیم، سخنور باشیم، یا خیلی ادبی صحبت کنیم، کاملاً علمی صحبت کنیم نه اصلاً چنین چیزی نیست. یکی از نکات برجسته این هست که همه صحبت کنند. بعد می‌بینید که وقتی صحبت می‌کنید کلی انرژی می‌گیریم، کلی اعتمادبه‌نفس می‌گیریم، نتایج بسیار بسیار مطلوبی دارد ولی بعضی‌ها هستند که اولین بار که می‌خواهند صحبت کنند دلهره دارند، خود من هم همین‌طوری بودم انگار قلب آدم می‌خواهد از سینه‌اش کنده شود. ولی چند بار که صحبت بکنیم، آن دلهره از بین می‌رود و می‌تواند راحت صحبت بکند. این مشکلی هست که اکثر انسان‌ها در ابتدا دارند که موقع صحبت کردن دچار مشکل و بحران می‌شوند. خوب من صحبت خاصی نمی‌خواهم بکنم. راجع به D.SAP هم که مسئله را مطرح کردم، به این دلیل بود که مثل یک پایلوت بود؛ که ببینیم نتیجه‌هایی که بچه‌ها می‌گیرند چی هست، به چه نتایجی رسیدند. نتایج خیلی نتایج بسیار بسیار مطلوبی بود؛ و این یک مسئله بسیار بسیار جدی هست، دفعه قبل هم گفتم D.SAP املاح بسیار بسیار زیادی دارد که خیلی برای مقرون‌به‌صرفه است که استفاده کنیم. البته نمی‌دانم البته من پشیمان بودم یا نبودم که این کار را کردم چون آن محصولی را که ما باید در طول یک سال مصرف می‌کردیم یک‌مرتبه الآن هجوم آوردند که باز گفتیم سهمیه‌بندی کنیم یا جیره‌بندی کنیم؛ که به افراد به مقدار زیاد ندهیم و توصیه کردم بین اعضای خود کنگره باشد. چون واقعاً برای بسیاری از بیماری‌هایی که لاعلاج هست نتایج بسیار بسیار خوبی گرفتیم. تولید من هم کم نبود ولی باید به‌هرحال جوری برنامه‌ریزی کنیم که اول سال تا سال دیگر این محصول ذره‌ذره به همه برسد.

انشاءالله امیدوار هستیم که بچه‌ها واقعاً مثل نون شب واجب هست، چون اکثر کسانی که OT و متادون مصرف می‌کنند، همه اکثراً 95 درصد، 99 درصد آن‌ها دچار یبوست‌های خیلی خیلی شدید هستند؛ که ایجاد مشکل و بحران‌های زیادی می‌کند، گاهی اوقات 10 روز 12 روز یک‌بار شکمشان کار می‌کند و با مشکلات بسیار زیاد شکمشان کار می‌کند. البته نصف آدم‌های کرده زمین فکر می‌کنم شکم‌هایشان کار نکند، به دلیل نوع تغذیه‌هایی که الآن دارند و تحرک ندارند همه گرفتار بیماری یبوست هستند و این خودش ام الامراض است. شاید اگر یک روزی یبوست‌ها از بین برود خیلی از بیماری‌ها هم به مقدار 60 - 70 درصد تا 90 درصد سایر بیماری‌ها پایین بیاید که این خودش ام الامراض است.

چون رهایی داشتیم از کلینیک دانشگاه آزاد، یک رهایی داریم از کلینیک دانشگاه آزاد: نام مسئولش پ آقای دکتر مسعود حاج رسولی – نام راهنما: مسعود – نام مسافر: آقای مهدی.

البته ما فقط عزیزان را به این خاطر می‌آوریم اینجا چون می‌خواهیم به‌عنوان الگو ارائه بدهیم که کلینیک‌ها بدانند که فقط مخصوص کنگره 60 نیست که می‌تواند این درمان را انجام بدهد. اگر ما همین پروسه را، همین درمان را در کلینیک‌ها انجام بدهیم، می‌توانیم در کلینیک‌ها به این درمان واقعی برسیم. یعنی این نیست که بگوییم فقط مخصوص کنگره 60 است و کنگره 60 می‌تواند درمان کند و کلینیک‌ها قادر به درمان نیستند، نه هیچ تفاوتی ندارد. ما این را به‌راحتی می‌توانیم در کلینیک‌ها اجرا کنیم و آنجا راحت به درمان برسند و نتایج بسیار خوبی دارد که حالا خود عزیزان میایند صحبت می‌کنند. چون وظیفه ما این است که این دانش که در دست ما است به دیگران منتقل کنیم، حالا می‌خواهد کلینیک باشد، دانشگاه باشد و رویش هیچ‌گونه تعصب و حساسیتی نداریم.

رهایی کلینیک‌ها

دانشگاه اسلامشهر- دکتر مسعود

راهنما آقای دکتر مسعود و نام مسافر آقای مهدی به افتخارشان، فقط خواهش می‌کنم از تجربه خودشان صحبت کنند.

سخنان دکتر مسعود:

آقای مهندس یک تشکر از خدا و یک سپاسگزاری از ایشان دارم و بعد فاکتور می‌گیرم به چه دلایلی. خدایا شکرت به خاطر اینکه این دانش کشف نشده را در ایران کشف کردیم ما نه آقای مهندس دژاکام و خدایا شکرت که ایشان هفده سال با درد اعتیاد دست‌وپنجه نرم کرد تا توانست این مسیر را پیدا بکند و الآن بیست سال است که دارند تلاش می‌کنند کلینیک‌ها و شعب مختلفی و لژیون‌های مختلفی بگذارند و این علم را اشاعه بدهند و ما بعد از قرن‌ها توانستیم در ایران یعنی ایشان توانستند و ما هم در کنارشان که ثابت کنیم که لبی که خورد به وافور، شسته نمی‌شود با کافور امکان دارد که حتماً بهبود پیدا کند. من خوشحالم که امروز و خدا را شکر می‌کنم که راهنمای خوبی مثل آقای مسعود خیری و همین‌طور آقای ترابخانی آقای مهندس اجازه دادند که بیایند با ما همکاری بکنند و امروز دوازدهمین رهایی‌مان را داریم از این کلینیک معرفی می‌کنیم؛ و برای هر کدام از این رهایی‌ها من احساس می‌کنم که خداوند یک‌عمر دوباره‌ای به ما داده، ما زنده می‌شویم، ما خوشحال می‌شویم چون تجسم می‌کنیم، قیافه‌ها و رفتارهایی که روز اول می‌آیند وارد کلینیک می‌شوند و امروز که دارند از کلینیک به‌عنوان شروع سفر دوم و پایان سفر اول دارند خارج می‌شوند. همه این‌ها برای ما مایه خوشحالی و افتخار و خوشبختی است و من تمام این افتخار را تقدیم می‌کنم به آقای مهندس، خانواده‌شان و خانواده بزرگ کنگره 60 و مسعود عزیز و مسافرهایمان.

سخنان کمک راهنما، مسعود:

من هر وقت می‌آیم اینجا این دلهره را دارم، با اجازه شما اول اعلام سفر می‌کنم و بعد شروع می‌کنم. آخرین آنتی ایکس مصرفی من تریاک و شیشه بوده یک سال سفر کردم به روش DST با داروی OT به راهنمایی استاد عزیزم آقای حسن. رشته ورزشی: شنا - آزادی از بند اعتیاد: هشت سال و پنج ماه.

خیلی خوشحالم که در این جایگاه قرار دارم به مهدی عزیز و خانواده‌اش تبریک می‌گویم. از آقای دکتر تشکر می‌کنم به خاطر حمایت‌ها و همچنین آقای مهندس، بقیه اساتیدی که دارند کمک می‌کنند. مهدی مصرف‌کننده شیشه بود، پارسال که برای اولین بار من او را دیدم و مشاوره‌اش کردیم، به‌هیچ‌عنوان قبول نمی‌کرد که اصلاً شیشه اعتیاد دارد و یا شیشه مواد مخدر است. ولی خوب بالاخره آمد در این مسیر و شروع کرد به درمان خودش. سفر خوبی داشت، بی حاشیه بود و دنبال آموزش‌ها بود و امیدوارم همچنان هم باشد. بقیه تجربیات را می‌گذارم که خودش عنوان کند، فقط مهدی تنها می آند و می‌رفت ولی ماشاءالله امروز یک عالمه هم‌سفر با او آمده‌اند، یعنی خانواده‌اش.

سلام مهدی هستم یک مسافر، با هشت سال تخریب وارد کنگره شدم، آخرین آنتی ایکس مصرفی‌ام شیشه روش درمان DST داروی درمان شربت OT مدت یازده ماه و دو روز سفر کردم با راهنمایی آقای مسعود، امروز هم مدت دو ساعت هست که به دستور آقای مهندس آزاد هستم.

آقای مهندس فرمودند از خودت صحبت کن؛ اولش با یک پیک مشروب شروع شد که اواخر رسید به مصرف شیشه که واقعاً همه زندگی من به‌هم‌خورده بود. در این هشت سال هم من خانواده‌ام را خیلی اذیت کردم و بعدها فهمیدم این یک بیماری پیش‌رونده است و آخرش به شیشه و کارتن‌خوابی کشیده شد و تا بندرعباس من رفتم، کمپ‌های اجباری و تمایلی را تجربه کردم و نیز URD همه این‌ها را امتحان کردم ولی هیچ‌کدام از این‌ها جواب‌گو نبودند نهایت یک ماه یا دو ماه ولی در همان حال خراب که رفته بودم بندرعباس یکی از پزشکان دختردایی بنده خان شمسی محمدزاده که جا دارد از ایشان تشکر کنم، پیام کنگره 60 را به من داد و گفت مهدی حالا هرچه بوده گذشته و گفت خودت خواسته داری گفتم بله ازآنجا در اولین فرصت بلند شدم آمدم خدمت آقا مسعود که باراهنمایی ایشان، بعد از یک ماه که آمدم در کنگره 60 و سی‌دی‌های آقای مهندس را گوش کردم و سخنان آقا مسعود و آقای دکتر را گوش کردم دیدم اینجا همان‌جایی است که من واقعاً آرزویش را داشتم و این تنها راه درمان اعتیاد است و از راه‌های دیگر من نتیجه نگرفتم. این راه را انتخاب کردم و در این یازده ماه و دو روز هم به آن آرزوهایم رسیدم؛ یعنی وقتی‌که در مسیر مستقیم باشی واقعاً خداوند می‌رساند. من از خداوند خواستم، خودم هم یک عملکردی داشتم خدا را شکر این روزهای خوب را دارم می‌بینم. ممنون از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید.

دریافت گل رهایی از دستان جناب مهندس

نگارش: مسافر علی شاملو
وبلاگ نویس: مسافر سعید عاشوری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .