ضمن تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید لطفاً خودتان را معرفی نمایید و بگویید چگونه با کنگره آشنا شدید؟
سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر، پدر من با بیست سال تخریب وارد کنگره شد، آنتی ایکس مصرفی تریاک، مدت سفر ده ماه و ده روز، به راهنمایی پدرم آقای مهدی و راهنمای مادرم خانم ندا و خانم زهره و خودم هم در لژیون نوجوانان به سرپرستی خانم مهتاب هستم و الآن هم به شکر خدا سه سال و نه ماه است که آزاد و رها هستیم و بهواسطه دوست پدرم با کنگره آشنا شدیم.
چه زمانی متوجه اعتیاد پدر شدید؟
پدر من به گفته خودشان یکجورهایی کارتنخواب خانه شده بودند و به خاطر اینکه مصرفشان کلاً در خانه بود من و خواهرم متوجه اعتیاد پدرم میشدیم البته خواسته درمان اعتیاد پدرم خیلی زیاد بود و حتی قرص متادون هم مصرف میکردند ولی هیچکدام از راهها به نتیجه درستی نمیرسید و ما از همان بچگی با اعتیاد پدرم آشنا بودیم.
از چه سنی بهواسطه اعتیاد پدرتان وارد کنگره شدید و حستان در ابتدای ورود به کنگره چه بود؟
من سال 92 وارد کنگره شدم و آن موقع سیزده سال داشتم، پدرم کمی زودتر از ما وارد کنگره شدند و همیشه ازاینجا تعریف میکردند و میگفتند در کنگره همه باهم مهربان هستند و کسی دیگری را تحقیر نمیکند و همه با همدیگر همدرد هستند و من نیز از طریق سایت زمانی که هنوز وارد کنگره نشده بودم جلسات را دنبال میکردم و انرژی اینجا من را به خودش جذب کرده بود، یکرنگی و اینکه هیچکس خودش را بالاتر از دیگری نمیدانست برایم جالب بود و زمانی هم که به کنگره آمدم با مرزبانان شعبه خانمها لیلا و زهره روبهرو شدم که برخورد گرمشان در ابتدای ورودم مرا بیشتر مجذوب کنگره نمود.
کمک راهنمایی مادر و مرزبانی پدر چه تأثیری در کیفیت زندگی شما داشت؟
یکی از شیرینترین خاطرات من در کنگره قبولی مادرم در امتحان کمک راهنمایی و دو دوره مرزبانی پدرم بود، قرار گرفتن مادرم در این جایگاه به من انگیزه داد تا بیشتر با متون کنگره آشنا شوم و مرزبان شدن پدرم و اینکه مجری قانون بودند باعث شد که من هم قوانین را بیشتر رعایت کنم و در کل باعث صمیمیتر شدن جو خانواده ما شد.
آیا دوست نداشتید که مانند اغلب همسالان خودتان پدر شما هم عاری از اعتیاد بود و تجربه مصرف و تخریبهای اعتیاد را بهطورکلی در خانواده خودتان نداشتید؟
قبل از کنگره من همیشه دوست داشتم که پدرم بهنوعی از اعتیاد رها شود و مشکل این بود که من هیچ کمکی نمیتوانستم به ایشان بکنم و همیشه سعی میکردم اعتیاد ایشان را مخفی کنم، مثلاً وقتی پدرم به دنبال من و دوستانم به مدرسه میآمدند استرس این را داشتم که ماشین بوی سیگار ندهد و دوستانم متوجه نشوند ولی وقتی به کنگره آمدم، فهمیدم همان اعتیاد پدر بهترین نعمت بوده که بهواسطه آن با کنگره آشنا شدیم چون واقعاً خیلی در کنگره حضور داشتن حس خوبی است.
قبل و بعد از ورود به کنگره دیدگاه شما نسبت به پدر و خانواده چه تغییری کرده است؟
اصولاً دخترها خیلی بابایی هستند و من هم پدرم را بهشدت دوست داشتم ولی هر کاری میکردم که این دوست داشتن را به پدرم ثابت کنم، نمیتوانستم، یعنی اغلب زمانها وقتی باهم حرف میزدیم به دعوا ختم میشد و بهطورکلی ما در یکخانه بودیم ولی هرکداممان سرمان به کاری گرم بود، پدرم که اکثر ساعات روز مشغول مصرف مواد بودند و من هم بیشتر اوقات در اتاقم بودم و خانوادهای نبودیم که باهم حرف بزنیم و کنار هم بنشینیم و باهم درد و دل کنیم، اما زمانی که با کنگره آشنا شدیم اوضاع خیلی تغییر کرد یعنی حالا دیگر زبان همدیگر را میفهمیم و به همدیگر بیشتر احترام میگذاریم و سر مسائل مختلف باهم گفتوگو میکنیم و آن موضوع را حل میکنیم و این خیلی خوب هست.
شما در وبلاگ شعبه و وبلاگ ورزشی فعال هستید، چه چیزی باعث میشود باوجود مشغله درس و تحصیل که دانشگاه را هم پیش رو دارید، این خدمت را بهخوبی انجام بدهید؟
چون عشق به خدمت دارم هر مشکلی باشد سعی میکنم آن را حل کنم و به خدمت نه نمیگویم و برکت وجود کنگره باعث میشود با برنامهریزی هم خدمت در سایت را انجام دهم و هم اینکه بهخوبی به درسهایم رسیدگی کنم و با زمانبندی به همه کارهایم میرسم. درصورتیکه قبل از کنگره که خدمتی هم نمیکردم به این خوبی به کارهایم نمیرسیدم و بیشتر آموزشهایی که من در کنگره گرفتم در سایه حضور در سایت بود؛ مثلاً دستور جلسات را چندین بار مرور و بعد تایپ میکردم و ملکه ذهنم میشد و حس مسئولیتپذیری و عشق به خدمت را یاد گرفتم و اینکه دیده نشدن در سایت هم خودش نوعی آموزش است.فکر میکنی بهواسطه حضور شما از سن پایین در کنگره چه
نقطه تفکری در شما به وجود آمده است؟
خوب قبلاً من هر کاری که میخواستم انجام بدهم باید بهسرعت انجام میشد و عجول بودم، نقطه تحمل پایینی هم داشتم اما بهواسطه خدمت در وبلاگ نقطه تحمل من بالا رفت، مثلاً ساعتها پستی را تایپ و آماده میکردم و همان موقع اینترنت قطع میشد و مطلب میپرید و باید دوباره شروع میکردم و همینطور فرمانبرداری را آموختم که خانم زهره خیلی در این کار به من کمک کردند و سعی کردم روی ضد ارزشهایم کار کنم.
عشق یک دختر به پدر را برایمان تعریف کنید؟
من خیلی پدرم را دوست دارم چون همیشه پشت من و دو خواهر دیگرم بودهاند و هر اتفاقی افتاده به ما کمک کردهاند، قبل از کنگره هم این عشق بود ولی اعتیاد نمیگذاشت ما آن عشق را ابراز کنیم، عشق ما به همدیگر بهواسطه کنگره مستحکمتر شد، یک دختر هیچوقت نمیتواند درد و رنج اعتیاد پدرش را ببیند و او هم درد نکشد و با تمام وجودش آرزوی رهایی پدر را نداشته باشد.آیا خواسته کمک راهنمایی دارید و دوست دارید چه جایگاههایی را در کنگره تجربه بکنید؟
اصولاً انسان دوست دارد که جایگاههای مختلف را در کنگره لمس و درک کند، خیلی دوست دارم به این جایگاه برسم ولی هنوز برنامهریزی دقیقی برای این موضوع نکردهام، انشا الله تلاشم را برای این کار انجام میدهم، من خیلی خدمت در کنگره را دوست دارم و این انرژی را هیچ کار دیگری به من نمیدهد و اولین خدمتی که من انجام دادم خواندن نوشتار «مصرفکننده کیست؟» بود و از همان زمان لذت خدمت را چشیدم و خیلی دوست دارم خدمت مرزبانی را تجربه کنم و چون پدرم در این جایگاه خدمت کردهاند و از نزدیک با آن آشنایی دارم خواسته آن در من شکلگرفته.
کلام آخر؟
از آقای مهندس و خانم آنی و دیدهبانان عزیز تشکر میکنم، از خانم زهره عزیز و خانم مهتاب، مسئول لژیون نوجوانان تشکر میکنم، از مرزبانان شعبه و مرزبانان ورزش تشکر میکنم و همینطور از پدر و مادرم تشکر میکنم که بهواسطه آنها من وارد کنگره شدم و آموزش دیدم.
ما هم بسیار از شما سپاسگزاریم که وقت خودتان را در اختیار ما قرار دادید و در این مصاحبه شرکت کردید و برایتان خواسته بهترینها را داریم.
تهیهکننده: همسفر آزاده
- تعداد بازدید از این مطلب :
2203