English Version
English

دلنوشته ای در باب اعتیاد و اثرات مخرب آن

دلنوشته ای در باب اعتیاد و اثرات مخرب آن
دستام را به گوشه و کنار ماشین میمالم تا حسابی روغن مالی و چرک بشه،سرانگشتانم را به گونه هام میکشم تا اثر روغن و کثیفی رو گونه هایم نقش ببنده،

با آنکه شلوارم تمیز و اتو کشیده است سرزانوهام رو با روغن ماشین آلوده میکنم تا صحنه سازی دقیق و بدون ایراد باشد، باید بگونه ای عمل میکردم که به نظر برسه ساعتها را وقف تعمیر ماشین کردم.

با خودم فکر میکردم اگر نقشم بگیره به دو هدف میرسم ،اول اینکه غیبت طولانیم رو موجه جلوه میدادم و دوم اینکه به بهانه تعویض قطعات ماشین میتونستم مقداری پول از جیب خودم که البته اختیار اون دست خانمم بود رو تیغ بزنم.
سلام خانومم
جوابی نمیشنوم!!!!!!
خودمو خسته نشون میدم و شروع میکنم با خودم صحبت کردن، مثلا به در میگم که دیوار بشنوه(( عجب روز بدی بود،لاکردار پدرم رو درآورد، از صبح مشغول تعمیر ماشین هستم،کلی خرج روی دستم گذاشت،....... بعد هم دستهای روغنیم  رو جوری میگیرم که خانومم ببینه.
خانم با  پوزخندی معنادار و سکوتی سنگین که سرشار از بد و بیراه و فریاده نگاهی به من میکنه که متوجه میشم طبق معمول نقشم نگرفته، نمیدونم از IQ بالای خانممه یا اینکه من نقشم رو خوب بازی نکردم، در هر صورت هر چی زده بودم میپره و دوباره احساس مینکم که خماری به سراغم اومده، همیشه آرزو میکردم که خانمم مثل آدمای معمولی و شایدم ساده بود که راحت میشد سرش کلاه گذاشت ولی زهی خیال باطل.


تصمیم میگیرم اعتراف کنم و خودمو راحت کنم به قول معروف مرگ یه بار شیون هم یه بار، کلی با خودم تمرین میکنم تا بتونم یه جوری بگم که هم اعتراف کرده باشم و هم بتونم مجوز مصرفم رو از خانمم بگیرم البته ته دلم میترسیدم و منتظر یه دعوای درست و حسابی بودم.
میام خونه و گاردم رو واسه شروع جنگ بالا میگیرم.
خانم بیا بشین کارت دارم، تمرکز میکنم و شروع میکنم: ببین خانم من سه ساله درگیر مواد مخدر شدم و  دارم مصرف میکنم و مصرفم هر روزه شده.
اینجای حرفم منتظر یه عکس العمل شدید از طرف خانمم بودم ولی بازم آچمز شدم و خانمم حتی تعجبم نکرد و من مطمئن شدم همه چیزو میدونه و یاد اون جمله معروف افتادم که "آدم معتاد خودش آخرین نفریه که از اعتیادش باخبر میشه"
دیگه نمیدونستم باید چی بگم چون منتظر هر جور عکس العملی از طرف خانمم بودم جز همین یکی و به قول معروف خلع سلاح شدم و حریف ماتم کرد.

معاهده ای بین من و خانم امضا منعقد شد،معاهده ای که از ترکمنچای ننگین تر بود ولی برای من این حسن رو داشت که بدون مزاحمت تو خونه مصرف کنم و این نهایت آرزوی من تو اون روزها بود.
مفاد قرارداد اینجوریه:
من توی خونه بدون هیچ مزاحمتی از طرف خانواده مصرف کنم و در قبال اون اختیار حساب و کتاب زندگی، ارتباطات اجتماعی، تصمیم های مهم زندگی و.... دست خانمم باشه در ضمن بندی تو این معاهده بود که حق هیچگونه رفت و آمدی با دوستان و رفقا ندارم و این یعنی قبول همه تحریمها در مقابل گرفتن دو متر مکان مصرف توی خونه البته بدون مزاحمت و غرولند.
این قرارداد ده سال یعنی تا زمان ورود من به کنگره ادامه داره، الان رو پله0/5 سی سی هستم و سیستم X تا حدودی راه افتاده و به تعادل نزدیک شده، سفر خوبی رو شروع کردم و به سمت رهائی پیش میرم، به خودم نزدیک شدم و حس هام تقریبا راه افتادن و الان متوجه حقوق از دست رفته خودم میشم که البته ناگفته نمونه مقصرش هیچ کس نیست جز خودم.
شروع تنشها!!!!!!!
الان ارتباط با دوستای موجه رو حق خودم میدونم چون انسان نیاز داره تا با همنوعان خودش و به ویژه هم جنس خودش که حرف هم رو درک میکنن ارتباط اجتماعی داشته باشه و این چیزی بود که تو ده سال گذشته اصلا از یادم رفته بود.
به خانمم پیشنهاد میدم که با چند نفر از دوستانم که خانومم هم بهشون اعتماد کامل داره بیرون بریم ولی با مخالفت شدید مواجه میشم و مبارزه شروع میشه یکی من میگم و دو تا خانومم، که البته چون همیشه خانمها مقدم اند شکست دو یک رو می پذیرم و میام از در مذاکره و گفتمان قضیه رو حل بکنم، به خانمم میگم: مشکلت چیه؟ به دوستام اعتماد نداری ؟ جواب میده: چرا دارم
سوال بعدی رو میپرسم، به من اعتماد نداری؟ جواب میده: چی بگم والا!!!!! و این جواب یعنی نه.
حاصل این مذاکره و خواسته چند روز قهر و ناراحتیه و وقتی حساب میکنم میبینم هر چی میکشم اثرات همون قرارداد معروفه که مقصر 100% اون خودم هستم و این روال که تو زندگیم بوجود اومده و ریشه اش توی مصرف مواد بوده باعث بوجود آمدن عاداتی ده ساله شده که تغییر اون خیلی سخته.
 البته شاید بشه حلش کرد ولی چند تا سوال تو ذهنم بوجود میاد که آیا میتونم این عادات غلط رو یک شبه از خودم و خانوادم دور کنم و تغییرش بدم؟ آیا میتونم دیوار بی اعتمادی بوجود اومده بین خودم و خانوادم رو که توی این ده تا پونزده سال ساختم ظرف چند ماه خراب کنم  و ........
                          

حالا روی صحبتم با شما مسافرا و همسفرای عزیزه، این مشکلی که خودم برای خودم بوجود آوردم یک شبه بوجود نیومده که یک شبه درست بشه و این تنها ذره ای از پس لرزه های سفر اول یا آخر سفر اوله و باید به معجزه تغییر در خودم و خانوادم به روش DST ایمان بیارم  و اول از خودم شروع کنم.
                                      

نویسنده دلنوشته: مسافر ابراهیم از لژیون شماره11 نمایندگی الهیه        
ویرایش: مسافر احسان لژیون دوازدهم                        

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .