جلسه ششم از دورسی پنجم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره 60 نمایندگی سمنان روزهای پنج شنبه با استادی ایجنت محترم مسافر آقای رضا و نگهبانی مسافرآقای حبیب و دبیری مسافر آقای مهدی با دستور جلسه: عدالت، آیا همه افراد در کنگره باهم برابرند ؟ در تاریخ 97/05/25 رأس ساعت 17:00 آغاز به کار نمود.در ادامه مراسم تولد اولین سال رهایی؛ مرزبان محترم مسافر آقای رحمت را با شکوه فراوان در کنار هم جشن گرفتیم.
خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسهی ما امروز دو قسمت دارد: یکی دستور جلسهی هفتگی و دیگری هم تولد یکی از خدمت گذاران خوب نمایندگی سمنان. در مورد قسمت اول٬برای اینکه چگونه منظور خود را منتقل کنم و یا چگونه مشارکت کنم در حال فکر کردن بودم: به یاد فیلمی افتادم که چندین سال پیش آن را دیده بودم٬که جناب مهندس نیز دریکی از سیدیهای خود آن را تعریف کرده بودند. نام فیلم گاد (خدا) بود٬داستان فیلم دربارهی فردی بود که از همهچیز گلایه و شکایت داشت٬از کار٬زن و بچه٬از خانه و ...همیشه گلایه داشت که این چه وضعیتی است که من دارم٬ این چه خدایی است که من دارم٬این چه خانوادهای ست که من دارم و ... .
روزی از شدت ناراحتی٬تلفن خود را به زمین میکوبد و از تکههای این تلفن صدایی میشنود که میگوید: فلانی میخواهی مشکلاتت حل شود؟ میخواهی وضعیتت خوب شود؟ فرد ابتدا تعجب میکند و در ادامه میگوید: بله! میخواهم درست شود. صدا میگوید: میروی شهر٬به٬واحد فلان هتل٬طبقهی هفده ٬واحد فلان و در آنجا من میگویم که باید چهکاری را انجام دهی. فرد بگفتهی صدا عمل میکند و به آن هتل میرود و به طبقهی 17 و واحد گفتهشده میرود و درب میزند. شخصی در را باز میکند٬فرد خطاب به شخصی که درب را بازکرده است٬میگوید: شما؟ شخص میگوید: من خدا هستم و با مشاهدهی ناباوری فرد٬ادامه میدهد که٬من خدا هستم: با تو چه کردهام؟ چرا اینقدر به من بدوبیراه میگویی؟
چکار کردهام که همش ناشکری میکنی٬ میگویی بیعدالتی هست ٬اگر تو بهتر میچرخانی٬بیا بچرخان! یک هفته را تو خدا باش و اوضاع را بچرخان. فرد در ناباوری ازآنجا خارج میشود. در هنگام خروج از رزروی شن هتل سؤال میکند که: چه شخصی در طبقهی 17 واحد فلان زندگی میکند؟ در پاسخ گفته میشود که هتل 14 طبقه بیشتر ندارد! فرد دوباره برمیگردد و در آسانسور طبقه 17 را میزند و با همان واحد روبرو میشود٬در اینجا حرفهای شخصی که خود را خدا خوانده است باور میکند. در ادامه بعد از سخنانی٬ خدا یک هفته اداره دنیا را به فرد میسپارد و از آن لحظه به بعد٬فرد هر دستور و خواستهای دارد اجرا میشود. در ابتدا دستور میدهد که همهی زندانیها آزاد شوند و بعد هیچکس پشت چراغقرمز توقف نکند٬کنکور را حذف و همه را قبول میکند و ... . بعد از 48 ساعت اوضاعی به وجود میآید که هیچکس٬هیچکس را نمیشناسد.
بهطور خلاصه این فیلم را تعریف کردم تا منظور خود را برسانم که: عدالت در هر جا وجود داشته باشد٬نظم٬پیشرفت و کیفیت نیز وجود دارد. اگر عدالت نباشد٬مانند همان مملکتی که هرکسی آن را بچرخاند رو به نابودی٬خرابی و شورش میرود. در همهی ساختارها به همین شکل است٬اگر عدالت در آنها باشد٬روز بروز پیشرفت میکند و اگر عدالت در آنها نباشد٬روز بروز پس رفت میکنند. سؤالی پیش میآید که٬آیا درکنگره عدالت وجود دارد؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت که٬آری درکنگره عدالت وجود دارد٬چون روز بروز ازنظر کمی و کیفی٬کنگره در حال رشد و پیشرفت است و هیچ مشکلی در آن به وجود نمیآید و نظم بر همهچیز برقرار است. درجایی که عدالت وجود دارد طبیعی است که: یکی در زندان باشد٬یکی نباشد/یکی از کارش راضی باشد٬یکی نباشد/یکی کنکور قبول شود و یکی نشود٬این مسائل عین عدالت است.
در مورد قسمت دوم (تولد یکسالگی مسافر رحمت). عدالتی که ما از آن صحبت میکنیم٬در جمع و کل است. ممکن است در بعضی جاها٬برخی فکر کنند که بیعدالتی هست٬شاید در ظاهر فکر کنیم عدالت نیست ولی عین عدالت است. چون عدالتی که کنگره و همهی ما به دنبال آن هستیم این است که٬میخواهیم در کل به عدالت برسیم٬کاری کنیم که برای همه خوب باشد. انجام یکی از کارهایی که کنگره انجام داده که برای همه خوب باشد٬ این است که راهنمای مرزبان میشود ایجنت٬که این مسئله سبب میگردد روند کل شعبه بهتر شود. من بهنوبهی خودم بسیار خوشحالم و اولین سال رهایی را به آقا رحمت٬ تبریک میگویم. وقتی تولد کسی را میگیریم که خدمتگزار است٬خدمت میکند ٬در حال جبران خسارت است و بهاصطلاح با خدمتی که انجام میدهد در حال رشد کردن است٬همه خوشحال میشوند. آقا رحمت از مرزبانان نمایندگی سمنان است٬(مرزبانان خیلی زحمت میکشند٬بار اداره شعبه بر دوش مرزبانان است و اگر شعبه سمنان کار خود را خوب انجام میدهد به این دلیل است که مرزبانان٬کارشان را خوب انجام میدهند و شعبه را خوب میچرخانند). بازهم این روز را تبریک میگویم: به آقا رحمت٬همسفرشان٬راهنمای همسفرشان و در رأس به جناب مهندس دژاکام که: این اجازه٬فرصت و این شرایط را برای ما فراهم نموده تا بتوانیم تولد بگیریم و با خوشی دیگران خوش باشیم٬با دیگران٬کنار دیگران ٬به خاطر و برای دیگران خوش باشیم و خوشی بدهیم و خوشی بگیریم.
پیامی که برای آقا رحمت نوشتهشده را قرائت میکنم: رحمت عزیز شما اکنون میتوانید٬زیباتر از قبل کلمهی خدمت را صرف کنید (واقعاً همه در حال خدمت کردن هستند: چه کسی که وارد کنگره میشود یا کسی که بد سفر میکند و یا فردی که خوب سفر میکند. هرکسی به شکلی حرف خود را میرساند٬راهنمایی و خدمت میکند؛ اما درست خدمت کردن خیلی خوب است٬به آتشی میماند که: گرما دارد٬درس میدهد اما دود ندارد. الآن آقا رحمت به همینگونه است: خدمت میکند اما برعکس قبل که دود (سروصدا) داشت٬دود ندارد٬آسیب نمیرساند) آنان که ایمان آوردند و در پی رضا و خوشنودی او راه سلامت پوید٬او را از تاریکی جهل و گناه بیرون آورده و در عالم نور داخل گرداند (انشاالله همهی کسانی که خدمت میکنند درراه رضای خدا و بندگان خدا خدمت کنند که اگر اینگونه باشد٬حالشان روز بروز بهتر و گرههایشان راحتتر باز میشود). متشکرم
اهدای گل نمادین به دو نفر از مسافران نمایندگی سمنان
در ادامه مراسم تولد اولین سال رهایی، مرزبان محترم مسافر آقای رحمت را با شکوه فراوان در کنار هم جشن گرفتیم.
اعلام سفر ایشان:
(مدت تخریب: 10سال) (آنتی ایکس مصرفی : متادون) (مدت سفر: 13ماه) (نام راهنما: آقای رضا) (ورزش مورد علاقه: فوتبال) (رهایی : 1سال و 6 ماه )
سفر سیگار:
(مدت تخریب: 12سال) (آنتی ایکس مصرفی : سیگار) (مدت سفر: 13ماه ) (نام راهنما: آقای میثم) (رهایی:1سال )
آرزوی تولد ایشان : هر مصرف کننده ی که بیرون از کنگره است، راه کنگره را پیدا نمایید و بیاید به درمان قطعی اعتیاد برسد.
خلاصه سخنان مسافر آقای رحمت :
سلام دوستان رحمت هستم مسافر
ممنونم بابت مشارکتهای شما لایق این تعریف و تمجید شما نبودم، مرسی
اگر بخواهم از زمان تخریب صحبت کنم، تخریب من از اول دبیرستان شروع شد، قرص ترامادول مصرف میکردم خانوادهام هنوز متوجه نشده بودند. تا یک روز من قرصها را زیر فرش جا گذاشتم و بیرون رفتم، یادم رفت همراه خودم ببرم و بعد از چندساعتی که برگشتم مادرم قرصها را پیداکرده بود و گریه و زاری که از تو انتظار نداشتم چرا این کار رو کردی، گفتم شده دیگِ و خواهش و تمنا که ببخشید دیگر تکرار نمیشود و با هزار زحمت که ترک میکنم و آن بیداریهای که کشیدم بیخوابی که دو هفته طول کشید البته مادر هم در کنارم من بود و بیخوابی کشیده تا کنار گذاشتم. ولی این سه یا چهار ماه بیشتر دوام نداشت و این بار رو آوردم به مصرف شیره و تریاک جواب نگرفتم و روش سقوط آزاد را پیش گرفتم و چون سقوط آزاد همه میدانیم که جواب نمیدهد بعد آن مخمخه و وسوسه برایم مانده بود و سر همین رو آوردم به تریاک و شیره، یک مدت تریاک و شیره میکشیدم و این برایم عادت شده بود و دیگر چاره و راهی نداشتم و از بعضی افراد شنیدم که شیشه اعتیاد ندارد و میگفتند: اگر میخواهی از دست اعتیاد به تریاک، قرص و شیره نجات پیدا کنی شیشه بکش من افتادم تو شیشه تا آن موقع ای که نشئهجات مصرف میکردم خوب بود.
بد نبود البته افتادم تو شیشه کاملاً زندگیام برگشت همهچیزهایم بر بادرفت، بیاحترامیها بیادبیها به خانواده هم اضافهشده بود و اینور اون ور، رفتن من حتی در خانه خودم کارتنخواب شده بودم کارتنخواب این نیست یک نفر کنار جوی آب بخوابد بهش بگویند کارتنخواب، کارتنخواب یعنی؛ من داخل راهپله خانه خودمان زندگی میکردم و داخل خانه نمیرفتم با پسرداییام احسان شاهد این موضوع بوده ما باهم میرفتیم یک جای خلاف میکردیم که خیلی معذرت میخواهم ببخشید آنجا سگ هم زندگی نمی کردخیلی بد بود، خیلی بد بود و برنگردد آن زمان و خدا را شکر میکنم که در جمع شما هستم و فیض میبرم و بعد این مدتها برای اینکه از شیشه خلاصی پیدا کنم رو آوردم به متادون، متادون هم یکچند وقتی مصرف کردم و بعد دیدم احسان آمده یک جای که واقعاً زندگیاش تغییر کرده و ازاینرو به آن رو شده و خوب شده ازدواجکرده است. دیگر از متادون خسته شده بودم آمدم از احسان پرسیدم کجا رفتی گفت همچین جای هست البته من شش سال پیشآمده بودم کنگره ولی فقط دو جلسه بیشتر نیامده بودم و چون اوایل مصرفم بود و هنوز سیرنشده بودم نمیخواستم بیام ترک کنم و به خاطر همین رفتم و سال 95 آمدم کنگره باراهنمای احسان برگشت گفت همچنین جای هست و من آمدم.
مشاوره شدم و رفتم داخل لژیون سوم به راهنمای آقای میثم و خاطراتی که داخل لژیون دارم همانطوری که علی عربی گفت من آنقدری که با علی داداش لژیونیم تهران و آکادمی و پارک طالقانی بودم با هیچکس نبودم و آنقدری که با علی اینوروآنور رفتم و با او بودم با هیچکس نبودم. از بقیه داداش لژیونی هام ممنونم. داخل لژیون من یک مشکلی که داشتم دادن کنفرانس بود و هر وادی که میرسیدیم باید یک کنفرانس میدادیم و من با این قضیه برایم مشکل بود. استرس میگرفتم و من هر دفعه که میامدم به راهنمایم میگفتم: میشود این دفع کنفرانس ندم میگفتند: چرا میشود فقط پنجاه تومان جریمه واریز کن بعد کنفرانس نده و بیفتد هفته بعد خلاصه باید کنفرانس رو باید میدادم. دیگر خاطرهای که دارم اینکه با داداش لژیون هام میرفتیم تهران خیلی حال میداد الآن نسبت به سفر اول کمتر میروم واقعاً سفر اولم یه حال و هوای خاصی داشت ممنونم از راهنمای سفر اولم آقای جمالی خیلی زحمت کشیدند و خیلی آموزشها از ایشان گرفتم و سفر سیگارم را ایشان باعث شد من شروع کنم از این بابت خیلی خوشحالم که سفر سیگارم را هم انجام دادم دستشان درد نکند دستشان را میبوسم.
من علی رو دیدم علی مهدی رو دید رضا من رو دید این سلسلهمراتب همان جور چرخید اول مهدی رها شد بعد علی، من و بعد رضا رها شد و ما همیشه خدا باهم بودیم چه تو لژیون چه تو بیرون و پارک طالقانی و چه پارک بیرون حالا مهدی حضورش کمرنگتر شد ولی با علی بیست چهار ساعت و بیشتر از بیستوچهار ساعت بودم خیلی دوستش دارم. بابت تمامروزهای که بودی در کنارم ممنونم و مرسی که آلان هم که هستی و از آقای نوروزیان تشکر میکنم ایشانم خیلی برام زحمت کشیدند دستشان را میبوسم علی و ایشان من رو هول دادند برای مرزبانی و برای راهنمای هم امتحان دادم ولی سال اولم بود قبول نشدم انشاالله سالهای بعد بتوانم قبول بشوم و از آقای ربیعی استاد بزرگوار و ایجنت محترم تشکر میکنم واقعاً زحمت میکشند.ایشان صحبتش بود داخل مرزبانی به آقا موسی میگفتم واقعاً فردی که دو سال و هفتهای سه جلسه بیاد برود واقعاً زحمت میکشند ما ماهی یک جلسه میخواهیم بریم شعبه آکادمی به خودم میگویم نمیتوانم، ماهی یک جلسه چه به رسه به اینکه مثل ایشان که هفتهای سه جلسه میایند و میروند واقعاً جای تشکر دارد دستشان درد نکنه خیلی زحمت میکشند و خیلی آموزشها از ایشان گرفتم واقعاً ممنونشم از اسطورهای زندگیام مادر و پدرم تشکر قدردانی میکنم واقعاً دمشان گرم خیلی صبوری کردند خیلی ناراحتی کشیدند واقعاً عین کوه پشتم بودند اگر شبانهروز آزشان تشکر و قدردانی کنم کم کردم. مرسی
از اینکه به صحبتهای من گوش دادید از همه شما متشکرم
خلاصه سخنان همسفر :
سلام دوستان مرضیه هستم همسفر رحمت
نمیدانم چه بگویم چون رحمت رو خیلی، خیلی دوست دارم، شاید نزدیک 29 سالش هست من هیچ بدی از آن ندیدم و فقط یک بدی که دیدم اون هم مصرف مواد مخدر بود. عاشقانه دوستش دارم و بعد از خداوند مثل خدا میپرستمش و نمیدانم چی بگویم و از راهنمای عزیزشان تشکر میکنم از ایجنت محترم از اسیستانت و جناب مهندس و سرکار خانم آنی تشکر میکنم و از همراهی شما عزیزان تشکر میکنم که بارحمت هستید و من هرچه که اینجا نمیآیم به دلایلی که خود رحمت میداند ولی در خانه واقعاً با ایشان هستم و کمکش میکنم دیگر عرضی ندارم جزء از خداوند برای شما آرزوی موفقیت دارم. متشکرم
ادامه این مراسم و جشن با شکوه و بسیار زیبا به روایت تصویر؛
تایپ متن ؛ مسافر جاسم رحیمیان ، مسافر محمد صیاد
عکاس ؛ مسافر وحید صنایعی
تهیه و تنظیم کننده ؛ مسافر علی عربی
کنگره 60 نمایندگی سمنان
- تعداد بازدید از این مطلب :
1513