English Version
English

کارگاه آموزشی + هفتمین سال رهایی ایجنت محترم مسافر رضا کرمی

کارگاه آموزشی + هفتمین سال رهایی ایجنت محترم مسافر رضا کرمی

هفتمین جلسه از دور سوم سری جلسات آموزشی عمومی کنگره 60 ویژه مسافران و همسفران نمایندگی بابا طاهر همدان با دستور جلسه عدالت ، آیاهمه افراد درکنگره برابر هستند؟ با استادی راهنمای محترم مسافر رضا نادری و نگهبانی مسافر اسماعیل و دبیری مسافر روح الله در روز پنجشنبه97/05/25 رأس ساعت 16:00 برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان رضا هستم یک مسافر 

خیلی خوشحالم که یک بار دیگر فرصتی دست داد تا در خدمت شما عزیزان نمایندگی باباطاهر باشم.یک تیزر تبلیغاتی بود که می گفت :هر روز بهتر از دیروز. کنگره هم به همین شکل است. یک مدت از حضور قبل در شعبه ای از کنگره که قبلا بوده ای می گذرد و بار دوم می آیی می بینی از دفعه قبل بهتر شده است. نمایندگی باباطاهر هم اینجوری است. به همه شما تبریک می گویم و امیدوارم که همیشه  همین طور موفق باشید .

دستور جلسه عدالت و تولد آقای کرمی را قرار است برگزار کنیم. من در رابطه با دستور جلسه صحبت کنم و بعد از آن به تولد اقای کرمی بپردازم .

در رابطه با دستور جلسه

 عدالت ,آیا همه افراد در کنگره برابر هستند ؟

من کوتاه در رابطه با خود عدالت صحبت کنم و بعد در رابطه با این که در کنگره همه باهم برابر هستند؟ 

واقعا اگر بخواهیم عدالت را تعریف و معنا بکنیم خیلی سخت است. چون از زمانی که انسان روی کره زمین پا گذاشت ، بحث عدالت ، این حق من است و یا این حق تو نیست وجود داشته است. این بحث ها تا به امروز و تا روز آخر حیات بشر ادامه دار خواهد بود .

    اما آیا واقعا همه چیز باید سر جای خودش باشد تا ما بگوییم عدالت برقرار شده است؟ نه اصلا این طوری نیست. حالا من برای شما مثال می زنم و همه چیز را برابر می کنم و عدالت را هم برقرار می کنم ببینم چه اتفاقی می افتد؟ این انگشت شصت را می خواهم بکشم بالا برسانم به انگشت اشاره ام. حالا شصت نداریم چون با شصت یکی می شود. حالا با این شرایط سعی کنید یکی از دکمه هایتان را باز کنید. می بینید که با این دو انگشت که  عدالت در آنها جاری شده ، می شود یا نمی شود؟ پس اگر قرار است عدالت جاری شود در واقع به ظاهر چیزی نباید سر جای خودش باشد. به ظاهر وقتی چیزی سر جای خودش نبود همه چیز سر جای خودش است. این یک تعریفی است که می شود از عدالت داشت. حال در کنگره هم همین طور است. آیا واقعا همه افراد در کنگره با هم برابر هستند؟ نه ! هیچ موقع این طوری نیست .کسی که واقعا خدمت می کند در کنگره با کسی که خدمت نمی کند واقعا نمی تواند یکی باشد. کسی که باسواد است با کسی که بی سواد است نمی تواند یکی باشد. این برابری اصلا شدنی نیست . اگر قرار باشد این اتفاق بیفتد سنگ روی سنگ بند نمی شود. بعد کسی که زحمت می کشد دیگر اعتقاد به شانس ندارد .اتفاقی که می افتد این هست. شخص زحمت می کشد و تلاش می کند. بازی های کامپیوتری را که دیده اید خیلی نکته ها دارد. یک برنامه ای را برای مراحل بازی کامپیوتری طراحی کرده اند. خداوند هم یک برنامه ریز هست، برنامه ای را داخل سیستم کائنات طراحی کرده است. یک دانه کوچولوش دست ماست که موبایل هست، یک دانه بزرگش هم دست خداست که برنامه ریزی کرده است. وقتی کارتان را درست انجام می دهید و یک مرحله را می برید به شما سکه می دهد. پس اصلا ربطی به شانس ندارد، این جایزه کاردرستی است که انجام داده شده است، شانس کجا بود. کارش را درست انجام داده ، حالا سیستم کائنات به او سکه می دهد. می گویند دست به خاک بزند طلا می شود. بله اما این یک عقبه ای دارد که الان داریم نتیجه آن را می بینیم.ولی ما فقط صدای اون جیرینگ جیرینگ را می شنویم که برای او می بارد. نه آن شخص خیلی راه ها رفته که کسی ندیده، خیلی زحمت ها را کشیده ، خیلی تلاش ها را انجام داده و کسی ندیده است. ولی حالا ما فقط سکه ها را می بینیم. چرا قبلش را ندیدیم؟ 

    پس داخل کنگره هرکس جایگاه خودش را دارد. اصلا همه با هم برابر نیستند . این جایگاه ها به تیپ ,قیافه ,پول و ... به هیچی ربط ندارد و فقط به خدمت و زحمتی که کشیده می شود ارتباط مستقیم دارد. می بینید که کمک راهنما از راه های دور و نزدیک می آیند و اینجا خدمت می کنند. با کسی که خانه اش دو کیلومتر آن طرف تر قرار دارد و تازه یک ساعت بعد جلسه به این جا می آید باید جایگاه برابر داشته باشند؟ واقعا باید این طوری باشد؟ پس این طوری نیست . امیدوارم که بتوانیم در کنگره خدمت شایسته بکنیم . مهندس می گوید (تخم و دانه با ارزش ) خیلی ها باغبانی می کنند. شاید یک درختی بکارند که فقط سایه بدهد . پس اگر قرار است یک کاری انجام بدهیم کاری بکنیم که ماندگار باشد و ادامه دار باشد. این بهترین نوع خدمت است. حالا در سطوح پایین تر هم باشد هیچ اشکالی ندارد. ولی خدمتی که همراه با آموزش است بهترین نوع خدمت است که می تواند ماندگار باشد . امیدوارم که بتوانیم در کنگره خدمتگذار خوب و سالمی باشیم و برای آیندگان میراث خوبی به یادگار بگذاریم. 

دریافت نشان:

آوای رهایی :

اما در مورد آقای کرمی:

    هفتمین سال رهایی کمک راهنمای گرامی آقای رضا کرمی 

    سرکار خانم کرمی شاید یک سالی زودتر از آقای کرمی وارد کنگره شد و شروع به آموزش گرفتن در کنگره کرد.  رضا یک بچه خیلی سختی بود. خدایی خیلی سخت بود. اصلا یک چیز عجیب و غریب بود که وارد لژیون بنده شد. هنوز هم لژیون نزده بودم . به او گفتم برو دنبال کارت و یک راهنمای دیگر انتخاب کن گفت:  نه من منتظر می مانم تا شما لژیون بزنید. گفتم: معلوم نیست شاید یک ماه یا بیشتر طول بکشد. گفت: نه منتظر می مانم. گفتم: خیلی خوب خودت میدانی ورفتم لژیون زدم و رضا آمد. وقتی مصرفش را به من گفت و قرص هایی که استفاده می کرد و مقدار مصرفی که داشت را به من گفت یعنی دودستی.... !!!! آن هم در این اول کاری!!!! آن موقع هم اصلا شیشه این جوری نبود. خیلی سخت بود. شیشه ,شیره و انواع قرص. حالا این 30 تا قرصش را چیکار کنم؟ به قول معروف توکل به خدا یک مقدار هم از تجربه راهنماها استفاده کردیم وبه هر حال رضا کرمی وارد سفر دوم شد  .

می خواهم بگویم خیلی سختی و زحمت کشید. یعنی همین قدر که می بینید آقای کرمی دارد زحمت می کشد همین را ضربدر 2 بکنید که در سفر اولش زحمت کشید و خدمت کرد .ناگفته نماند این زحمت در کنار همسفر بسیار خوب، توانمند و عاقل که همسرشان بودند و به خوبی حمایت می کردند انجام می شد. و این دوبال پرواز شد که الان داریم می بینیم. خانم کرمی و آقای کرمی هفته ای دوبار می آیند همدان و خدمت می کنند. چرا می آیند؟ امروز که من آمدم تا اینجا، هجده هزار تومان عوارضی پرداخت کردم. این ها همه هزینه دارد.  چرا دارند این هزینه را می کنند ؟! پس یک چیزی دیده اند. خانم کرمی هم می توانست بدر خانه اش بنشیند ! ولی آمده اند اینجا برای شما یک کاری انجام بدهند. آمده اند دینی که  کنگره بر گردنشان گذاشته بود را ادا کنند. این مسیر کنگره بود که در شهر همدان استارتش خورده شد. حالا شما یک میراث دار هستید. حالا این دین به گردن شماست .پس خانم و آقای کرمی دارند به شما دینشان را ادا می کنند . من صمیمانه به ایشان تبریک میگویم و امیدوارم در این مسیری که  قدم گذاشته اند و تا الان موفق بوده اند در ادامه هم موفق باشند. مطمئنا از این به بعد هم موفق خواهند بود چون محکوم به پیروزی هستند. مسیر درست فقط پیروزی دارد.به خانواده محترمشان و جناب خان و خانواده بزرگ کنگره 60 تبریک میگویم و برای همگی تان آرزوی موفقیت میکنم .

در ادامه آقای رضا کرمی دو آرزو می کنند:

     یک امیدوارم روزی فرا برسد که هیچ خانواده ایی چشمش گریان نباشد بخاطر اینکه یک مصرف کننده داخل خانواده هست . و ارزوی دومم را هم می گویم که یک روز به کمک شما عزیزان یک زمین برای خودمان در همدان داشته باشیم .

و آرزوی همسفر خانم کرمی :

    من هیچ آرزویی برای خودم ندارم ولی آرزو می کنم برای همسفرانم اول این که به حال خوش برسند. حال خوشی که تجربه کرده ام. امیدوارم همه شمایی که اینجا هستید، مخصوصا همسفران به حال خوش برسند و آرزوی دوم هم برای شخصی است که امروز به همراه مادرش در کنگره حضور دارد. از صبح هر چقدر فکر کردم این را عنوان نکنم ولی دیدم باید بگویم . من برای مسافر جلیل آرزوی رهایی میکنم و برای مادرش .

 

 

در ادامه صحبت های آقای کرمی :

 

به نام حضرت دوست که هر چه دارم از اوست

    سلام دوستان رضا هستم یک مسافر . در ابتدا تشکر می کنم از جناب آقای خان که حضورشان لحظه به لحظه برای من باعث دلگرمی بود و امروز سر من  و خانواده ام منت گذاشتند و تشریف آوردند و کمال تشکر را دارم از تمام دوستانم. آقا زاهد, علی آقا, اسماعیل عزیز, و مسعود عزیز که زحمت کشیده و این مسیر طولانی را آمدند. من سپاسگزاری می کنم از تمام کسانی نتوانستند بیایند و از طریق فضای مجازی و پیامک تبریک گفتند کمال تشکر را دارم . امیدوارم بتوانم سپاسگزار شما عزیزان باشم و همه عزیزانی که اینجا تشریف دارند. 

    از آنجایی که تولدها حاوی پیام است به این منظور ما تولد می گیریم. همانطور که آقای نادری در صحبت های خود فرمودند من اسفند 86 وارد شعبه انقلاب تهران شدم. با حال خیلی بد و با مصرف حدود 4 گرم شیره 3 گرم شیشه و روزی 22 تا قرص اعصاب وارد کنگره شدم و مشاوره شدم. و یادی بکنم کسانی که روز اول من را مشاوره کردند . من کیفی داشتم که همه وسایل شیشه و فندک و پایپ و 20 گرم شیشه درون آن بود . چون نمی دانستم که چقدر مصرف می کنم. مشاور اولم آقای اکبری گفتند: چقدر مصرف میکنی؟ شیره را از کیفم در آوردم و کندم و نشانشان دادم و گفتم: اینقدر مصرف میکنم. با آقای نادری در مشاوره سوم بودم. با نگاهشان و با جذبه خاصی که داشتند مرا جذب خودشان کردند. آن موقع شال در کنگره نبود و کمک راهنماها مجوز لژیون داشتند. از آقای نادری پرسیدم که لژیون شما کجاست ؟ گفتند: من لژیون ندارم و پس فردا لژیون را تاسیس میکنم . من چند روزی وارد لژیون آقای نادری شدم و به دلایلی از کنگره دور شدم. وقتی برگشتم آقای نادری 7 یا 8 نفر رهجو در لژیون  داشتند. من ذاتا آدم سختی هستم و دیر تسلیم می شوم و دیر چیزی را قبول می کنم. ولی وقتی قبول کردم به سختی برای آن تلاش می کنم.

     من شیشه را میزدم و به کنگره می آمدم  و فکر می کردم که آقای نادری متوجه نمی شود. ولی یک روز آقای نادری گفت رضا تا کی ؟ دیدم دیگر راه گریزی ندارم و دست هایم را بالا بردم و گفتم تسلیم. از آن روز به معنی واقعی تسلیم شدم .اگر اقای نادری در کنگره نبود من فکر می کنم در کنگره 60 ماندگار نبودم . یک جاهایی با نگاهشان یک جاهایی با صحبت کردن یک وقت هایی با بی محلی کردن من را متوجه می کرد .

     یک چیز مهم راجع به همسفران بگویم. اگر همسفر در کنگره حضور پیدا کند و آموزش بگیرد  می تواندمسافر را راهبری کند. من تا وقتی که همسفرم سر به سرم می گذاشت مصرف میکردم. وقتی آموزش ها را از راهنمای گرانقدرش گرفت. اینجا یادی کنیم از سرکار خانم مهنوش اسماعیلی که اگر نبود شاید من در اینجا و این جایگاه نبودم و همسفرم در این جایگاه نبود. همسفرم از آن کسانی بود که  سمعا و طاعتا بود. آموزش ها را گرفت و من را رها کرد .من یک مدتی می زدم  وقتی می آمدم و در را باز می کردم با یک نگاه می فهمید من مصرف  کرده ام. تا یک مدتی من را رها کرد آن موقع بود که به آقای نادری گفتم: آقا دیگر تسلیم هستم ,شرم کردم از خودم. اگر همسفر آموزش بگیرد میداند با یک مسافر چگونه باید برخورد کند . 

    من سپاسگزاری می کنم از دیده بان محترم جناب آقای خان و دیده بان های دیگر از جمله آقای سلامی, جناب آقای خدامی, جناب آقای مهدی سهیلی که خیلی وقت ها با صحبت کردن و نشان دادن راه من را کمک کردند, جناب آقای مجدیان جناب آقای تراب خانی که کمک کردند. اگر اینها نبودند من یقینا الان در این جایگاه نبودم .اگر آن چیزی که شما نسبت به من فرمودید و امیدوارم لیاقتش را داشته باشم و یک خدمتگزار باشم. درست است  ما می گوییم در کنگره 60 خدمت کردن به خودمان برمی گردد  ولی آقای نادری همیشه می گفت : جایی که رایگانه گرانتر از همه جاست . من همیشه این صحبت آقای نادری را آویزه گوشم کردم و اگر الان در کنگره هستم  برای حال خوب خودم می آیم. درست است ما این دین را که به گردنمان است باید ادا کنیم . اگر آقای نادری رها می شد و می رفت من به شخصه نمی دانستم الان کجا بودم؟ تکلیفم چی بود؟ تکلیف خانواده ام چی بود؟ ولی ماندند و از زندگیشان ,کاسبی شان ,خانواده شان زدند و به من سرویس دادند تا در نقطه ایی که باید برسم باشم. سفر دوم رسیدم و من لازم است جهت اطلاع دوستان بگویم الان خیلی وقت ها وقتی من از تهران میخواهم بیایم، بعد از هشت سال آقای نادری خبر دارد. شاید یک وقت خانواده ام نداند من کجا دارم می روم ولی آقای نادری می داند. هر وقت من با ایشان مشورت کردم و راهکارهایی را گرفتم کارساز و راهگشا بودند. من واقعا تا آخر عمر مدیون ایشان هستم. مدیون خانواده اش هستم و قدر شناس ,و امیدوارم رهجوی قدر شناس باشم که بتوانم دینم را به ایشان و کنگره ادا کنم.

    سپاسگزاری می کنم از جناب آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان که این بستر و ساختار را فراهم نمودند تا ما بیاییم اینجا و درمان شویم و بعد از درمان به تعادل نسبی برسیم .با آموزش های کنگره یک آرامش در زندگی خودمان داشته باشیم . واما یک تشکر ویژه از همسفرم دارم که اگر نبودند و اگر حمایت های ایشان نبود من به شخصه نمی توانستم هیچ قدمی بردارم، حتی اگر همدان هم می آمدم . الان من تقریبا   26ماه است از95/3/27 به همدان آمده ام. سپاسگزار همسفرم هستم که من را ساپورت کردند. من بارها خودم را بالا پایین کردم و حمایت های همسفرم بود که من توانستم تو این راه قدم بر دارم و بتوانم به همدان بیایم . اول بخاطر خوبی حال خودم. من بارها داخل لژیون گفته ام اگر من از تهران حرکت می کنم خدا وکیلی عصر وقتی بر می گردم حالم بهتر از صبح است چون می بینم یک نفر به سمت سلامتی دارد حرکت می کند . من از همسرم و از دخترهای گلم تشکر می کنم که من را تحمل کردند. (همراه با بغض) از خانواده خودم حلالیت می طلبم که در دوران تاریکی خیلی اذیتشان کردم. امیدوارم بتوانم یک پدر، یک همسر خوبی برایشان باشم و بتوانم جبران بکنم. و یک تشکر ویژه از دوستان عزیزم که در نمایندگی همدان تشریف دارند علیرضا بخشی عزیز و آقا عبدا... عزیز و همه خدمتگزارانی که در نمایندگی همدان دارند خدمت می کنند . هیچ کاری را یک نفر به تنهایی نمی تواند انجام بدهد. اگر اینجا حرکتی هست، اگر آقای نادری هر دفعه محبت دارند می آیند.  اگر آقای نادری تشریف می آورند اینجا و می گویند نسبت به جلسه قبل اینجا تغییراتی داشته، این دست آورد همه شما عزیزان است, از تک تک بچه ها تشکر می کنم. از بچه های نشریات ، مرزبان های محترم، از بچه های OT ، همه آنهایی که می آیند قبل از اینکه شما بیایید. روح ا.. عزیز و محمد رضای عزیز می آیند و سالن را مرتب می کنند. چای دم می کنند و .... تا شما عزیزان استفاده بکنید . من به نوبه خودم از همه این عزیزان تشکر میکنم که ما را برای رسیدن به اهداف کنگره 60 یاری می دهند و از همه عزیزان لژیون خودم و نمایندگی باباطاهر همدان که در این جشن حضور پیدا کردند تشکر می کنم .

صحبت های همسفر خانم کرمی:

سلام دوستان کرمی هستم یک همسفر

    خیر مقدم و خوش آمدعرض می کنم خدمت جناب آقای نادری، جناب آقای خان و همراهان محترمشان ,خیلی زحمت کشیدند مسیر طولانی را امروز پیمودند و اینجا تشریف آوردند.خوشحال شدیم. جناب آقای خان ,امروز انرژی شان از جنس محبت است محبتی از شعبه شادآباد. صدای شما، حضور شما، محبتی را یادآور من می کند که با بچه های شادآباد با بچه های حال خراب و بعدا رسیدن به حال خوش، شما از حال خراب تا حال خوش هستید . خیر مقدم می گویم و خوش آمد عرض می کنم و تبریک ویژه بابت هفتمین سال البته هفت سال و هشت ماه چون در اعتیاد یک روز هم یک روز هست هفت سال و هفت ماه رهایی جناب آقای کرمی را ابتدا به جناب آقای مهندس و خانم آنی عزیزم تبریک عرض می نمایم.و تبریک ویژه خدمت آقای نادری ,آقای نادری نهالی را که چند سال پیش کاشتید امروز درختی تنومند است و این حاصل زحمات شماست. و آرزوی سلامتی برای شما دارم. شاید در روزمره های من مشکلات متعددی باشد. اما آمده ایم فقط مشکل حل کنیم. زندگی یعنی حل کردن مشکلات، ولی اگر در کنار حل کردن مشکلات حالمان خوب باشد آن موقع است که داریم زندگی می کنیم .برای شما حالی سرشار از شادی و سرشار از خوشی آرزو می کنم و امیدوارم هر لحظه حالتان خوش باشد. و اما امروز هفتمین سال رهایی آقای کرمی هست و آقای نادری فرمودند با مصرف شیشه شیره با قرص های اعصاب وارد کنگره شد. این در لفظ یک جمله است شیشه شیره قرص اعصاب , ولی در عمل یعنی یک هنجار شکنی. اعتیاد که وارد شده بود ,آرام آرام حضور خانواده ام در جامعه ,اجتماع در نزدیکان در فامیل به صفر رسیده بود و پایه های زندگی از هم گسیخته شده بود. من ماندم و این زندگی و با یک افکار پراکنده. من بعدها در کنگره 60 یادگرفتم که چطور رفتار و فکر کنم. با یک افکار پراکنده یعنی اینکه نقطه سرخط؟ یا نقطه پایان خط؟ یا اینکه تمامش کنم؟ یا اینکه شروع کنم؟ در این افکار پراکنده بودم. به هرحال انسان طاقتش بعضی وقتها طاق می شود. و این نمی دانم تقدیر, تقصیر یا تنبیه بود. بازی زندگی هر چه که بود  معمار هستی این را برای من طراحی کرده بود و من باید واردش می شدم. بعد ها در کنگره آموختم که من باید بیاموزم. اختیار دارم و از قوه به فعل در بیایم .ولی الان چه کرده ام؟ در وادی چهاردهم سردار می فرماید: انسان ناآگاه سلاح بر می دارد و به جنگ نیروی مخالف می رود. در اصل می خواهد که به سرعت انتقام بگیرد ولی نمیداند که نیروی مخالف منتظر است از یک انسان بی تفکر یک حرکت عظیمی ببیند و آن را باخواست خودش به جایی که می خواهد ببرد. این نیروی شیطانی است. در این دو راهی ها وارد کنگره شدم. اینجا جا دارد از آقای عارف و خانم نوروزی که من را با کنگره آشنا کردند یاد کنم. من وارد کنگره شدم. وقتی وارد کنگره شدم قلبا و جسما وارد کنگره شدم. من ایمان به کنگره آوردم . من مومن به کنگره هستم. یعنی چی ؟یعنی اینکه وقتی وارد کنگره شدم دیگر اولویت شد کنگره. این چیه الان مهمونیه ,این چیه الان عروسیه ,این چیه الان مسافرته نداریم . کنگره درمان اعتیاد می کند و درمان اعتیاد هم به این سادگی نیست. وقتی که وارد شدم تمام تفریحات و خوشی های من و آموزش های من در کنگره خلاصه می شد. این چی میخواد این چه بیمارستانیه این چه دکتریه اینا اصلا مهم نبود تنها چیزی که برای من مهم بود آمدن به کنگره و حضور من در جلسات بود. دقیقا مسافرم هم اینجوری بود. اگر می خواست به خانه پدرش در کبودر آهنگ برود باور کنید با آقای نادری تماس می گرفت و می پرسید:  آیا من برم خانواده ام را ببینم؟ اگر ایشان می گفتند "نه " قطع می کرد و می گفت من نمی روم. ولی برای مثال گاهی مسافر بلند می شود می رود شمال و از آن جا پیام می دهد که من شمال هستم. این مسافر قطعا به درمان نخواهد رسید. این فقط دارد بازی می کند . به هر حال  وارد کنگره شدم خیلی جدی وارد عمل شدم با یک خواست قلبی و یک قوت قلبی وارد کنگره شدم و آموختم در کنگره 60 باید ببخشم. به هر حال یک همسفر با تخریب روحی خیلی زیاد وارد کنگره می شود چون اعتیاد تخریب زیاد می زند . من اولین کاری که کردم مسافرم را بخشیدم . با تمام چیزهایی که دیده بودم آن را بخشیدم. از روز اول در دعاهایم برایش دعا کردم که به سلامتی برسد . من بخشیدم و فهمیدم که هر گله و شکایت من دقیقا جهنمی است که در دنیا برای خودم درست می کنم. بخشیدم و خواستم این جهنم را به بهشت تبدیل کنم . بعد ها یاد گرفتم که در کنگره 60 انسان اگر بیاموزد و به عقل و آگاهی نزدیک شود در کامل شدن آن تاثیر به سزایی دارد. او دیگر آرام ارام می بخشد .سفر اول به مراتب خیلی سخت است. سفر اول فراز و نشیب خودش را دارد. حالا اگر در صراط مستقیم باشد. و این همسفرانی که امروز اینجا هستند در هر تولدی که بودم گفته ام باز هم می گویم: اگر این آقایان بودند شما را 2 روز تحمل نمی کردن.د شما هستید که این ها را سالها تحمل می کنید. آقایان یادتان باشد شما کسانی هستید که دو روز این زندگی را تحمل نمی کنید . واین همسفرانی که دارید اینجا نشسته اند از بهترین بانوان مملکت من هستند که همچین زندگی را دارند با شما تحمل می کنند . پس در صراط مستقیم قرار بگیرید و درست سفر بکنید.منظورم با کسانی است که در سفر اول هستند و درست سفر نمی کنند .

    به هر حال خیلی خوشحالم که هفتمین سال رهایی هست. از تمام اعضا تشکر می کنم که در جشن ما حضور پیدا کردند و باعث انرژی ما شدند. برای تمام همسفران عزیز که حقارت ها و تحقیرها را از هر جنسی که من می شناسم و تو می شناسی تحمل کرده اند و وارد کنگره شده اند امیدوارم که به رهایی برسند .

    مجددا خدمت آقای خان خیر مقدم می گویم  چون حضور آقای خان امروز برای من خیلی دلنشین و دلچسب  هست .

خیلی ممنون که به صحبت های من گوش کردید .

دریافت هدایا و نشان هفتمین سال رهایی:

 

نگارش وتایپ : مسافر بابک
عکاس و تنظیم :مسافر محمد
تنظیم و ارسال از : مسافر حسین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .