جلسه یازدهم از دورهی هفدهم کارگاه آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگرۀ 60؛ نمایندگی فردوسی مشهد با استادی ایجنت محترم مسافر کاظم، نگهبانی مسافر محسن و دبیری مسافر محمدعلی روز پنجشنبه مورخ 1397/04/28 در ساعت 17:00 با دستور جلسه وادی یازدهم و اجرای مراسم پیمان و معارفه ایجنت جدید نمایندگی، آغاز بکار کرد.
سخنان استاد:
سلام دوستان کاظم هستم یک مسافر
خدا را شاکر و سپاسگزارم که فرصت حضور در جمع شما دوستان و خدمت در این جایگاه را به من داد. دستور جلسه امروز وادی یازدهم «چشمههای جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس میرسند» است. وادی یازدهم دو آیتم و موضوع به هم وابسته و بهنوعی حامی هم دارد؛ یکی چشمههای جوشان و دیگری رودهای خروشان. اگر بخواهیم مصداق این مطلب را در زندگی و مصرف مواد مخدر و در بدو ورود هر مسافری در کنگره ۶۰ قرار دهیم، شاید به بسیاری از مشکلات، مسائل و موانعی که بر سر راهمان قرار میگیرد با دید دیگری بنگریم و عبور از آن را سادهتر ببینیم. اگر به زندگی خود نگاه کنیم متوجه میشویم که بیماری اعتیاد بسیاری از جوانب زندگی ما را تحتالشعاع خود قرار داده و زمانی که به فکر برطرف کردن آنها افتادیم، به طریقی کنگره ۶۰ سر راه ما قرار گرفت و با آن آشنا شدیم.
در ابتدای ورود به کنگره ۶۰ تا سه جلسه نخست بهعنوان مهمان محسوب میشویم و پسازآن میتوانیم خود را مسافر بنامیم. چرا کنگره شخص را مسافر مینامد؟ چون این سفر سفری است از ظلمت به نور، از نادانی به دانایی، از ترس به شجاعت و درنهایت از کفر به ایمان. شاید این سؤال برای ما پیش بیاید که آیا در سفر اول که بین ده تا یازده ماه طول میکشد موانع و مشکلاتی وجود ندارد؟! در طول یازده ماه که در حال تیپر مواد هستیم، ممکن است موانع و مشکلاتی بر سر راه ما قرار بگیرد ولی اگر ما مانند یک چشمه نقش خود را بدانیم و از اصول، قوانین و حرمتهایی که کنگره ۶۰ برای ما تعریف کرده است استفاده نماییم و قبل از شروع هر جلسه در کنگره و در سکوتی که ابتدای هر جلسه برقرار میشود حضور داشته باشیم، میتوانیم خود را چشمه جوشانی در مسیر درمان بیماری اعتیاد بدانیم، اما اگر از مسائل غافل شویم، غیبتکنیم، سیدیها را گوش ندهیم و وادیها را کار نکنیم چشمه جوشان نخواهیم بود. در ادامه موانع و مشکلاتی برای ما پیش میآید که اگر بخواهیم بهراحتی از این موانع عبور نماییم بایستی به منابع آموزشی کنگره وصل باشیم ولی اگر سلیقهای برخورد نماییم یعنی در جلسه حضور نداشته باشیم و از سیدیها استفاده نکنیم این چشمه برای گذشتن از موانع درمان اعتیاد در طول مسیر کم میآورد و شاید نمونه آن را همه ما بارها درگذشته تجربه کردیم و زمانی که میخواستیم در کمپها و دیگر مکانها اعتیاد خود را درمان کنیم، دیدیم که چطور همین موانع مسیر ما را کاملاً مسدود نمودند.
دوستان اگر ما قبول کردیم و بعد از سه جلسه با کنگره پیمان بستیم و خود را یک مسافر نامیدیم، این پیمان به معنای اجرای تمام قوانین و اصول و حرمتهای کنگره بدون چون و چرا است. بهتر است که حتماً در مسیری که گام برمیدارید فکر و اندیشه کنید. من در ابتدا که به کنگره آمدم با خود گفتم تا سه ماه هر چه بگویند را اجرا میکنم تا ببینم چه اتفاقی رخ خواهد داد. اگر بخواهیم چشمه جوشان و رود خروشان در مسیر زندگیمان باشیم تا انشاءالله روزی به بحر و اقیانوس برسیم بایستی منبع و چشمه جوشانی داشته باشیم چراکه اگر این رود به منبع و چشمهای وصل نباشد که از آن تغذیه شود روزی توانش تمامشده و نمیتواند به بحر و اقیانوس برسد. اگر ما قبول داریم که تعادل فراتر از درمان است و باید به یک تعادلی در زندگی و اجتماع و خانواده خود برسیم. ما برای این که به یک چشمه جوشان تبدیل شویم باید به یک منبع وصل باشیم و به نظر من هیچ منبع و چشمهای بهتر از منابع آموزشی کنگره ۶۰ نیست و اینجا بهترین جایی است که من میتوانم خدمت کنم و بهترین آموزش را در این مسیر بگیرم.
ضمناً در ادامه جلسه مراسم تقدیر و تشکر از ایجنت محترم نمایندگی فردوسی مشهد مسافر کاظم و مراسم پیمان و معرفی ایجنت جدید، مسافر حسین با حضور دیدهبان محترم جناب آقای احمد حکیمی در محل نمایندگی فردوسی برگزار گردید.
سخنان دیدبان محترم آقای احمد حکیمی:
سلام دوستان احمد هستم یک مسافر
همانطور که مطلع هستید، همه مسئولیتها در کنگره ۶۰ چرخشی است و در پیامی که در تقدیرنامهها خوانده میشود آمده است که: «این عشق پایانی ندارد و انجامها، انجام میشود و شعاع اضافه میکند، آنقدر که در فهم نمیگنجد.»من در ابتدای احداث نمایندگی به مشهد آمدم و وقتی به امروز نگاه میکنم میبینم که هنگامی که یک بذری کاشته میشود و رشد میکند؛ شعاع اضافه میکند و در ادامه آیندهای هم خواهد بود.برای اینکه این شعاع اضافه شود خیلی کارها بایستی اتفاق افتد. یکی این است که ما هیچوقت نباید پیوند خود را فراموش کنیم؛ پیوند ما بر اساس محبت، عقل و ایمان است و اگر بخواهیم شعاع اضافه کنیم باید از یک سری چیزها عبور نماییم.خداوند بهصراحت فرموده است؛ باید زکات مال خود را بپردازی ولی بیشتر انسانها به آن توجهی ندارند.حال که زکات مال خود را نمیدهی، زمان بده و به هم نوع و خلق خویش خدمت کن و در آنجایی که به تو سرویس داده است، خدمت کن! وقتی جایگاههای خدمتی داده میشود، یکزمان شروع و یکپایانی دارد و من همواره در این جابجایی مسئولیتها مثال: دو 4×100 متر امدادی را میگویم که یکی از رشتههای دوومیدانی است که در آن چهار دونده هر یک مسافت ۱۰۰ متر را دویده و سپس چوب امدادی را به دونده بعدی میرسانند.
در اینجا ما هیچ موقع آن تیم را آنالیز نمیکنیم که کدامیک سریعتر و یا کندتر دویدند بلکه نتیجه نشان میدهد گروه چهکاری کرده و به همین جهت این چرخش مسئولیت در کنگره ۶۰ اتفاق میافتد و بایستی خداوند را شاکر باشیم که درجایی هستیم که این مسئولیتها چرخش مییابد و آب از آب تکان نمیخورد و همهچیز بر سر جای خود است و با یک انرژی مضاعف و جدیدی به جلو میرویم.
من به آقای نوروزپور خدا قوت میگویم چراکه واقعاً خدمت کردن در کنگره ۶۰؛ پایبرهنه بر روی خار و آتش راه رفتن است. نبایستی فکر کنیم وقتی همه ازما تعریف میکنند کار سادهای است بلکه بسیاری مسائل پنهان دیگری دارد ولی ریشه آن واقعاً با سختی همراه است و ممکن است خیلی اتفاقات رخ دهد که بایستی از آن بگذرد، چون آن هدفی که برای آن حرکت میکند را بایستی بتواند بهدرستی به نفر بعدی تقدیم کند و کار تمام است؛ البته کار انسان هیچگاه تمام نیست و همیشه در حال حرکت است و باید انسان در حال پیشرفت و ارتقاء باشد. به حسین عزیز بابت رسیدن به جایگاه ایجنتی تبریک میگویم چراکه کار ایجنت بسیار مهم است، کار اجرائی ندارد و کاملاً نظارتی و مشاورهای است اما بر همه ما واجب است که هر چه ایجنت میگوید فقط اطاعت نماییم چون همه ما در هر جایگاهی در کنگره ۶۰ یک سرباز هستیم.
جایگاه (نه فرد و یا شخص فلان) وقتی میگوید من باید فرمانبردار باشم و قضاوت نمیکنم، چراکه در آن جایگاه نیستم.
اگر کسی این مطلب را سرلوحه کار خوبش قرار دهد که همواره خود را یک سرباز ببیند؛ همیشه و در هر جایگاهی که باشد، جا دارد و همیشه توسط شاهینی که میچرخد تا انتخاب کند، او برگزیده میشود، چراکه هر فردی که قرار است انتخاب شود از مدتها قبل زیر نظر است و آیتمهای بسیاری دارد و باید به این انتخاب احترام گذاشته و تمکین کنیم.
من واقعاً خدا قوت گفته و از آقای نوروزپور بهعنوان ایجنت تشکر میکنم و از اسیستانت و مرزبانان گروه خانواده و مرزبانان گروه مسافرین و کمک راهنمایان محترم مسافرین و همسفران و عزیزان مسئول اوتی و نشریات و خدمتگزاران و نگهبانان و دبیران و استادان و همهکسانی که هستند تشکر میکنم.
امروز تولد محسن عزیز است و این تولدها در کنگره ۶۰ بسیار بااهمیت است، چراکه کافی است یک نفر در این جمع امیدوار به درمان شود و این، همه ما را بس است.
امیدواری و امید دادن آنقدر اهمیت دارد برای یک نفر که درمانده است و اعتقادی به درمان ندارد و اصلاً نمیداند که درمانی وجود دارد و هر موقع در تولدی قرار میگیرم به یاد میآورم زمانی که بیست روز از ورودم به کنگره ۶۰ میگذشت و تولدی برگزار شد و وقتی آن فرد صحبت میکرد؛ دائماً خودم را با او مقایسه میکردم که او بسیار عمیقتر از من در تاریکی اعتیاد فرورفته و زمانی که او توانسته است درمان شود پس من هم میتوانم و این امیدی بود که به خود دادم و آنهم شد.
این تولدها را کوچک و سادهانگاری نکنیم و فکر نکنیم تکراری هستند بلکه خیلی اهمیت دارد و یکی از کارهای که تولدها انجام میدهند، همین شعاع اضافه کردن است و امیدوار میشوند و درمان میگردند و کمک راهنما میشوند و کمکم شعبه اضافه میشود و... وقتی جایگاه چیزی را میگوید من باید فرمانبردار باشم و قضاوت نمیکنم، چراکه در آن جایگاه نیستم.
اگر کسی این مطلب را سرلوحه کار خودش قرار دهد که همواره خود را یک سرباز ببیند؛ همیشه و در هر جایگاهی که باشد جای خود را حفظ میکند و همیشه توسط شاهینی که میچرخد تا ما را برای خدمت انتخاب کند او برگزیده میشود، چراکه هر فردی که قرار است انتخاب شود از مدتها قبل زیر نظر است و آیتمهای بسیاری دارد پس باید به این انتخاب احترام گذاشته و تمکین کنیم. من به آقای نوروزپور بهعنوان ایجنت خدا قوت گفته و تشکر میکنم و از اسیستانت و مرزبانان گروه خانواده، مرزبانان گروه مسافرین، کمک راهنمایان محترم مسافرین و همسفران و عزیزان مسئول اوتی و نشریات وهمه خدمتگزارانی که هستند تشکر میکنم.
امروز تولد محسن عزیز است و این تولدها در کنگره ۶۰ بسیار بااهمیت است، چراکه کافی است یک نفر در این جمع امیدوار به درمان اعتیاد شود و این، همه ما را بس است.
امیدواری و امید دادن برای یک نفر که درمانده است و اعتقادی به درمان ندارد و اصلاً نمیداند که درمانی وجود دارد اهمیت بسیار بالایی دارد. من هر موقع در تولدی قرار میگیرم زمانی را به یاد میآورم که بیست روز از ورودم به کنگره ۶۰ میگذشت و تولدی برگزار شد و وقتی آن فرد صحبت میکرد؛ دائماً خودم را با او مقایسه میکردم که او بسیار عمیقتر از من در تاریکی اعتیاد فرورفته و زمانی که او توانسته است درمان شود پس من هم میتوانم و این امیدی بود که به خود دادم و آنهم شد. این تولدها را کوچک و ساده نگیریم و فکر نکنیم تکراری هستند بلکه خیلی اهمیت دارد و یکی از کارهای که تولدها انجام میدهند، همین شعاع اضافه کردن است که افراد امیدوار به درمان شده و همین افراد بعد از رهایی کمک راهنما میشوند و کمکم شعبه اضافه میشود.
توصیهای برای خانوادهها و اعضاء دارم که در شعب دیگر آن را تجربه نمودم:
اینکه فرزندان کوچک و بچهها را وارد مسائل و مطالب کنگره ۶۰ نکنیم، چراکه آنها باید بچگی کنند. در شعبهای یک فرزند نهسالهای بود که هیچ فردی نمیتوانست ازلحاظ دستوری و مشارکت، مانند او باشد و هر تولدی که بود، مشارکت میکرد و همه مانند خود من لذت میبردیم، اما یک روزبه پدرش گفتم اگر من جای شما بودم دیگر نمیگذاشتم مشارکت کند، چراکه در او تخریب ایجاد میشود و او ظرفیت و ظرف آن را ندارد و شما نباید تنها به اینکه همه او را با کف زدن تشویق میکنند نگاه کنید بلکه همه ما انرژی را درون ظرفش میریزیم که گنجایش آن را ندارد و در آینده حرفهایی خواهد زد که شما بایستی برای او به دنبال روانشناس بگردی و دست به دامن آقای مهندس شوی که چرا اینطور خوابهای میبیند و از خواب میپرد و فریاد میکشد.
به همین جهت این را بهصورت قانون درآوردیم که؛ خدمت و مشارکت به افراد زیر هجده سال نمیدهیم.
امیدوارم از بودن در کنار هم و این لطف خداوند قدردان باشیم و قدمی نخست برای خودمان برداریم و سالم شویم و تا بعد خانواده ما سالم شوند و سپس جامعه و کشور ما سالم شود و این بسیار مهم است که این مراسم مات هستند تا آن هدف غائی واصلی که رها شدن یک انسان از بند مواد مخدر و اعتیاد و این جهان مخوف است، اتفاق.
سپاسگزارم
سپس لوح تقدیر و تشکر نگهبان کنگره 60 جناب آقای مهندس حسین دژاکام توسط دیده بان محترم آقای احمد حکیمی قرائت و به ایجنت دوره قبل نمایندگی فردوسی مشهد جناب آقای کاظم نوروزپور به پاس زحمات ایشان اهدا گردید.
در ادامه گروه مرزبانی نمایندگی فردوسی مشهد از ایجنت دوره گذشته نمایندگی فردوسی آقای کاظم نوروزپور به رسم کنگره 60 تقدیر، تشکر و لوح تقدیر اهدا کردند.
سخنان جناب آقای کاظم نوروزپور:
سلام دوستان کاظم هستم یک مسافر
خدا را شاکر و سپاسگزارم که این دوره خدمتی را گزراندم و امیدوارم که توانسته باشم بر اساس تواناییام وظیفهام را درست انجام داده باشم.
از جناب آقای احمد حکیمی دیدهبان محترم کنگره ۶۰ سپاسگزارم و خدمتشان خیرمقدم میگویم که لطف کرده و تشریف آوردند.
از بنیان کنگره 60 آقای مهندس دژاکام، از دیده بان محترم جناب آقای سلامی، از جناب آقای لطفی که اعتماد کردند و اجازه و فرصت این خدمت را به من دادند کمال تشکر و قدردانی دارم. یکی از بزرگترین افتخارات من در طول زندگیام، خدمتگزار شما بودن است و به این بودن در کنگره ۶۰ و دوره خدمتی و اینکه توانستم برای تکتک شما دوستان کاری انجام دهم افتخار میکنم. همواره در دعاهای خویش از خداوند خواستهام تا این موهبت و رحمت و موقعیت را از من نگیرد. تکتک شما دوستان در پیشرفت و پیشبرد نمایندگی فردوسی مشهد تلاش کردید و از همه شما سپاسگزارم. انشاءالله که توانسته باشم مسئولیتهای خویش را بهخوبی انجام داده باشم. شعبه خوب، نمود کمک راهنمایان خوب و کمک راهنمایان خوب، نمود مسافران و اعضای خوب است. از تکتک شما ممنون هستم که در طول خدمتم، اجازه اشتباه را به من دادید تا با آن اشتباهات بزرگ شوم. امروز با تمام وجود همه شمارا دوست دارم اما در زمان مصرف مواد مخدر خلقوخوی دیگری داشتم و با اکثریت آن چند نفری که در مکان مصرف و یا هر جمع دیگری بودم اختلاف داشتم و روی خوش و روابط خوبی نداشتم اما انصافاً امروزه در خلوت خویش بارها به خود تلنگر زده و با خود صحبت کردم که در این جمع حتی یک نفر هم نیافتم که از او دلگیر باشم و واقعاً این ارزش مکان و دوستی با شما عزیزان است و به خود افتخار میکنم که دوستانی همچون شما دارم. انشاءالله که من را لایق بدانید که همیشه خدمتگزار شما عزیزان باشم و در کنار شما خدمت کنم و آموزش بگیرم.
و در ادامه جلسه مراسم پیمان توسط دیده بان محترم کنگره 60 جناب آقای احمد حکیمی اجرا گردید و جناب آقای حسین درودگر به مدت 14 ماه به عنوان ایجنت جدید نمایندگی فردوسی مشهد تعیین گردیدند.
در ادامه مراسم تولد اولین سال رهایی مسافر محسن برگزار گردید.
اعلام سفر:
17 سال تخریب با انواع آنتی ایکس، آخرین آنتی ایکس مصرفی ۷ گرم شیره خوراکی، مدت سفر اول ۱۳ ماه و ۱۰ روز، به روش دیاستی، داروی درمان شربت اوتی، راهنمای درمان آقای رحمان، مدت رهایی ۱۶ ماه، راهنمای عزیزم در گروه مرزبانی آقای کاظم
آرزوی مسافر محسن:
من آرزو میکنم که عشق و محبت در زندگی تمام شما عزیزان جاری شود.
سخنان ایجنت محترم نمایندگی فردوسی آقای کاظم:
سلام دوستان کاظم هستم یک مسافر:
محسن بیش از یک سالی است سفر دومی هست و از همان ابتدا تا حدودی خدمتگزار بوده و در مدت شش ماه که در دوره خدمت کلینیک هست، باهم خدمت میکردیم و خیلی چیزها از او آموختم و ازنظر من سعی میکند مسئولیتی که به او داده میشود را به بهترین شکل ممکن و باانرژی که دارد انجام دهد. البته همه ما یک نواقصی داریم. من بهعنوان ایجنت نمایندگی و راهنمای گروه مرزبانی در اینجا هستم، راهنمای محترم ایشان آقای رحمان که در لژیون چهاردهم هستند، زحمات بسیاری کشیدند و از رحمان عزیز برای بیرون آمدن رهجویی که خدمتگزار است تشکر میکنم. محسن در لژیون مالی هم حضور دارد و در اندازه خودش حمایت مالی کرده است و گلریزان هم در خدمت او بودیم و از مشارکت و شرکت در این مراسمها استفاده کردیم.
امیدوارم محسن عزیز قدر این روزها را بداند؛ چراکه وقتی او به کنگره آمد کسانی بودند که خدمت میکردند و مرزبان بودند و چراغ این سقف روشن بود و امروز محسن برای اینکه حال خوش پایداری داشته باشد باید نقشی در روشن نگهداشتن این چراغ ایفا کند و خدمتگزار خوبی باشد.
چون محسن خودش خدمتگزار است میگویم: همیشه پشت سر هر خدمتگزاری در کنگره ۶۰ یک خانوادهای هست که شاید دیده هم نمیشوند ولی عشق و محبت آن خانواده همواره بدرقه راه این دوستان برای خدمت به کنگره ۶۰ است و محسن باید قدر آن را بداند. محسن باید بداند که آموزش در کنگره ۶۰، با پایان سفر اول تمام نشده و باید زندگی امروز او بازندگی گذشتهاش تفاوت کند و آن ایدئال و تعادل و آرامشی که صحبت میکنیم، را پیدا کند و در مسیر هم بتواند خدمتگزار خوبی باشد.
من به محسن عزیز و همسفر محترم ایشان و به راهنمای محترمش آقای رحمان و کمک راهنمای محترم گروه خانواده تبریک میگویم و امیدوارم همواره مستدام، پایدار، شاد و با آرامش باشد و انشاءالله با جیب پرپول و موفق و پایدار باشند.
سپاسگزارم
سخنان مسافر محسن:
سلام دوستان محسن هستم یک مسافر
واقعاً صحبت کردن در اینجا خیلی سخت و استرسآور است و به این جمعها با این شور و شوق هنوز عادت نکردم.
خیلی ممنونم از آقای حکیمی که تشریف آوردند و اتفاق خوبی بود که در تولد من آمدند و خوشحالم که هستند و از آقای کاظم عزیز که الگوی من هستند بسیار تشکر میکنم. در ابتدای بدو ورودم به کنگره ۶۰ خیلی ایشان سختگیر بودند و میگفتند که باید در این ساعت حضورداشته باشی و باید این کارها را انجام دهی. من با خود میگفتم مگر دوره سربازی است، من به دلیل همین سختگیریها و مسائل اصلاً سربازی نرفتم و با خود میگفتم اینجا دیگر کجاست؟!
پس از مدتی که از سفرم گذشت، دیدم که ایشان چقدر متین و مهربان هستند و برعکس اصلاً سختگیر نیستند. دوست عزیزی که من را با کنگره ۶۰ آشنا کرد به من میگفت؛ فقط باید در سیستم آموزشی کنگره ۶۰ قرار بگیری تا درمان شوی، اما من میخواستم که او فقط برای من دارو را بیاورد و به او میگفتم که قول میدهم سر ساعت و همانگونه که تو بگویی استفاده کنم و تمامکارها را انجام دهم اما اینکه بیایم در کنگره ۶۰ و من را بشناسند واقعاً برایم سخت و زشت است که بگویند فلانی اعتیاد دارد و در آن زمان از این قبیل مسائل و حرفها بسیار در ذهن من میگذشت.
جا دارد اینجا از آقای مهدی کمک راهنمای محترم تشکر کنم چراکه بودن ایشان در اینجا برای من پیام خوبی در برداشت. زمانی که ایشان در اینجا حضور دارد من دیگر چه میتوانم بگویم و بهانهای بیاورم که مبادا من را دیگران بشناسند و بدانند که اعتیاد داشتم چراکه از ایشان شناختهشدهتر که نبودم، اما بازهم پنهانی به کنگره ۶۰ دررفت و آمد بودم.
من با دوست عزیز دیگری که در یک مکان در زمان مصرف باهم بودیم، به کنگره ۶۰ آمدیم و هر کس از من سؤال میکرد که تو در اینجا چه میکنی، میگفتم من بهعنوان همسفر ابوالفضل آمدهام تا او را ترک بدهم و طفلک به خاطر مصرف مواد مخدر زندگیاش در حال فروپاشی است من آمدم که مبادا او ازاینجا فرار کند و به خودش نیز سپرده بودم تا مرا همسفر خویش معرفی نماید.
کمک راهنمای خوبم آقای رحمان بسیار برای من زحمت کشیدند و اوایل ورودم ایشان باعث شد تا تصمیم من محکمتر و مصمم شود.
وقتی وارد لژیون ایشان شدم گفتند؛ فکر نمیکنم تو نیاز به درمان داشته باشی، کسی اینجا میآید که نیاز به درمان دارد و این حرف ایشان هیچوقت از ذهن من پاک نشد.
بدین ترتیب من گفتم که نه من هم میخواهم مانند دیگران درمان شوم و سالم باشم و از این اسارت خارج شوم، در آخر لژیون گفتند که چیزهایی که مصرف میکردی، همه را بنویس و ما هم نوشتیم ودادیم و ابوالفضل در حدود ده گرم شیره را میکشید و من هفت گرم شیره بهصورت خوراکی و کشیدنی مصرف میکردم.
در آخر لژیون به هردوی ما گفتند که یک گرم تریاک تهیه کنید و آن را تقسیمبر ده کنید، البته من ظهر همان روز قبل از آمدن به کنگره چند تا شیره نیم گرمی آماده کرده بودم، به این خیال که چون هفت گرم مصرف داشتم لااقل میگوید سه تا نیم گرم شیره بخور. آقا رحمان گفتند یک گرم اپیوم را ده قسمت کن و من گفتم آیا شما اشتباه نمیکنید چون من هفت گرم شیره میخورم و این مقدار به کجای من میرسد؟! و ایشان گفتند که خیر اشتباهی در کار نیست. درهرصورت ما رفتیم و به هم انرژی دادیم و طبق آن عمل کردیم.
در کنگره ۶۰ راهنما برای من به مانند طنابی بود که او را برای رهایی و نجات گرفتم و درنهایت وقتی آموزشها را فرابگیریم به نظر من این طناب و ریسمان دیگر توانائی نگهداشتن ما را ندارد و باید به زنجیر کنگره ۶۰ متصل بشویم.
من همواره سعی داشتم که کنگره ۶۰ و آموزشهای آن را سرلوحه کار خویش قرار دهم و به خود کنگره ۶۰ وصل باشم تا اگر روزی راهنمای من نبود بتوانم باشم و بودنم صرف بودن راهنمای خودم نباشد بلکه به اینجا آمدنم بهواسطه خود کنگره ۶۰ و این عزیزان با عشقی که در اینجا هستند باشد. چراکه واقعاً محبت دارند و یک روز که به کنگره ۶۰ نمیآیم سطح انرژی من پایین است.
در اینجا آدمها آنقدر محبت دارند که با کوچکترین کاری که انجام بدهی تا آخر قدردان تو هستند و معرفت و مردانگی و عشق وصفنشدنی دارند.
همسفر عزیزم در دوران مصرف من بسیار مورد ظلم و تنهایی زیادی قرار گرفت و به جهت دو شیفت کاری که داشتم و مسائل مختلف همیشه تنها بود و همینطور دخترم که شاید نقطه عطف زندگی من به خاطر او رقم خورد. در زمانی که او هفتسال داشت در مدرسه جشنی برگزار شده بود که در آخر باوجود تماسهای مکرر همسرم و اصرار ایشان و این که میگفت هیچگاه در هیچ مراسم فرزندت حضور نداشتی و نمیدانی من و دخترت چهکار میکنیم در آن مراسم حضور پیدا کردم.
دیدم دختری در حال اجرای سرود است، در آنجا از همسرم پرسیدم که دختر ما کجاست؟! و همسرم گفت عزیزم دخترت همانی است که در حال اجرای سرود است و من آنجا واقعاً دختر خودم را نشناختم و هیچوقت چهره او در ذهن من نبود و در طول این هفت سال که بزرگ شد من قد کشیدن و رشد کردن و بزرگ شدن و مدرسه رفتن او را متوجه نشدم و در بیرون که او را میدیدم با این لباس زیبای سرود و مقنعه نمیشناختم که این دختر من است، شاید بتوانم بگویم آن سرودی که آن روز دخترم اجرا کرد را بالغبر هزار بار گوش کردم و به حال خود گریه کردم و بسیار من را متحول ساخت و با خود گفتم که توداری چهکار میکنی و این نقطه عطفی شد تا پیام کنگره ۶۰ به من برسد و وارد آن شدم.
از شما ممنون هستم که من را لایق دانسته و به من اعتماد کرده تا در جایگاه مرزبانی به شما عزیزان خدمت کنم.
من فقط به عشق شما است که در این جایگاه هستم و امیدوارم لبخند زندگی شما در روزهای آتی و در زمان سفر، محبتی که به فرزند و همسر خویش میکنید و آن نوری که در زندگی شما روشن میشود گوشهای از زندگی من را فرابگیرد.
سپاسگزارم
سخنان کمک راهنمای محترم سرکار خانم سهیلا:
سلام دوستان سهیلا هستم کمک راهنمای یک همسفر
از لژیون یکم شعبه فردوسی این روز عزیز و قشنگ را به خانم شیرین و همسر ایشان و کمک راهنمای ایشان تبریک میگویم.
من معمولاً وقتی مراسم تولد هست تفعل میزنم، ببینم چه برای این عزیزان آمده است؛ عشق یعنی گذشتن از خویش و آنچه او به شما داده و پرواز در بیكران و یا اینكه گذشتن با آگاهی و باظرافت و پی بردن به جهان هستی كه در آن، ما و شما هر یك سهمی داریم، برای دادن محبت كه عصارهی جان هر یك از ماست. این دو عزیز قدم به راهی گذاشتند که سراسر عشق و محبت است و در کنگره ۶۰ و یا منزل فرقی نمیکند.
کنگره ۶۰ این امکان و فرصت را فراهم کرده تا آرامش ازدسترفته را دوباره به زندگی و خانواده برگردانیم و عزیزان بایستی معنای عشق واقعی را در منزل، کنگره و جامعه که بخشی از آن خدمت است را تجربه و حس نمایند.
من به آقا محسن تبریک ویژهایی هم برای خدمت مرزبانی میگویم و آرزو میکنم در این مسیر همچنان که در دیگر جاها موفق بودند، باشند و در جایگاههای بالاتر قرار گیرند و برای خانم ایشان نیز جایگاههای بالاتر را آرزو میکنم و بازهم برای ایشان آرزوی بهترینها رادارم.
ممنونم
سخنان سرکار خانم شیرین همسفر محسن:
سلام دوستان شیرین هستم همسفر محسن
خدا را خیلی شکر میکنم که در این جایگاه قرار گرفتم، چراکه این مکان خیلی انرژی دارد. از تکتک شما عزیزان انرژی مثبت میگیرم.
اوایل که به کنگره ۶۰ میآمدم این مشکل را داشتم که سردرد میشدم و از همسرم که میپرسیدم، میگفت شاید چون آنقدر انرژی زیاد است و ظرفیت گنجایش آن را نداریم این اتفاق میافتد. بعد کمکم که آمدم، به انرژی دوستان عادت کردم و خودم هم توانستم به آنها انرژی بدهم و کمکم سردرد من برطرف شد. مشکلات زیادی با همسرم داشتم که خودشان فرمودند. از تنهائیهای من و شببیدار ماندنها و اینکه به خیال خود من را دور میزدند و من نمیفهمم. ولی در آخر این تنهائیها و صبوری کردن به اینجا شد که ایشان وارد کنگره ۶۰ شدند و با اینجا آشنا شدم و من هم آمدم و با کمک راهنمای عزیزم آشنا شدم و از ایشان درسهای خیلی زیادی گرفتم، انشاءالله که این درسها را بتوانم در زندگی کاربردی کنم.
اینکه میگویند کنگره ۶۰ یک دانشگاه است، درست میگویند و من در اینجا اصطلاحاتی به دست آوردم که شاید اگر در هر جای دیگری میرفتم، به دست نمیآوردم.
پدر و مادرم در این جمع حضور دارند، انشاءالله هر کس که پدر و مادر دارد خدا حفظشان کند و هر که از دستشان داده خداوند ایشان را رحمت کند. برای من مهربانترین پدر و مادر در روی زمین هستند و در تنهائیهای من خیلی کمکم کردند و از پدر و مادرم تشکر میکنم و انشاءالله رهایی هر چه زودتر پدرم را شاهد باشم.
از کمک راهنمای محترم همسرم آقای رحمان تشکر میکنم به خاطر کمکهای که به همسرم کردند.
همیشه از کودکی آرزو داشتم با مردی که ازدواج میکنم که لباس سرتاپا سفید بپوشد؛ وقتی با همسرم ازدواجکرده بودم به ایشان که میگفتم لباس سفید بپوش، قبول نمیکردند تا اینطور شد که ایشان به کنگره ۶۰ آمد و در جایگاه مرزبانی قرار گرفت و لباس سرتاپا سفید پوشیدند و خواستهام اجرائی شد و این جایگاه را به او تبریک میگویم و به وجودش واقعاً افتخار میکنم.
من متنی برای مسافر آماده کردم که تقدیمش میکنم:
(با خیالی به رؤیا میرویم با وهمی غوطهور میشویم به خواب میرویم با فریبی دروغی ریایی
بیدار نمیشویم مگر روحمان از جنس رؤیا باشد و خیالمان از جنس عشق و خاکمان برای آسمان
شهر رهایی عشق درگرو چشمهایی است که زودتر به گریه میرسند و راه هموار رهایی دشوارترین كلید بوسه است
کویر پرغبار در دستهای ابر پرپر میشود وقتی لبانت نامم را در گوش باد زمزمه میکنند ...)
سخنان کمک راهنمای محترم آقای رحمان:
سلام دوستان رحمان هستم کمک راهنمای یک مسافر
من هم به سهم خودم این تولد را تبریک میگویم و به محسن عزیز جایگاه جدیدش را تبریک میگویم. در ارتباط با محسن چند نکته که میتواند پیامی هم باشد بیان میکنم؛ محسن زمانی که وارد کنگره ۶۰ شد و در گفتههای خودش هم بود شاید خیلی نیاز مالی نداشت ولی میدانست به دنبال چه هست و تمام فکر و ذکر و هدفش رسیدن به رهایی بود و خدا را شکر بدون هیچ حاشیهای به رهایی رسید. خوشحالم از این بابت که باعث افتخار همسر و فرزندانش قرارگرفته است.
سپاسگزارم
نگارش: مسافر محمود
تصویربردار: مسافر مجید
نمایندگی فردوسی مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
4180